جادوگر شهر اُز

موضوع ماجرا‌هایی که دوروتی پشت‌سر گذاشت را یک‌بار دیگر با‌هم مرور می‌کنیم: دوروتی نزد عمه و عمویش درایالت کانزاس زندگی می‌کرد؛ روزی توفانی، گردبادی مهیب او و سگش توتو را به‌همراه کلبه در آسمان به‌پرواز درآورد و فردای آن‌روز کلبه روی سر شیطونکی بدجنس، درسرزمین شیطون‌شاه فرود آمد. 

جادوگر شمال خشنود از این اتفاق، به‌استقبال دورتی آمد و برایش توضیح داد که برای برگشت به خانه اش باید با گذر از جاده‌ای زرد‌رنگ به نزد شیطون‌شاه رفته و از او بخواهد که آزادش کند؛ البته به او هشدار داد که در این مسیر با خطرات بسیاری مواجه می‌شود. 

دوروتی و سگش توتو بین راه با مترسک، آدم‌آهنی و شیری بزدل همسفر شدند. طلب‌کردن عقل، قلب و شجاعت از شیطون‌شاه، انگیزه همراه‌شدن آن‌ها با دخترک بود. 

سرانجام با پشت‌سر‌گذاشتن اتفاقاتی پیش‌بینی‌نشده، دورتی موفق شد به‌کمک آب، جادوگر را نابود کرده و به نزد عمه و عمویش برگردد. دوستانش نیز به نداشته‌هایشان رسیدند. 

«جادوگر شهر اُز» (با عنوان اصلی Ozunomahotsukai) محصول سال ۱۹۷۸ ژاپن بود به‌کارگردانی «فوکودا وان». این اثر براساس فیلمنامه‌ای از «آکیرا سایگا» با اقتباس از رمان «ال فرانک باوم» منتشر‌شده در‌سال ۱۹۰۰، تولید شده است.