درام افلیا برداشتی خلاقانه از مشهورترین اثر شکسپیر، هملت، است که روی صحنه میرود. این نمایش ۶۰ دقیقهای نگاهی متفاوت به پایان زندگی این شخصیت دارد و به سرنوشت افلیا پس از مرگ پرداخته است. سبک نگاه او نگاهی است که از دید مخاطبان این نمایش «خلاق» توصیف شده است. روژان ساعدی، آیسان یعقوبی، اشکان صیادمحلی، امیرحسین رضاپور، زینب صادقی، سعید مختاری و شقایق فتحی بازیگران این نمایش هستند و به همین بهانه پای صحبتهای فتحی نشستیم:
شما را بیشتر در مقام بازیگر میشناسیم اما چند بار هم کارگردانی کردهاید.
بله، کارم را از سال ۷۳ با استاد امیر دژاکام کارم را شروع کردم؛ بازیگری همیشه دغدغه اصلی من بوده و هست. راستش را بخواهید زیاد هم به کارگردانی علاقهای نداشتم هیچ، تازه متنفر هم بودم، چون در ایران با کمبود نیروی انسانی حرفهای در بخش تولید، برای کارگردانی باید متحمل زحمت زیادی شوی و رسما دست تنها باید نقش یک آچارفرانسه را بازی کنی تا بتوانی کاری را به منصهظهور برسانی. این درحالی است که در ایران بهشدت سخت به زنان در حوزههای مختلف اعتماد میشود چه برای جذب تهیهکننده و اسپانسر و چه در متقاعد کردن مدیران هنری برای اجرای اثر. خلاصه اینکه برای کارگردانی یک زن باید در ایران جنگجویی باشد با صورتی متین و آرام که هرگز چیزی آزارش نمیدهد و هرگز عصبانی نمیشود. در عرصه کارگردانی بانی و مشوق من زندهیاد کریم اکبریمبارکه بود، حال چه در من دید که اصرار داشت کارگردانی کنم کاش بود و خودش میگفت اما سال ۸۵ اولین اثر من متن پهلوان اکبر میمیرد بود که در خانه نمایش اداره تئاتر با بازی و مشاوره خود ایشان و بزرگان دیگر روی صحنه رفت که برایم سرنوشتساز شد. بعد از آن جوایز کارگردانی که در جشنوارهها میگرفتم مرا به جلو هل داد اما هنوز هم از سختی راه کم نشده و بعد سالها برای من که در رزومه بیستواندی ساله خود حداقل شش کار درخشان کارگردانی کردهام، هنوز هم کارگردانی سخت و چالشبرانگیز است.
تمایز کارگردانی و بازیگری برای شما در چه چیزهایی است؟
کارگردانی باعث شد دید زیباییشناسی وسیعتری در درام پیدا کنم. از نظر من کارگردانی نمیتواند تنها طراحی شیوه اجرا باشد یا فقط هدایت بازیگران و طراحی میزانسنها. یک کارگردان نمیتواند از نور و دکور و لباس هیچ نداند و همه را بسپارد به طراحان، بیآنکه دخلی در کارگردانی او داشته باشند. اینها از هم جدا نیستند، همگی مکمل همند کارگردانی به من کمک میکند عادت کنم خودم را بهعنوان یک بازیگر از بیرون مجسم کنم و قابهایی را که میتوانم با بدن و بازی خود بسازم ابتدا در ذهنم تخیل کنم و این رویاپردازی از کودکی با من است. تصاویر در ذهنم جریان دارند و دوست دارم آنها را به واقعیت نزدیک کنم.
شما با یک گروه جوان، ۲ بار کار کردهاید و این پیرو چه هدفی است؟
چند سالی است که تدریس بازیگری را آغاز کردهام که این بیشتر بهمثابه انتقال تجربیات من است نه ادعای استادی که در حضور اساتیدی چون فاطمه معتمدآریا، سوسن تسلیمی، علی نصیریان و... این ادعایی پوچ است. انتخاب مسیر معلمی برای من تنها مشقی است در بازیگری، اول برای خودم تا فنون و تکنیک و علمم را در این شاخه بهروز نگاه دارم و این درسی است که از استاد دژاکام آموختم. او مدام خودش را بهروز میکرد، از هزینههای دیگرش میزد تا بتواند کتابهای روز آموزشی بخرد و در عرصه بازیگری علمش را بهروز کند. او مدرس فوقالعادهای است. این بچهها هم شاگردان دورههای آموزشی من هستند که دلم میخواهد در آینده آنها نقشی داشته باشم. ثبت تو در دل تاریخ تنها از طریق آثاری که از تو بهجا میمانند امکانپذیر است و شاید این مسیر من باشد و آنها میتوانند آثار من باشند.
چرا خودتان هم در کارهایتان بازی میکنید؟
برای اینکه بتوانم بستری برای تمرین بازیگری خودم هم فراهم کنم، بازیگری نیاز به تمرین مستمر دارد و من مدام خودم را در حال تمرین میدانم. هدف من از کارگردانی هرگز این نبوده که بازیگری را کنار بگذارم، فقط نمیتوانم صبر کنم تا کار جدید به من پیشنهاد شود. این روند کند مرا آزار میدهد و حس میکنم مدام باید روی خود کار کنم و با کارگردانی این محقق میشود.
کار قبلیتان نمایش سنتی بود و این کار اقتباسی از شکسپیر است و این متفاوت بودن در اجرا چه کارکرد و مفهومی دارد؟
راستش را بخواهید متفاوت بودن در شخصیت من است، من یک «بارباپاپا» درونم دارم که نمیتوانم سیرابش کنم، بنابراین تشنگی او مرا وا میدارد ژانرها و سبکهای مختلف را تجربه کنم. این کار به من لذت میدهد، هر چند برایم فرق نمیکند نمایشنامه یک اثر رئالیست باشد یا اپیک. من در طراحی و دراماتورژی از شیوهگریهای نامرسوم استفاده میکنم، بهنظرم تجسم رویای درون ذهن یک کارگردان نیازمند جسارت و ساختارشکنی است.
آقای چرمشیر در گروههای شناخته شدهتر پیرو خواستهای کارگردان است اما در برخورد با گروههای ناشناخته آنها را در تنگنای خواستهای خود قرار میدهد. با گروه شما چگونه تعامل داشته است؟
دقیقا برعکس، ایشان هیچ سختگیری برای ما نکردند و این شاید از بخت خوب ما بود و از ایشان بسیار ممنونم که دست ما را باز گذاشتند. زیرا پایبند نبودنم به متن و توضیحات صحنه، موجب خلاقیت من میشود.
متن را در چه شرایطی تمرین کردید؟
ما شش ماه در شرایطی بسیار سخت تمرین کردیم، ناگفته نماند با اینکه این کار پروژه پایان دوره هنرجویان محسوب میشد ولی با نگاهی کاملا حرفهای در بحث تولید پیش رفتم، تا جایی که از لحاظ مالی کم آوردم و از زندگی خودم هم مایه گذاشتم تا بشود این. برای داشتن نگاه حرفهای نداشتن امکانات و حمایت نشدن مالی توجیهی بیش نیست و فقط مسیر درست، جدی گرفتن کار و توانایی تکتک اعضای گروه است. تکیه من بر توانمندیهاست.
گزینش و هدایت بازیگران چگونه انجام شده است؟
همانطور که گفتم آنها هنرجویان من هستند که دو سال است زیر نظر من آموزش دیده و تمرین کردهاند و اکنون بعد از دو سال به شناختی از هم رسیدهایم که سطح توانمندیهای هم را بشناسیم و به زبان هم آشنا باشیم، بنابراین راحتتر توانستیم به آنچه مد نظرمان بود برسیم.
تصویرسازی از ارکان اصلی میزانسن و فضای کلی اجراست. چگونه این مهم را اصل قرار دادهاید؟
درام سراسر قاب عکس و تصویرهای گویا میتواند باشد که بیهیچ بیان دیالوگی بتواند حسی را انتقال دهد یا مفهومی را به مخاطب بدهد که در زیر متن نهفته باشد. اگر چنین نباشد هیچ فرقی با یک نمایشنامه که فقط روخوانی شده باشد، نمیکند. کلمات در درام به عمل نمایشی تبدیل میشوند، همانطور که تصاویر ذهنی کارگردان تکمیل کننده مود و فضاسازی نمایش خواهد بود.
نور در این اجرا چقدر اهمیت داشته و آیا تالار جمیله شیخی چنین امکانی را به قاعده برآورده میکند؟
در این یک مورد چون طراحی نور نمایش افلیا را جزئی از شیوه اجرا میدانم باید بگویم استفاده از چراغ قوه برای نقطههایی از کار که بازیگر در حرکت بود و دنبال کردن او در حین بازی حسی اعجابانگیز و کابوسوار ایجاد در انتقال مود اثر به من کمک میکرد. البته که نور سالن جمیله شیخی هم بیتاثیر نبود. طراحی لباس هم تلفیقی از فضای سنتی و مدرن است که تکیه اصلی طراحی من روی طرحهای زمان اصلی نمایشنامه هملت و سلطنت دانمارک بود و الهام گرفته از طراحی خاندانهای سلطتنی دانمارکی است.
صحنه با چند المان و وسایل مورد نیاز پر و خالی میشود. این فضای متغیر چگونه ایدهپردازی شده است؟
اساسا چیزی که طراحی صحنه را برای من جذاب میکند همین خصوصیتی است که درونش کشف کردم، طراحی صحنه درام با توجه به تعویض صحنههای تودر تو و تعدد لوکیشن نیازمند حل معمایی است که در ذهن من یک دکور پازلی نمایشی را میسازد. دکوری که گویای فضای انتخابی من باشد و قاب تصویرهای خوبی بتوان با آن ساخت.
گریم چه نقشی در اجرای افلیا داشته است؟
من خیلی روی گریم مانور ندادم، چرا که بهنظرم جذابتر بود مخاطب با بازیگرانی مواجه شود که جوان هستند و سنی ندارند اما میتوانند تا این میزان قوی در نقشهایی که با آنها فاصله بسیار دارند ظاهر شوند.
هر کسی از ظن خود شد یار من
مواجهه با متن هملت و بیرون کشیدن شخصیت مستقل افلیا از این درام، بازخوردهای مختلفی از سوی مخاطبان دارد. بعضی خوششان میآید و برخی دیگر میگویند متن را دوست نداشتند و بعضی هم میگویند نفهمیدند. بهنظرم در وهله اول باید بگویم که سلیقهای است، چون برای فهم این دیدگاه شاید لازم باشد مخاطب قصه هملت را حداقل شنیده باشد. ولی در وهله دوم میشود اینگونه گفت که بستگی به خیلی چیزها دارد، زاویه دید مخاطب، اطلاعات و آگاهیاش، سطح زیباییشناسی ذهنی و سلیقه او. پس در نهایت نتیجه میشود: «هر کسی از ظن خود شد یار من»