جایگاه زنان در شاعرانههای مولوی
در عین حال زنان نزد مولوی جایگاه والایی دارند و مولانا به اشکال مختلف و بارها به اهمیت آنها اشاره کرده است. او در غزلیات برای زن مرتبهای انتزاعی قائل میشود و او را با مرغ روح یکسان میپندارد و چنین میگوید: سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز/ مرغ دلم ز سینه پریدن گرفت باز/ خاتون روح خانهنشین از سرای تن/ چادرکشان ز عشق دویدن گرفت باز. او همچنین در مثنوی حکایات دلنشینی درباره زنها روایت میکند و از زنانی همچون آسیه نام میبرد که در این دنیا، همچون آخرت، چنان بلندمرتبه بود که فرعون با او مشورت میکرد: از گفت او این سخن با ایسیه/ گفت جان افشان برینای دلسیه/ بس عنایتهاست متن این مقال/ زود دریابای شه نیکوخصال.
تفسیر و مکاشفه زنان قرآنی
مولانا همچنین از حلیمه، دایه پیامبر نیز در مقام زنی نیکوسرشت نام میبرد و شنیدن داستان او را آرامبخش توصیف میکند: قصه راز حلیمه گویمت/ تا زداید داستان او غمت. از دیگر زنانی که مولانا به آنها اشاره میکند، مادر موسی است. او زندگی این پیامبر الهی را از ابتدا اعجازگون میبیند و در آثار خود نقش مادر او در حفظ پیامبر خدا را بسیار پررنگ نشان میدهد. با وجودی که این داستان بر پایه تمثیل عرفانی بنا شده که هدف اصلی آن به نمایش گذاردن تقدیر الهی در برابر تدبیر انسان است، نمیتوان از جایگاه مادر موسی (ع) که در جایگاه انگیزه و اراده الهی قرار دارد، نادیده گرفت: از وحی آمد که در آبش فکن/ روی در اومید دار و مو مَکَن/ در فکن در نیلش و کن اعتمید/ من تو را با وی رسانم رو سپید. همچنین مولانا، همسر موسی (ع) را نیز در جایگاه رفیع معنوی میداند و چشم دل او را میگشاید و نشان میدهد که آنچه از احوال غیب ممکن است بر انسان مکشوف گردد، همواره ثمره جد و جهد فردی نیست و همصحبتی با خاصان حق نیز میتواند به باز شدن چشم و دل اطرافیان و مشمول اعجاز شدن بینجامد. بهوسیله همین اعجاز است که چشم دل صفورا، همسر موسی (ع) باز میشود و او از چشم صورت بینیاز میگردد: وز هوا و عشق آن نور رشاد/ خود صفورا هر دو دیده باد داد/ اوّلا بر بست یک چشم و بدید/ نور روی او و آن چشمش پرید.
شأن زنان در مثنوی
مولانا در حکایتی دیگر عایشه، همسر پیامبر را حمیرا مینامد و علاقه پیامبر به همسرش را در صحبت کردن با او توصیف میکند: مصطفی آمد که سازد همدمی/ کلمینی یا حمیرا کلمی/ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل/ تا ز نعل تو شود این کوه لعل. مولانا از مریم (س) نیز نام میبرد که چگونه خود را به خداوند میسپارد و در او پناه میگرفت: گشت بیخود مریم و در بیخودی/ گفت بجهم در پناه ایزدی/ زانک عادت کرده بود آن پاک جیب/ در هزیمت رخت بردن سوی غیب. مولانا در بالا بردن نام و شأن زنان به مثنوی اکتفا نمیکند و حتی در نامههای خویش از آنان نام میبرد. او در مکتوبات چند توصیهنامه به پسر خود بهاءالدین سلطان ولد دارد مبنی بر رعایت حال همسرش، فاطمهخاتون که دختر شیخ صلاحالدین زرکوب بود. مولانا به این عروس بسیار علاقهمند بود و از آنجایی که در مشرب عرفانیاش بین زن و مرد فاصلهای نبود، او را در زمره مریدان و متعلمان خود جای داد. او در توصیهنامهای که در مکتوبات که در مناقبالعارفین مندرج است، ماجرای پیامبر (ص) و حضرت فاطمه (س) را شاهدی بر همین مدعای خود میداند. همچنین او به این عروس نامهای مینویسد بر این مبنا که: «اگر فرزند عزیز بهاءالدین در آزار شما کوشد، حقاً و شمّ حقاً که دل از او برکنم و سلام او را جواب نگویم و جنازه من نیاید.»
آزادی اجتماعی همراه با عفاف
در نزد مولانا رعایت حال زنان فقط مختص به زنان خاص نمیشد و عوام را نیز دربرمیگرفت؛ از اینرو نقل شده که «ملکه خاتون، دختر مولانا کنیزکی را رنجاند. مولانا او را متنبه کرد که اگر تو کنیز بودی و او خاتون، چه میکردی؟ آنها خواهران ما هستند.» مولانا در روابط اجتماعی زنان نیز صاحب نظرات درخور توجهی است. او به سیاق پیامبر (ص) که زنها را در مجالس خود راه میداد، به زنها اذن حضور میداد تا مسائل شرعی از او بپرسند. در کل مولانا شأن زیادی برای عفاف زن قائل است و در عینحال او را موجودی آزاد میداند که از حق در اجتماع بودن برخوردار است. او برای آزاد گذاردن زن در رفتوآمد به اجتماع نظریه آزادمنشانهای دارد و برای تبیین آن به حدیث «الانسان حریص من ما منع» اشاره میکند و معتقد است که نباید جلودار چنین آزادیهایی برای زن بود. در عینحال برای سلوک زن در اجتماع مرزهایی قائل است و رفتار زن را منوط به پاکدامنی و حیای او میداند.
مولانا و زن نکوهیده
از طرفی مولانا بر این باور است که از آنجایی که زنها مانند مردها انسان هستند، گاه خطا میکنند. او از رهگذر چنین نگرشی به ابعاد اخلاقی، روانی و اجتماعی زن مینگرد. زاویه دید او به وی این امکان را میدهد که به زن به دور از بُعد فمینیستی یا بُعد زن ذاتا نکوهیده شده که همواره حیله و مکر آنها به تصویر کشیده شده، به دور باشد. در واقع همین زن نکوهیده است که بارها دستمایه شاعران شده و حتی خود مولانا نیز او را در کنار وسایل لذت مرد نام میبرد: گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن/ گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی. او از برخی از این زنان خطاکار مانند همسر ابولهب که در تاریخ و قصص معروف است و واهله همسر نوح (ع) نام میبرد که برخی نیز صرفا در داستانها نمود پیدا کردهاند. او در مثنوی درباره همسر ابوالهب میگوید: ورنه حمال حطب باشی حطب/ در دو عالم همچو جفت بولهب؛ و زوجه نوح (ع) را نیز چنین توصیف میکند: نوح، چون بر تابه بریان ساختی/ مکر زن بر کار او چیره شدی/ واهله بر تابه سنگ انداختی/ آب صاف وعظ او تیره شدی. در کنار آن گاه مولانا زن را در لفافه تمثیل و تشبیه نفس میپیچاند تا منظور خود را برساند: نفس خود را زن شناس از زن بتر/ زانک زن جزویست نفست کل شر/ مشورت با نفس خود گر میکنی/ هرچه گوید کن خلاف آن دنی/ گر نماز و روزه میفرمایدت/ نفس مکارست مکری زایدت.
تفسیر قرآنی به قصههای اخلاقی
مولانا عارف بزرگ قرن هفتم هجری در توصیف حقایق الهی دست به دامان قصههای بسیار با مضامین اخلاقی والا میشود. او در مقام یک داستانپرداز با تبحر شخصیتهای مختلفی را وارد داستان خود میکند و برای ملموس کردن آنها زبان خاصی را برای هریک درنظر میگیرد و حتی به گویشها و لهجههای مختلف متوسل میشود. او در این راه داستانهایی از زنان بزرگ را پیش چشم خیال خوانندگان مصور میکند و با شاخ و برگ دادن به آنها قصهها را نزد خواننده مطلوب و دلنشین میکند تا هم مفهوم اخلاقی داستان را برساند و هم مقصود و مطلوب خود را. این کار مولانا باعث میشود که او مانند یک روانشناس تمام ابعاد وجودی زن در مقام یک انسان را درنظر بگیرد و در داستانها به آن بپردازد.
منابع:
مولوی، جلالالدین محمد، مثنوی، تصحیح نیکلسون، تهران، بهراد، ۱۳۷۳.
مولانا، قصهگوی اعصار، علیمحمد حقشناس، نامه فرهنگستان، شماره ۳۵، ۱۳۸۶.
جایگاه زن در نزد مولانا جلالالدین، شیری بیانی، مجله پیام تاریخ، شماره ۵، ۱۳۸۵.
مستورگان در آثار مولانا، معصومه خدادادیمهاباد، تحقیقات زبان و ادب فارسی، دوره ۱، زمستان ۱۳۸۸.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد