نگاهی به پیوند کتاب و تلویزیون

قصه‌های کرمانی در قاب‌های اصفهانی

درباره کتابی که سریال می‌شود

شیرینی زندگی با طعم آبنبات هل‌دار

گفته بودیم که در این صفحه از پیوند کتاب با تلویزیون و رادیو می‌گوییم. در این شماره نیز سراغ قصه‌ای رفتیم که شنیده‌ها حاکی است در مرکز سوره تبدیل به سریال می‌شود و رنگ آنتن می‌گیرد.
کد خبر: ۱۴۶۰۰۱۹
 
سریالی اقتباس‌شده از کتاب «آبنبات هل‌دار» نوشته مهرداد صدقی؛ کتابی که ممکن است نسخه صوتی آن را با صدای میرطاهر مظلومی شنیده یا پیش‌تر نسخه کاغذی‌اش را خوانده باشید. کتاب، شماره‌های دیگری با نام‌های «آبنبات پسته‌ای»، «آبنبات دارچینی» و «آبنبات نارگیلی» هم دارد که در نشرهای دیگری منتشر و به بازار عرضه شد. قصه فضایی خوش‌ریتم و به‌اصطلاح سرحال دارد که جریان زندگی در پشت جبهه‌های جنگ را نشان می‌دهد؛ جریانی که هیچ‌چیز جلودارش نیست. 

برگ اول
قصه از چه قرار است؟

کتاب آبنبات هل‌دار سال ۱۳۹۵ نگارش شده است. محسن، پسر نوجوانی است و برادر او قرار است به جبهه برود. در این داستان، خواننده روایت فضای پشت جبهه هستیم. به همین خاطر مطالعه کتاب و در ادامه تماشای اثر  تصویری‌ای که از آن تولید خواهد شد، برای کسانی که از دهه ۶۰ خاطره دارند و دوستداران داستان‌های کمدی لذتبخش خواهد بود. محسن، راوی داستان، پسری بسیار بازیگوش و پرشیطنت است و همیشه خرابکاری می‌کند و همین باعث ایجاد اتقاقات کمدی می‌شود. این شخصیت از روزگاری می‌گوید که مردم با مسائل ساده، شادی‌های بزرگی می‌آفریدند، مثل اولین تجربه رفتن به سینما، دیدن اولین تلویزیون رنگی، تجربه چشیدن خوراکی‌های تازه و...

برگ دوم
کدام سریال؟

مرکز سریال سوره در تلاش است با استفاده آثار انتشارات سوره مهر و برخی دیگر از کارهای منتشرشده، آثاری متنوع روی آنتن ببرد. این مرکز در مدت اخیر تلاش کرده از همه ظرفیت‌ها در زمینه تولید سریال استفاده کند. مدیر مرکز سریال سوره مدتی پیش خبر داده بود که از جمله کارهایی که قرار است اثر اقتباسی از آن ساخته شود، کتاب آبنبات هل‌دار، اثر مهرداد صدقی است. این اثر،داستانی طنز درباره یک خانواده بجنوردی قشر متوسط جامعه است که با اتفاقاتی غیرعادی و طنز روبه‌رو می‌شوند.وی افزود: کتاب آبنبات هل‌دار را که قرار است به یک اثر اقتباسی تبدیل کنیم، در مرحله نگارش فیلمنامه قرار دارد و تولیدش سال ۱۴۰۳ خواهد بود. 

برگ سوم
آشنایی با نویسنده

مهرداد صدقی، نویسنده این کتاب متولد سال ۱۳۵۶ است. وی درباه خود گفته است: در مدارس مختلف بجنورد دانش‌آموز بوده‌ام (ابتدایی: امام خمینی و قدس. راهنمایی: ابوریحان بیرونی. دبیرستان: دانش و حسن‌آبادی) اما خاطرات مدرسه امام خمینی، ابوریحان بیرونی و دبیرستان دانش برایم شیرین‌تر است. در سال ۷۵ در رشته صنایع چوب و کاغذ دانشگاه گرگان پذیرفته شدم و در همین دانشگاه مقاطع ارشد و دکترا را هم ادامه دادم. در حال حاضر عضو هیات علمی دانشگاه گنبد کاووس هستم.

برگ چهارم
ماجرای تلویزیون رنگی

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «چشمم  به تلویزیون رنگی افتاد. با گریه پرسیدم جریان این تلویزیون چیه؟ آقاجان هم با گریه شوق توضیح داد: کادوی تولدته محسن‌جان! آقاجان واقعا هم من و هم جیبش را شرمنده کرده بود. همان‌طور که به عنوان کادوی موفقیت ملیحه در کنکور یک ماشین لباسشویی برای خانه گرفته بود، به‌خاطر نمره‌های من هم تلویزیون رنگی خریده بود. فکر می‌کنم بر فرض محال اگر من و ملیحه قبل از ازدواج او و مامان به دنیا آمده بودیم، به بهانه موفقیت تحصیلی ما می‌توانستند کل جهیزیه و اسباب و وسایل زندگی‌شان را تکمیل کنند. دوباره برگشتم و کاغذ کادو خریدم. برای این‌که سریع‌تر به خانه برسم، زنگ آقای اشرفی را زدم و فرار کردم. دروغ گفتن به دروغگو‌ها خیلی هنر می‌خواهد. آدم اگر کتابی را خوانده باشد که دیگر به دردش نمی‌خورد. اگر هم تا به حال نخوانده که پس معلوم است اصلا به دردش نمی خوره؛ وگرنه تا‌به‌حال می‌خوانده...»
در بخشی دیگر از کتاب آمده است: «گفت مثلا از الان یکی را برای من در نظر گرفته که وقتی بزرگ شدم، همان را برای من بگیرند. لابد منظورشان رویا، دخترخاله اقدسش، بود که هم سبیل‌هایش از مال من بیشتر بود و هم شماره کفشش، هم‌قد و هیکلش... از حرف مامان قرمز شده بودم؛ ولی کسی خبر نداشت خودم یکی را درنظر دارم. می‌خواستم بزرگ که شدم با خانم معلم‌مان عروسی کنم. البته قبل از من حمید می‌خواست با او عروسی کند؛ اما وقتی او با خط‌کش تنبیهش کرد، تصمیم گرفت برود با مجری برنامه کودک عروسی کند...»

آرمیتا علی‌رضایی‌ - اهل کتاب و رسانه
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها