اکبرپور در خصوص اینکه با کدام سکانس بیشتر ارتباط گرفته، به جامجم میگوید: در کل نقش سعید جانسپار برای من جذاب و دوستداشتنی بود. یعنی تکتک پلانها را دوست داشتم به خصوص که با خانم چهرهآزاد که سالها آثار ایشان را میدیدم و دوست داشتم با او همبازی باشم، کار کردم. آثار آقای معظمی را میدیدم. هیچ وقت فکر نمیکردم با او چنین ارتباطی پیدا کنم. در کل بازیگری این طور است که وقتی بازی میکنی کار راحتی نیست اما وقتی غرق در نقش میشوی و عاشقانه کار میکنی، هر روز میتوانی یاد بگیری. مصاحبهای از استاد انتظامی در خاطرم است که میگفتند سر هر کاری که میروم، تا سه روز زانوهایم میلرزد و به نظرم ایشان تا روز آخر دنبال آموختن بودند. اگر این طور به کار نگاه کنی، سختیهای کار برایت شیرین است. این سریال برای من هم یک کار لذتبخش بود و اگر باز هم به من افتخار بدهند دوست دارم با ایشان کار کنم. تیمی هم که آقای شفیعی همیشه دارند فوقالعاده است. چالش خاصی نداشتم و همه سریال برای من درس و لذت بود. وی درباره اینکه در سکانس فرار در این سریال چالش داشته یا خیر هم این طور بیان میکند: درباره آن هم چالش نداشتم. تلاش کردیم کار طوری ارائه شود که برای بیننده لذتبخش باشد. چالش خیلی سختی نداشتیم. چون هدایت آقای معظمی طوری بود که بازیگر حس بدی نداشت. برای سکانسهای جدیدتر لحظهشماری میکردم. یادم است در برخی سکانسها آقای معظمی از من میپرسید نظرم برای آن سکانس چیست. همان بهانهای میشد تا خلوت کنم و به چیزهای جدیدتر برسم. صادقانه بگویم وقتی با بازیگرانی چون علی اوسیوند، علیرضا مهران و افسانه چهرهآزاد بازی میکنی همه چیز برایت جذاب است.
یک سکانس خاص و ماندگار
یکی از سکانسهای خاصی که اکبرپور بازی کرد، وقتی است که تحت تاثیر مصرف اجباری شیشه، توهم میزند و روی یک نیسان عربدهکشی میکند. او درباره این سکانس میگوید: این سکانس فوقالعاده روی نیسان بود و به دلیل مصرف شیشه، سعید آن کارها را میکرد. آن سکانس برای من فوقالعاده دوستداشتنی و پرانرژی بود. به نظرم هر بازیگری دوست دارد در آن موقعیت قرار گیرد. کار ما وقتی لذتبخش است که بتواند ما را یک قدم به جلو ببرد و هشتپا برای من قدمهای بسیاری رو به جلو بود و دوستش داشتم. وی در توضیح اینکه چه شد بازی در سریال را پذیرفت، عنوان میکند: قبل از هر چیز، باید بگویم فیلمنامه کار بسیار سخت و در عین حال فیلمنامه خوبی بود که آقای طالبآبادی زحمت آن را کشید. وقتی اسم احمد معظمی میآید بازیگر وسوسه میشود با او کار کند چون میداند قرار است درس بگیرد و از او بیاموزد. این کارگردان به خوبی بازیگری را میشناسد و با هر فردی با روش و اخلاق خودش ارتباط میگیرد. یعنی میتوانی ایدههایت را راحت مطرح کنی. کاراکتر سعید با روندی که برایش در قصه اتفاق میافتاد، به گونهای بود که باعث میشد با کاراکتر زندگی کنم.
سؤال من این است که در زندگی واقعی اگر چنین اتفاقی که برای سعید افتاد برایشان رخ میداد چه میکردند؟ در ویژگیهای سعید این را طراحی کردیم که او عاشق دختری است و بهدلیل شرایط پایین مالی حتی جرات نکرده به خانواده بگوید. این را در فیلمنامه نیاوردیم اما در زیرمتن داشتیم. یعنی با آن شرایط، یکباره متوجه ارثی میشود که به او رسیده. این بازیگر ادامه میدهد: تمام تلاشم را میکنم که نقش خیلی باورپذیری خلق شود. حتی اگر زشت و بد دیده شوم. آرزویم این است که کار مستندگونه باشد. انگار کاراکتری که در فیلمنامه طراحی کردی خودش را روایت میکند. این برای من خیلی جذاب است. وقتی که عاشق باشی، تمام سختیهای کار برایت جذاب میشود. اگر کار راحتی باشد که اتفاقی نیفتاده است. با کمال احترام به همه کارمندان کشور، من همیشه تمام تلاشم را کردهام که کارمند بازیگری نباشم. یعنی صبح بیایم و کار روتینم را انجام بدهم و غروب سوار سرویس شوم. روزی بازیگری برای من جذاب است که به من بگویند با یک چالش جذاب روبهرو هستی. مثل سکانس بالای نیسان یا از لحاظ روحی سکانس مواجه شدن من با مادرم در بیمارستان که همین حالا هم وقتی یاد آن سکانس میافتم، احساساتی میشوم. بنابراین میتوانم بگویم برای من این حرفه و چالشهایش یک عشق است؛ حتی اگر سختیهایی را به همراه داشته باشد. از طرفی جایی کار کردم که پر از بزرگترهای این حرفه بود و من را تشویق میکردند. کاری که خانم چهرهآزاد و آقای معظمی بارها انجام دادند. اینها نتایجی است که تو در کار میگیری و برایت بینظیر است، حتی اگر آنقدر دیده نشود. اما در درون خودت این را حس میکنی که درست انجام دادی، بدون اینکه تقلب کرده باشی. این چیزها برای من جنونانگیز است و دوست دارم؛ ضمن اینکه گاهی اوقات سعی میکنم نقش را به خودم نزدیک کنم و گاهی خودم را به نقش. یعنی دنبال وجوه مشترکی در آن میگردم. بهنظر من ماحصل کارخیلی مهم است؛ اینکه چگونه کار کنی و قصه را روایت کنی.
با کاراکتر زندگی میکنم
اکبرپور میگوید: وقتی فیلمنامهای را میخوانم در همان روزهای اول و چالشهایی که با خودم دارم، تمام تلاشم را میکنم تا خودم را به آن کاراکتر و شخصیت نزدیک کنم؛ بهطوریکه همهچیز برای بیننده واقعی و قابلقبول و حقیقی باشد. حتی در پشتصحنه هم سعی میکنم با کاراکتر زندگی کنم و با آن رفتوآمد میکنم و برایم چالش جذابی است. در کل این مجموعه و این نقش برایم خیلی تجربه جذابی بود. هدفم این اواخر همین مسأله بوده که از کارهایی که بازی میکنم، لذت ببرم. خدا همیشه برایم این را خواسته و از موقعیتهای پیش آمده استقبال کردم. جالب است نکتهای را در این میان بیان کنم که مرحوم براندو همیشه قبل از بازی با بازیگر مقابلش، راجع به خانهای که خریده بود حرف میزد. هر چه به او میگفتند که آماده ضبط سکانس باش، میگفت آمادهام، اما همچنان درباره خانهاش صحبت میکرد. بعد که کار شروع میشد، دیالوگهایش را مرور میکرد. برای اینکه همهچیز طبیعی باشد.وی درخصوص سکانس تجربه اعتیاد هم میگوید: میتوانم بگویم آن سکانس خیلی برایم تجربه عجیبی بود. میخواهم همینجا اعترافی کنم. بههرحال هرکسی برای یکبار هم شده این لحظه را در واقعیت دیده است. ولی من تا لحظه آخر کشمکش و چالشی با خودم داشتم. اینکه برای رضا چه اتفاقی میخواهد بیفتد؟ این سکانس را چطور میخواهی اجرا کنی؟ هر چند بدون اغراق هدایتهای آقای معظمی و راهنماییهای آقای راشدی خیلی کارساز بود، اما در نهایت این من بودم که باید جلوی دوربین این سکانس را بازی و اجرا میکردم. الان که دارم به آن سکانس فکر میکنم در یک خزینه این صحنه را گرفتیم. احساس میکنم قابل قبول بود و آن صحنه را دوست داشتم. حتی سکانسی که پشت نیسان بودم و مردم جمع شدند را هم با وجود اینکه سکانس سختی بود، دوست داشتم؛ با اینکه صدایم بهخاطر بازی در آن سکانس گرفته بود. یک سکانس خوب و حسی هم با خانم چهرهآزاد در بیمارستان داشتیم که خیلی دوست داشتم. فکر میکنم اگر همین حالا دربارهاش خیلی حرف بزنم، گریه کنم، چون سکانس حسی خیلی عجیبی بود.البته امتیاز اصلی را مخاطب میدهد و امیدوارم این مجموعه را دوست داشته باشد. چون همه بچههای هشتپا تمام تلاششان را کردند تا مردم این سریال را دوست داشته باشند و از تماشای آن لذت ببرند. من شعری را در سریال خواندم که داستان عجیبی داشت. خاطرم هست در حال تمرین بودیم. یکی از ویژگیهای احمد معظمی این است که به بازیگر اجازه تمرین و ایدهپردازی میدهد. من هم در تمرین وقتی شعر «مادر من» را برای خانم چهرهآزاد خواندم، آن حس بهوجودآمد و زدم زیر گریه و مورد پسند گروه کارگردانی قرار گرفت.