در شبانگاهی پرنور میزبان دکتر زورق بودیم و با یکدیگر، ماموریت جهانی و تاریخی پیامبر و اهل بیتشان را (امام علی، فاطمه، امام حسن، امام حسین تا حضرت موعود) پیگرفتیم و پیشبرد این استراتژی هوشمندانه و دانشورانه را در روند تاریخ تحلیلکردیم. نگاه خاص دکتر محمدحسن زورق را در خوانش او از تاریخ اسلام، ازجمله در «اسلام و سکولاریسم، از آغاز تا امروز» میتوانید بخوانید. ایده وی دراین اثر برجسته که در دیگر آثار او نیز قابل ردگیری است، از این نکته بنیادین دریافت میشود: غرب امروز، میراثدار امویان دیروز است.«امامت و جهان امروز»، «نخستین رویاروییهای اسلام و سکولاریسم»، «شهر گمشده» و «فلسفه تاریخ»، «راه رهایی» و... از دیگر آثار خواندنی این شاعر و پژوهشگر و استاد دانشگاه است.
استراتژی تاسیس جامعه جهانی تراز قرآن از اهدافی است که با ظهور موعود تحقق مییابد. ظهور پیامبران برای زمینهسازی ظهور موعود و سعادت جاودانی بشر بوده است. ابعاد این استراتژی را روشن میفرمایید؟
فلسفه مجموعه اقدامات حضرت رسول(ص) را نمیتوان درککرد مگر با درنظرگرفتن دو استراتژی؛ نخست تثبیت قرآن در تاریخ و سپس تاسیس جامعه جهانی تراز قرآن.تثبیت قرآن در تاریخ دارای یک وجه آسمانی و نیز یک چهره زمینی است. وجه آسمانی همان است که خدا میفرماید که ما ذکر را یعنی قرآن مجید را نازلکرده و آن را نگهداری خواهیم کرد. چهره زمینی آن بهگونهای که من متوجه میشوم با وسایلی امکانپذیرشده؛ بدینصورت که در مرکز جزیره جهانی [یا همان جغرافیایی که سه قاره آسیا و آفریقا و اروپا را به هم پیوند میدهد، مشهور به خاورمیانه] یک حوزه تمدنی بهنام تمدن اسلامی شکل گرفت. در این ظرف جغرافیایی، هر تحولی که رخ بدهد میتواند به تمام جزیره جهانی گسترش یابد و سپس جهانگیر شود.جالب آنکه پنج پیامبر اولوالعزم که رسالتی جهانی داشتند، از این منطقه برخاستند؛ چنانچه برای اینکه قرآن در تاریخ استوار بماند و همیشه دسترس باشد، باید یک حوزه تمدنی با شعار اسلام و قرآن در مرکز جزیره جهانی ایجاد میشد و تاریخ گواه است که چنین تمدنی شکلگرفت. بهاین دلیل، میگوییم که آسیای غربی و آفریقای شمالی ظرف جغرافیایی تمدن است که تمام چهرههای تمدنآفرین مسلمان از این منطقه و از این ظرف تمدنی برخاستهاند؛ همین تمدن بوده که قرآن را در جهان تثبیت کرده است.
استراتژی دوم پیامبر اعظم(ص) تاسیس جامعه جهانی تراز قرآن با دو شعار اصلی عدالت و آزادی است. عدالت در رابطه با انسان در دایرههای فردی و اجتماعی و جهانی و محیطزیست و طبیعت. اسلام برای گسترش آزادی و عدالت، میکوشد که به تاریخ بشر، جهات و به فرهنگ جهانی، معنا و به حرکت تاریخ و انسان، هویت الهی ببخشد.
آزادی به چه معنایی است؛ به آزادی غربی چگونه باید پرداخت؟ آیا آنها خودشان از آن به تلخی یاد میکنند؟
آن معنا از آزادی که در غرب شایع شد، غیرقابل دفاع و مبهم است. بنابر آن معنی، هرکسی آزاد است هرگونه بخواهد رفتار بکند، بهشرطیکه زیانی به دیگران نرساند اما در جامعه انسانی، همه بر روی هم اثرگذارند و هر کسی در دایره تاثیر خود، دیگران را نیز تحتتاثیر قرار میدهد. نسبت فرد به جامعه، همانند نسبت قطره و دریا است که دریا رنگ و طعم و بویش را از تکتک قطراتی میگیرد که بهتنهایی، ظاهرابیرنگ وبو وطعم هستند؛جامعه نیز ازتکتک افرادش رنگ وبو و یا به تعبیر دیگر، چگونگی و هویت مییابد. هرکسی به نسبت خودش درماهیت جامعه مؤثراست.پس انسان نمیتواند بردیگران اثرمثبت یامنفی نگذارد.بهعنوان مثال، در غرب میگویند فرد آزاد است که خودکشی کند چون درباره خودش تصمیمگیری کرده؛ درحالی که با هر خودکشی، یک حفره در جامعه ایجاد میشود و افرادی از نزدیکان فرد را در معرض آن قرار میگیرند.
از دیدگاه شما اگر بخواهیم برای آزادی تعریفی ارائه دهیم چه باید گفت؟
تعریف آزادی را اینگونه میتوان ارائه داد؛ انسان، تنهاموجودی است که نسبت به صفات الهی دارای حساسیت جدی است. انسان، دوگونه نیاز دارد؛ نیازهای زیستی مثل میل به آب و غذا و امنیت. از دیگر سو دوستداری دانش یا زیبایی یا عدالت یا لطف یا خلاقیت و نوآوری یا میل به قدرت از ویژگیهای ما است.مثلا عشق به ذات دانش را در ابوریحان بیرونی میبینیم (که محیط زمین را با مثلثات محاسبه کرد -با تفاوت ۲۰۰ مایل نسبت به محاسبات فعلی). او در بستر مرگ از پاسخ یک مساله علمی سخن میگفت؛ شاگردش گفت استاد میدانید در چهوضعی هستید! پاسخ داد که بدانم و بمیرم بهتر است.انسانها در میل به صفات ربوبی بهسوی بینهایت حرکت میکنند؛ یعنی انسانها قدرت و علم و عدالت و زیبایی و لطف و خلاقیت مطلق را میخواهند و بهسوی آن حرکت میکنند.این میل به دانش و زیبایی و خلاقیتِ بینهایت است که تجلی میلِ سرشتی انسانها به خداوند است.صفات خداوند عین ذات اوست. خداوند بسیط است ولی در جامعه انسانی میتوانیم قدرت یا علم داشته باشیم و لطف یا عدالت نداشته باشیم. آن صفت از صفات خداوند که معمولا در جامعه بشری قربانی میشود، صفت عدالت است؛ زیرا با تداخل تمایلات سرشتی در تامین نیازهای زیستی، انسان مرتکب تجاوز به حقوق دیگران میشود.
و اما آزادی چیست؟
آزادی به این معنا است که میان انسان و خدا هیچ مانعی وجود نداشته باشد. آنچه که مانع میان انسان و خداست، باید برداشته شود. تمام برنامه پیامبر(ص) همین بوده است. دین اسلام آمده تا موانع میان انسان و خدا را کنار بزند تا انسان را متخلق به اخلاق الهی کند و عدالت را در جامعه و جهان احیا بکند؛ یکی از موانع تحقق عدالت، حکومتهای بیدادگرند. پیامبر خود نظام سیاسی جدیدی را تاسیس کرد. مبدا تاریخ ما مسلمانان، تاسیس این نظام است، نظام سیاسی امامت.پیامبر اسلام نخستین امام ما مسلمانان است. اگر سکولاریسم بهمعنای جدایی دین از سیاست است، اصطلاح سکولار بیمعنی است چون اسلام ذاتا یک بعد عظیم سیاسی دارد و پیامبر با مساله غدیر و به امر خداوند کوشید نظام سیاسی امامت را در تاریخ استمرار ببخشد.امروز احیای نظام سیاسی ویژه اسلام یعنی نظام سیاسی امامت،یک رسالت تاریخی است واین رسالت مهم برعهده مردمی است که درظرف جغرافیایی تمدن اسلامی میزیند. این مردمان که درجغرافیای تمدن اسلامی زندگی میکنند،یک ملت [امت] هستند زیرایک تاریخ، یک زمین،یک نژاد، یک دین ویک فرهنگ دارند.دولتهای استعمارگرمیکوشنداین ملت راهرچهبیشتر تضعیف کنندوآن رابه پارههای کوچکتر تقسیم کنند.
البته این همگرایی و همانندی فقط در ویژگیهای ظاهری که خلاصه نمیشود؟
بله، ما زمین و تاریخ ونژاد و فرهنگ مشترک و حتی اسطورههای مشترک و البته آرمانهای مشترک داشتهایم. اینها خصوصیات مشترک و ویژگیهای یک ملت است. اما این ملت را به دهها کشور تبدیل کردهاند. یعنی قفسهایی از مرزهای سیاسی ساختهاند تا این ملت را در این قفسها جدا از هم به اسارت بگیرند. من به شما بگویم که استعمار همین امروز نیز خواهان تجزیه فرهنگی ملتهای مسلمان است. زیرا تجزیه فرهنگی، مقدمه تجزیه سیاسی است. به همیندلیل، استعمار بسیار دوست دارد که ما بر روی پارهفرهنگها بیش از آنچه که شایدوباید، تمرکز داشته باشیم و گویشها و لهجههای محلی را برجسته کنیم. بهویژه پیگیر آن است که خود ما مخصوصا زبان ملی را تضعیف کنیم. مخصوصا کسانیکه رسانههای تاثیرگذار را اداره میکنند، چنانچه به این محورها و مولفهها توجه نداشته نباشند، ممکن است نادانسته حتی در جهت تجزیه فرهنگی کشور حرکت کنند و البته نتایج این تجزیه فرهنگی در بازه کوتاهمدت ظاهر نمیشود بلکه در درازمدت مشخص میگردد. تعمیق گسلهای فرهنگی و مذهبی در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی یکی از راهبردهای استعماری غرب است.
بازگردیم به محور سخنمان؛ اقدامات پیامبر را برای تثبیت قرآن و ایجاد جامعه جهانی تراز قرآن فهرستوار برمیشمارید؟
نخست، اقدامات تثبیتی پیامبر برای تثبیت قرآن در تاریخ است؛همانند بخششهای پیامبربه برخی از سران قریش پس از نبرد حنین.
دوم، اقدامات تاسیسی پیامبر که برای ایجاد جامعه جهانی تراز قرآن لازم بوده است. همانند قضیه غدیر یا برجستهکردن نقش و شخصیت حضرت فاطمه(س) بهعنوان یک شاخص.
سوم، اقدامات عمومی و فراگیر پیامبر که برای هر دو استراتژی پیامبر لازم و مفید بوده است.
آیا این اقدامات پیامبر در راستای حرکت به سوی جهان موعود صورت گرفته است؟
رسالت حضرت رسول(ص) منشوری سهوجهی است.وجه نخست همان وجه نبوت است؛ یعنی گرفتن پیام الهی ورساندنش به مردم. وجه دوم،خاتمیت ایشان است؛یعنی رسالت حضرتشان محدودبه زمان خاصی نبوده است.ما اکنون درعصر حضرت رسول(ص) زندگی میکنیم و ایشان پیامبر ما و آیندگان نیز هستند.وجه سوم، امامت است یعنی ایشان برای اداره جامعه بشری، یک ساختار مشخص سیاسی را ارائه کردند که این نظام سیاسی ویژه، پیش از ایشان سابقه نداشته است.احساس ما درباره حرکت به سمت ظهور، احساس همیشه تاریخ است. زمانه برانگیختهشدن پیامبر نیز مردمان همین احساس را داشتند، زیرا ایشان پیامبر خاتم بودند؛ در طول زمان این احساس وجود داشته است. در دوران امامان معصوم نیز مردم انتظار داشتند و پیگیر بودند که کدام امام آیا مصداق وعدههای صادق الهی درباره موعود است. یادمان باشد آنچه که در تاریخ مؤثر است میل ما نیست بلکه آنچه که مؤثر در تاریخ است عمل ما است. ما ممکن است بهگونهای عمل کنیم که ظهور دیر یا زود رخ بدهد. نباید درباره ظهور بهگونهای بیندیشیم که مثلا انگار سوار قطاری هستیم و این قطار حرکت میکند و خواهناخواه به مقصد میرسد!ببینید! این که فرجام تاریخ، رستگاری و آزادی است، درست! اما این که چهزمان به چنین سعادتی میرسیم، بیگمان بستگی به کارکرد و عمل همه مردم جهان یعنی کلیت بشر دارد.
در اینجا بپردازیم به سخن مقام معظم رهبری که برپایی تمدن نوین اسلامی، اتفاقا زمینهساز ظهور است؟
تمدن نوین اسلامی که ایجاد خواهد شد، نه ایرانی، نه عربی و نه نژادمحور است. بلکه این تمدن، تمدنی قرآنی است.
انسان، متعهد و مسئول است چون اختیار دارد؛ اختیار بدون مسئولیت نمیشود. انسان اختیار و مسئولیت دارد که به سوی آزادی و ایجادجهان ترازقرآنحرکت کند.کلیت بشریت درتمامیت تاریخ، اصل اختیار راپذیرفته که این اختیاربدون مسئولیت و مسئولیتپذیری نمیشود. ما در درجه نخست مسئولیت داریم که خودمان را بسازیم، آنهم براساس الگوی صفات الهی؛ بهعبارت دیگر باید از خودمان انسانهایی قدرتمند، دانشمند، عادل، لطیف و خلاق بسازیم. بهویژه باید به عدالت توجه کرد، زیرا این صفت الهی را معمولا در خودمان [و در جهان] قربانی میکنیم. بدینگونه بایستی جامعهای دارای همین صفات الهی و بهویژه عدالتمحور بنیاد کنیم و در ادامه باید جهانی با این صفات الهی بسازیم.
یعنی هدف ظهور، اجرای عدالت در جهان است؟ (اشرقتالارض بنور ربها)
اصلا هدف ظهورهمین است. ما باید در این مسیر حرکت بکنیم. اگربهاندازه لازم آمادگی داشته باشیم، امام زمان که بیاید چنین اتفاقی میافتد.همه انسانها میل به خدا دارند اماهمهشان خودآگاه وخداآگاه نیستند؛ به عبارت دیگر،امکان داردما به چیزی میل داشته باشیم ولی از آن آگاهی نداشته باشیم؛ همه انسانها به صفات خدا میل دارند ولی از فلسفه این تمایل آگاهی ندارند. پس انسانها دو گروهند: اول انسانهای ناخودآگاه و ناخداآگاه که اکثریت راداشته و دارند. اینها از مکانیزم سرشت آگاهی ندارند. میل به زیبایی یا علم و عدالت و... دارند اما به فلسفهشان نیندیشیدهاند.وقتی کسی خودش را نشناسد و نداند،نمیتواند رابطهاش را با خدا تعریف بکند. و ثانیا اقلیتی هم هستند که خودآگاه و خداآگاه هستند.بنابراین یک راه رسیدن به عدالت جهانی، همانا به خودآگاهی رسانیدن انسان و به خداآگاهی رسانیدنِ تاریخ است.
رسانههای ما چگونه باید مخاطبانشان را در برابر موج بمبارانهای نرم و خزنده فرهنگی بیمه کنند تا آسیب نبینند و به سمت دشمن گرایش پیدا نکنند، یا ریزش مخاطب نداشته باشیم؟
رسانهها باید این معارف را نشر بدهند، منتها با بیانی منطقی و رسا. تا انسان به خودآگاهی نرسد و تا زمانیکه تاریخ به خداآگاهی نرسد، انسان به عدالت و آزادی نخواهد رسید.نبرد انسان با ناخودآگاهی و ناخداآگاهی درنهایت به سود خودآگاهی و خداآگاهی به فرجام خواهدرسید. انسانهای ناخودآگاه و ناخداآگاه معمولا به حقوق دیگران تجاوز میکنند و موجبات جنگ و ستیزش را بهوجود میآورند. با به خودآگاهی رسیدنِ بشریت و به خداآگاهی رسیدن او، زمینههای جنگ و ستیزش از بین میرود. مثلا همین وضعیتی که در خاورمیانه و فلسطین مشاهده میکنید؛ اول یک بخش از سرزمینی را گرفته و سپس با توسعهطلبی و تجاوز، چهها که نکرده! این رژیم فقط قتل و غارت و کشتار میکند! هر ساعت یک کودک را در غزه میکشد! این بهدلیل بحران ناخودآگاهی و ناخداآگاهی در میان صهیونیستها است.
برگردیم به پرسش از رسانه؛ نارساییهامان در فضای رسانه چیست و رسانه مطلوب چه ویژگیهایی دارد؟
کسانی که رسانهها را اداره میکنند باید از علم ارتباطات آگاهی داشته باشند؛ نه بهمعنای صرفا مطالعه کتابهای ترجمهشده؛ زیرا چنین آثاری به ارائه فوتوفن کار رسانه نمیپردازد، علیالخصوص با آن شیوههایی که در رسانههای فراگیر خارجی شاهدیم. مثلا با این ترجمهها از کار بی. بی.سی نمیتوانید بهشکلی حرفهای سردر بیاورید. دوم، آگاهی به علم مدیریت است. سوم، آگاهی به علم سیاست است و بهعنوان مثال توجه به اینکه غرب میکوشد عادات و آداب و سبک زندگیاش را جهانی میکند و برای حذف رقبا به تجزیه فرهنگی آنها میپردازد و نمونهاش هندوستان است که مردمانش بهخاطر برنامه استعماری ایجاد یا احیای گویشها و لهجههای مختلف برای گفتوگو با همدیگر ناگزیرند از زبان انگلیسی استفاده کنند زیرا تاب پذیرش یکدیدگر را ندارند. همینکاری که برخی دوست دارند با بقیه کشورهای اسلامی بکنند مثلا بهقدری زبان فارسی را تضعیف بکنند تا بعدا زبان انگلیسی بهعنوان حلقه واسط ایرانیان مطرح شود. چنینکسانی به گونهای با زبان فارسی برخورد میکنند که انگار فارسی، دستور زبان ندارد!
چهارمین مولفهای که بایستی اصحاب رسانه دارا باشند هوشیاری تاریخی است. یعنی باید بدانند زنجیره حوادث تاریخی چه بوده که روزگار ما دارای چنین خصوصیاتی شده؛ و آیا روابط علتومعلولی حوادث چگونه بوده که به اینجا رسیدهایم.
پنجمین ویژگی اصحاب رسانه این است که تصویر روشنی از آینده مطلوب و ممکن داشته باشند. باید تاکید کرد: مدیر رسانه بایستی این پنج ویژگی را دارا باشد و اگر نداشته باشد، من خواهم گفت: کسی که دانش جراحی مغز را نمیداند، آیا حق دارد سر یک بیمار را بازکند و چاقوی جراحی را در مغزش فرو ببرد؟!