طی حکمی از سوی مدیرکل کتابخانه های عمومی استان بوشهر؛

دبیر محفل ادبی کتابخانه‌های عمومی استان بوشهر معرفی شد

یادکردی از پروین اعتصامی‌ در سالگرد درگذشت وی

تنها شاعری که اشک یتیمان را دید

امروز سالگرد درگذشت یکی از شاعران خاص و کم‌مانند ادبیات فارسی است. در ۱۵ فروردین۱۳۲۰ رخشنده اعتصامی، ‌متخلص به پروین در ۳۴سالگی به‌دلیل بیماری حصبه درگذشت و پیکرش را درجوار حرم حضرت فاطمه معصومه(س) به خاک سپردند.
کد خبر: ۱۴۵۰۷۴۹
نویسنده آرش شفاعی - گروه فرهنگ و هنر
 
پروین اعتصامی‌ دختر و نورچشمی‌ یک چهره مهم فرهنگی و ادبی دوران قاجار است. پدرش یوسف اعتصام‌الملک یکی از چهره‌های مرکزی ادبیات نخبه‌گرا در آن دوران است. در زمانه‌ای که مشروطیت توانسته پیروز شود و نخبگان زمانه با فلسفه، هنر و ادبیات کشورهای دیگر آشنا شده‌اند و تقاضای درونی برای تجدد و تغییر در ادبیات و فرهنگ و هنر به یک خواسته عمومی ‌تبدیل شده، یوسف اعتصام یکی از چهره‌های اصلی و پیشقراولان این تجددخواهی است. او با تأسیس ماهنامه بهار موضوعات ادبی روز جهان را برای مخاطبان ایرانی مطرح می‌کرد و به واسطه تسلط بی‌نظیرش بر ادبیات فرانسه پای آثار نویسندگانی چون ویکتور هوگو، ژول ورن و شیلر را به ایران باز کرد. یوسف اعتصام نه‌فقط یکی از رجال ادبی، بلکه یکی از شخصیت‌های مهم سیاسی زمانه بود و چند دوره نماینده مردم تبریز و تهران در مجلس شورای ملی هم شد. یکی از تأثیرات مهم او بر ادبیات فارسی، ترجمه آثار کوتاه و حکایات‌ شاعران و نویسندگان رمانتیک اروپایی، به‌خصوص فرانسوی و باز به‌طور ویژه ژان دو لافونتن بود که به‌سرعت مورد توجه شاعران فارسی‌زبان واقع شد. 
   
نگاهی متفاوت در شعر

احتمالا همه شما شعر:
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به‌ نرمی‌ چنین گفت با سنگ سخت‌:
کرم کرده راهی ده ای نیک‌بخت
گران‌سنگ تیره‌دل سخت‌سر
زدش سیلی و گفت‌: دور ای پسر...
یا شعر مشهور:
برو کار می‌کن مگو چیست کار 
که سرمایه‌ جاودانی است کار
نگر تا که دهقان دانا چه گفت  
به فرزندگان چون همی‌خواست خُفت...
هردو از ملک‌الشعرای بهار را شنیده‌اید. جالب است بدانید هر دو قطعه ترجمه حکایت‌های کوتاهی از لافونتن است. این سبک از شعر گفتن در آن دوران به‌شدت مورد توجه واقع شد و طبیعی است که یوسف اعتصام که ترجمه‌هایش منبع الهام برای شاعران هم‌دوره‌اش بود، وقتی ذوق شعری دخترش را دید، او را برای به شعر تبدیل‌کردن برخی حکایت‌های ادبی شاعران فرنگی تشویق کند. برای مثال این دو شعر پروین:
آن نشنیدید که یک قطره اشک
صبحدم از چشم یتیمی‌ چکید
برد بسی رنج نشیب و فراز
گاه در افتاد و زمانی دوید...
و  
شنیده‌اید میان دو قطره خون چه گذشت
گه مناظره، یک روز بر سر گذری
یکی بگفت به آن دیگری، تو خون که‌ای
من اوفتاده‌ام اینجا، ز دست تاجوری
بگفت، من بچکیدم ز پای خارکنی
ز رنج خار، که رفتش بپا چو نیشتری
جواب داد ز یک چشمه‌ایم هر دو، چه غم
چکیده‌ایم اگر هر یک از تن دگری...
هر دو ترجمه‌های شاعرانه پروین از شعر «قطرات سه‌گانه» تریللو، شاعر و داستان‌نویس ایتالیایی است که پدرش آن را ترجمه و در مجله بهار چاپ کرده بود.اما پروین درهمین محدوده نماند وسعی کرد قدرت خیال ودایره توجه خود را در شعر به همه پدیده‌های طبیعی گسترش دهد و برای همین است که برای اولین‌بار در شعر فارسی، شاعری با این وسعت از صنعت جاندارپنداری یا تشخیص استفاده می‌کند و گفت‌و‌گو میان سیر و پیاز را هم به گوش خود می‌شنود:
سیر یک روز طعنه زد به پیاز 
که تو مسکین چه‌قدر بدبویی
گفت: از عیب خویش بی‌خبری 
زان ره، از خلق عیب می‌جویی...
به این ترتیب بود که شاعری متفاوت با نگاه مختص به خود به ادبیات فارسی معرفی شد؛ شاعری که گرچه زبان شعری او همچنان تأثیر شاعران پیش از خودبود وهمچنان به ادبیات، به چشم وسیله‌ای برای پند گفتن می‌نگریست، سبک ویژه خود را پیدا کرده بود. 
   
پروین مرد نیست 
وقتی دیوان اشعار او شامل اشعاری در قالب‌های مثنوی، قطعه و قصیده، منتشر شد هم موجی از استقبال و توجه را در محیط ادبی آن زمان برانگیخت و هم موجی از طعنه و تخطئه را. پروین تا زمان انتشار دیوانش در سال ۱۳۱۴ در چاپخانه مجلس شورای ملی به‌واسطه شعرهایی که در مجله بهار، منتخبات آثار از سیدضیاء هشترودی و امثال و حکم دهخدا از او چاپ شده بود، شاعر شناخته شده‌ای بود اما انتشار دیوانش با مقدمه ملک‌الشعرای بهار و تعریف و تمجید دوقبضه ملک‌الشعرا که دوست صمیمی ‌پدر پروین بود، اهمیت دیوان پروین را به‌عنوان حادثه‌ای در دوران رکود ادبی شدید بعد از مسلط شدن رضاخان بر کشور چند برابر کرد. بهار در معرفی دیوان پروین نوشته بود: «‌این دیوان ترکیبی است از دو سبک و شیوه لفظی و معنوی آمیخته با سبکی مستقل و آن دو یکی شیوه خراسان است خاصه استاد ناصرخسرو قبادیانی و دیگر شیوه شعرای عراق و فارس است به‌ویژه شیخ مصلح‌الدین سعدی‌شیرازی علیه‌الرحمه و از حیث معانی نیز بین افکار و خیالات حکما و عرفاست و این جمله با سبک و اسلوب مستقلی که خاص عصر امروزی و بیشتر پیرو تجسم معانی و حقیقت‌جویی است ترکیب یافته و شیوه‌ای بدیع و فاضلانه به‌وجود آورده ‌است.» اینچنین توصیفی از نخستین کتاب شعر یک شاعر جوان به قلم استادی مشهور و سخندان چون بهار به راستی شگفت‌آور و بی‌مانند است. سعید نفیسی در روزنامه ایران مطلبی مفصل در تمجید از دیوان پروین نوشت. محمد قزوینی که نمونه مجسمی ‌از ادبای فاضل و سختگیر کلاسیک بود، پروین را «ملکه‌النسا الشواعر» خواند و در توصیف او تا آنجا پیش رفت که قصاید او را برابر با قصاید ناصرخسرو دانست و محمدعلی جمالزاده، چند قدمی ‌پیش رفت و شعر پروین را از حافظ هم بهتر دانست. همه این افراد هم دوستان پدر پروین بودند برای همین این حرف درگوشی هم میان شاعران روزگار درگرفت که مشهور شدن شعر پروین اعتصامی ‌‌به‌دلیل جریان رسانه‌ای دوستان پدرش بود و حتی عده‌ای گفتند که این شعرها از یک زن نیست. خود پروین در پاسخ این شایعه نوشت: 
از غبار فکر باطل، پاک باید داشت دل
تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست
مرد پندارند پروین را، چه برخی ز اهل فضل
این معما گفته نیکوتر، که پروین مرد نیست
   
در حسرت مادری
یکی از جلوه‌های شاخص شعر پروین، دقیق شدن او در روابط انسانی و ارتباطات عاطفی است. می‌دانیم پروین دختری تنها بوده که مادرش را از دست داده و دوستان چندانی نداشت و حلقه اطرافیانش عمدتا مردان بودند. از همه مهم‌تر این‌که او هیچ‌گاه به آرزوی مادرشدن نرسید. شعر او تجلی‌گاه این حسرت‌های شخصی است. برای همین، شعرش با همه همروزگارانش متفاوت است. در زمانه‌ای که شاعران همه در دعوای میان احمدشاه و سردارسپه وارد شده بودند و یکی مدح شاه یا سردارسپه را می‌گفت و یکی هجو آنان را، پروین به گفت‌و‌گوی خیالی میان کبوتربچه و مادرش فکر می‌کرد. شعر را مرور کنیم، کبوتر‌بچه‌ای از شوق پریدن بی‌تاب می‌شود:
کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز
به جرات کرد روزی بال و پر باز
پرید از شاخکی بر شاخساری
گذشت از بامکی بر جو کناری
نمودش بسکه دور آن راه نزدیک
شدش گیتی به پیش چشم تاریک
به هرحال نمی‌تواند پرواز موفقی داشته باشد و نه راه پس دارد و نه راه پیش و در اوج ناامیدی و خستگی تنها پناهی که می‌یابد، مادر است. برای همین با همه وجودش مادرش را صدا می‌زند. مادر هم به کمک او می‌آید و او را نصیحت می‌کند: 
ترا پرواز بس زودست و دشوار
ز نو کاران که خواهد کار بسیار
هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است
هنوز از چرخ، بیم دستبرد است
هنوزت نیست پای برزن و بام
هنوزت نوبت خواب است و آرام...
مرا در دام‌ها بسیار بستند
ز بالم کودکان پرها شکستند
گه از دیوار سنگ آمد گه از در
گهم سرپنجه خونین شد گهی سر
نگشت آسایشم یک لحظه دمساز
گهی از گربه ترسیدم، گه از باز
هجوم فتنه‌های آسمانی
مرا آموخت علم زندگانی
نگردد شاخک بی بن برومند
ز تو سعی و عمل باید، ز من پند
همچنان که می‌بینید، شعر به خاستگاه آشنای شعر فارسی ختم می‌شود، به اندرز و پند و دادن درس زندگی. آنچه این شعر و دیگر شعرهای پروین را متفاوت کرده، همین تفاوت نگاه است که او به جای این‌که مانند بسیاری از شاعران اندرزگوی پیش از خود به نقل حکایتی از آنچه میان استادی حکیم و شاگردی کم‌تجربه گذشته، دست بزند؛ زاویه نگاه خود را به مادر و فرزندی آن‌هم دو کبوتر می‌چرخاند. اینجاست که حس‌هایی ناب و کمتر تجربه‌شده را در شعر می‌بینیم، مانند آن‌که مادر به فرزندش می‌گوید من بارها از گربه‌ها و بازها ترسیده‌ام؛ چیزی که در شعر کلاسیک ما واقعا کمیاب است.
   
​​​​​​​بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن
پروین حتی وقتی به اجتماع نظر می‌کند و قرار است شعر اجتماعی بسراید، شعرش همان عواطف زنانه و مادرانه سرکوب شده را دارد. او در زمانه‌ای شعر می‌گوید که شعر اجتماعی و سیاسی به اقتضای وضعیت کشور در اوج است. همه دیوان‌های شاعران آن روزگار را که بخوانید پر است از مدح و هجو چهره‌های سیاسی و اتفاقات روز؛ از تقبیح قرارداد ۱۹۱۹ گرفته تا موضع‌گیری درباره نطق فلان نماینده در مجلس. در شعر پروین از این جنس شعر اجتماعی نمی‌بینیم. شعر اجتماعی او هم از منظر دلسوزی برای یتیمان و ستم‌کشیدگان اتفاق می‌افتد. او در برابر ظلم همچنین موضع می‌گیرد:
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست...
در شعر گذشتگان ما هیچ کس یادی از یتیمان نکرده است، همین که شاعری در طول این‌همه تاریخ ادبیات فارسی، اشک چشم یتیمان را دیده، دلیل تفاوت پروین با شاعران کلاسیک پیش از خود است که در این تفاوت هم ردپایی از حس و حال مادرانه و زنانه شاعر دیده می‌شود. 

این شعرها را پروین نسروده است
گسترش پدیده رسانه‌های نوین و شبکه‌های اجتماعی، باعث شده انتشار مطالب بدون ویراستاری و بدون منبع زیاد شود. یکی از بلیه‌هایی که این پدیده به وجود آورده، انتشار اشعار جعلی و بدون پایه به نام شاعران است. به این صورت که یک نفر بدون تحقیق و مطالعه، شعری یا متنی را که حتی از نظر ادبی دچار سستی است به‌عنوان شعر یک شاعر مشهور منتشر می‌کند و این شعر جعلی دست به دست و کانال به کانال می‌چرخد و بعد از مدتی دیگر نمی‌توان شعر اصلی را از شعرهای جعلی تمییز داد. آثار پروین اعتصامی‌هم به‌عنوان یک شاعر مورد توجه و مشهور مردم، دچار این معضل شده و برخی شعرها به نام او منتشر و حتی مشهور شده است که از آن او نیست. ما چند نمونه را به نقل از صفحه انجمن مبارزه با نشر جعلیات در زیرمی‌آوریم تا اگر شما هم دیدید کسی این شعرها را به اسم پروین منتشر می‌کند به او تذکر دهید که این شعر از آن این شاعر محبوب و محجوب نیست.
این شعر که: 
در این دنیا که گرگانش
لباس میش می‌پوشند
چقدر سخت است فهمیدن 
چقدر سخت است خندیدن
چقدر سخت است جنگیدن
نمی‌دانی چرا افتاده‌ای امروز
نمی‌دانی چرا درگیر دیروزی
اولا این شعر دچار مشکلات آشکار وزنی است و انتساب آن به شاعری مانند پروین که شعرهایش از نظر ادبی همگی در سطح بالایی است، ظلم به اوست. ثانیا این شعر در قالب نیمایی است و اگر کسی یک‌بار دیوان پروین را تورق کرده باشد، می‌داند او شعر نیمایی ندارد.
شعر دیگری که به نام پروین مشهور شده، این است:
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ می‌دانی مسلمانی به چیست؟ 
صدق و بی‌آزاری و خدمتِ به خلق
هم عبادت، هم کلید زندگی‌ست
گفت: زین معیار اندر شهر ما
یک مسلمان هست، آن هم ارمنی‌ست!
البته این شعر به سبک و سیاق شعرهای پروین بسیار نزدیک است اما اگر دیوان اشعار پروین اعتصامی ‌را که موثق‌ترین منبع برای بررسی درستی انتساب شعرها به اوست تورق کنید، می‌بینید که این شعر در دیوان او نیست.
شعر دیگری هم به نام پروین و فردوسی هردو مشهور شده! البته جای این پرسش است که نسبت میان این دو شاعر از نظر زبان و سبک و نوع شعر چیست که یک شعر را به نام هردو منتشر می‌کنند. به هر حال این شعر:
یکی ابلهی شب چراغی بجست
که بی او نشد عقد پروین درست
خری داشت آن ابله کوردل
به جان خودش، جان خرمتصل
چنان شب چراغی که ناید به دست
به خواری بر آن گردن خر ببست
من آن شب چراغ شهنشاهیم
که روشن کن ماه تا ماهیم
مرا لیکن این بخت ابله شعار
چنان بسته بر گردن روزگار
که شاید تنها دلیل انتساب آن به پروین اعتصامی، وجود کلمه پروین در بیت نخست آن است؛ از شاعری نه‌چندان مشهور به نام ملا زمانی است که در تذکره نصرآبادی مربوط به دوران صفویه حکایت‌هایی از او آمده است. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها