طلاقی که بهنوعی پیش مقدمهای برای کمرنگشدن صمیمیت بین زوجین وعمیقشدن تنشهابین آنهاست که این سردی تمامی جنبههای زندگی مشترک آنان تحتالشعاع قرار میدهد.شرایطی که زن ومرد ازلحاظ روحی وروانی علاقهای به ادامه زندگی مشترکشان ندارند، پس از یک دوره طولانی، دعوا و جروبحث، از وضعیت دشمنی وتنفر گذشته وارد موقعیت بیتفاوتی میشوند.به جرات میتوان گفت آمار طلاق عاطفی در کشور چندبرابرطلاق قانونی است،چرا که زوجین اجبارا ودرظاهر و به بهانههای مختلف همچون آینده فرزندان، ترس از اَنگ اجتماعی و نبود استقلال مالی به زندگی ادامه میدهند. به صورت کلی طلاق عاطفی ناشی ازناکامی درسه رابطه کلامی، زناشویی وعاطفی بین زوجین است. این وضعیت در طول زمان اتفاق میافتد و شدت آن میتواند اززوجی به زوج دیگر متفاوت باشد. این نوع از طلاق در پی ازدواج غلط و ناآگاهانه و سپس روابط نادرست همسران و ناآگاهی و نداشتن مهارت لازم در تعامل با یکدیگر پس از ازدواج رخ میدهد.
عدم تعلق روحی در طلاق عاطفی
ماهیت طلاق در اجتماع حاضر تغییر شکل داده و اگر درگذشته امری مذموم و ناپسند بهشمار میرفت امروز با تغییر نگرش جامعه و خانوادهها، به امری حیاتی و راهحلی مطلوب تبدیل شده و در بسیاری از اوقات فرد مطلقه خود را در معرض راحتی و آرامش قلمداد میکند. درچنین شرایطی نگاه حاکمیت نیز باید متناسب با نگاه جامعه بهروزرسانی شده و سیاستهای کاهش طلاق مبتنی بر جایگاه و کارکردهای جدید طلاق تعریف شوند. بیتفاوتی آخرین مرحله روابط احساسی بین زن و مرد است. زوجین با هم زندگی میکنند، ولی فقط جسم آنان با هم است و هیچ تعلق روحی و روانی نسبت به هم ندارند و در همین زمان بیشتر انحرافات اخلاقی و آسیبهای اجتماعی، روحی و روانی پیش میآید.
فقدان آموزش معضل اصلی طلاق عاطفی
طلاق عاطفی نوعی جدایی خاموش بوده که زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ میکنند؛ چراکه «اعتماد»، یعنی جذابیت رابطه به پایان رسیده است. در این نوع ازدواجها مرد و زنی را خواهیم داشت که گویا نوعی تعهد ضمنی بین آنان وجود دارد و با آمیزهای از احساسات تسلیم و نفرت به وضعیت گیرکردن در ازدواج خود ادامه میدهند. فقدان آموزش؛ معضل اصلی طلاق عاطفی جامعه ایرانی در یک مرحله گذار قرار دارد که نه کاملا سنتی و نه کاملا مدرن است. ریشه مشکلات و بنبستهای این نوع همسران و مخصوصا زوجهای جوان اغلب نخواستن یا دوستنداشتن یکدیگر یا عدم تمایل به داشتن یک زندگی سعادتمند توأم با آرامش نیست، مشکل اصلی در نتوانستن است. نتوانستنهایی که ناشی از ندیدن آموزش کافی و لازم برای شروع یک زندگی مسئولانه و آگاهانه و از سوی دیگر، عدم مهارت و توانایی در برقراری ارتباطهای دوستانه عاطفی و صمیمانه و اظهار محبت و عشق به طرف مقابل بهعنوان شریک اصلی زندگی است.
طلاق عاطفی؛ نتیجه افزایش فردیت بین زوجین
چنانچه در زندگی مشترک یک طرف نتواند انتظارها وخواستههای عاطفی و مادی فرد دیگر را برطرف کند و تعادل و هماهنگی خواستهها و انتظارها در وضعیت و شرایط موجود به هم بریزد،ناامیدی و سردی بر زندگی مشترک حاکم شده و اندکاندک زمینههای طلاق عاطفی و سپس طلاق قانونی درخانواده مهیا میشود. شبکههای اجتماعی در عین اینکه انسانها را به یکدیگر مرتبط میسازند و زنجیره روابط را افزایش میدهند؛ اما انسان را درونگراتر نیز کرده و فردیت افراد را برجسته میکنند. افزایش فردیت میتواند در زندگی مشترک به جدایی روح و روان دو نفر ازیکدیگر منجرشود و مقدمه را برای سردی زندگی بهوجود آورد. ازسوی دیگراستفاده ازاینترنت شکاف میان نسلها را بیشتر کرده و با ورود وسایل و تکنولوژیهای جدید به عرصه خانوادهها، اعضای خانواده ساعتهای متمادی در کنار یکدیگر مینشینند، بدون آنکه حرفی برای گفتن داشته باشند. شاید طلاق عاطفی نتیجه وجود مشکلات حل نشده و روی هم انباشتشده سالیان طولانی در ازدواجها و روابط زوجی به حساب میآید. واقعیت تلخ پذیرفتنیای که بنیان خانوادههای ایرانی و اصالت و ارزشهای مربوط به آنها را در معرض تهدید و آسیب جدی قرار میدهد. از اینرو لازم است تا با رویکردی پیشگیرانه و توجه به موضوع مهم «آموزش پیش از ازدواج» از بروز این مسأله جلوگیری کنیم.
نشانههای طلاق عاطفی
۱- کاهش چشمگیر وقتگذاشتن برای یکدیگر
۲- کاهش وابستگی و دلبستگی همسران به یکدیگر
۳- افزایش سرگرمیهای برون زناشویی
۴- مطرح کردن رازهای زندگی زناشویی برای دیگران
۵- کاهش بحثهای سازنده و راهکارآفرین بین همسران
۶- درماندگی در یافتن راهحل برای مشاجرات زوجین
۷- کاهش ستایش از دستاوردهای همسر و افزایش نکوهش اشتباهات او
۸- کاهش چشمگیر وقتگذاشتن برای همدیگر
۹- افزایش سفرهای انفرادی بهجای سفرهای دونفره
۱۰- وقتگذاشتن بیش از اندازه برای فرزندان با هدف دوری کردن از همسر