ملکی پیش از این نویسنده کارهای کوتاهی مانند کاسه نذری، پیتزا و معبر بوده و در سال ۹۸ نیز نویسندگی سریال «کتونیزرنگی» را به عهده داشته است. به بهانه حضور این اثر در جشنواره فیلم فجر که قطعا با واکنش متفاوت یا صفر و صدی مخاطبان درباره شکل پرداخت به داستان روبهرو شده است، با این نویسنده گفتوگو کردیم که در ادامه ازنظرمیگذرانید.
چه روندی را از سر گذراندید تا به سمت نوشتن فیلمنامه تاکسیدرمی بروید؟
موضوع ایده اولیه این فیلم متفاوت با بحث ایده اولیه آن است. ایده اولیه فیلم مربوط به یک اتفاق واقعی است که اواخر سال ۵۶ و اوایل سال ۵۷ اتفاق افتاده است و پس از آن نیز چند ماهی صرف پژوهش و تحقیق شد تا به فیلمنامه فعلی برسیم.
چطور برای نوشتن تاکسیدرمی از میان قالبهای مختلفی که برای بیان کمدی و ارائه آن به مخاطبان وجود دارد، تراژدی ــ کمدی را انتخاب کردید؟ آیا روند تحقیق شما را به این شکل از نوشتن سوق داد؟
تلاشمان این بود داستانی را روایت کنیم که مشابه آن در سینما وجود نداشته باشد. بنابراین، به دنبال چنین ایدهای بودیم. هرچند برخی از این ایدهها نمونههای خارجی داشت، اما در ایران هیچیک از آنها دیده نشده بود.درواقع نوعی بازیگوشی بود که دوست داشتیم این لحن را امتحان کنیم، چون احساس میکردیم سینمای ما نیاز به مدلهای جدیدی از روایت دارد. موضوع جذابیت فیلم برای مخاطب نیز برایمان اهمیت داشت و تنها به این فکر نکرده بودیم که درباره عبدالرضا پهلوی صحبت میکنیم. چیزی که برای ما رگههایی از طنز خلق کرد، این بود که در دهه ۵۰ چند شخصیت در همان بحبوحه انقلاب دنبال شکار گوزن هستند. بهدلیل معقولنبودن چنین کاری در بحبوحه انقلاب ما به سمت تراژدی ــ کمدی پیش رفتیم. ما چند مدل نگارش در مرحله طراحی داشتیم؛ یعنی مدلی داشتیم که کمدی مرسوم سینما بود، اما هرچه سروکله زدیم به مطلوبمان نزدیک نبود و به نظرمان باید تفاوتی شکل میگرفت. بهدلیل اینکه محمد پایدار، کارگردان این لحن کمدی را در فیلمهای کوتاهش مثل نوشابهمشکی و راوی تجربه کرده بود، میخواست در تاکسیدرمی هم به این تجربه نزدیک شود. لحن اینگونه فیلمها بهطورکلی به این شکل است که روی لبه باریکی از رضایت و فقدان رضایت حرکت میکند.
به عبارتی معتقدید فیلمهای اینچنینی از دریچه نگاه مخاطبان دیدگاه صفر و صدی دارد؟
بله. بعضی پس از تماشای فیلم بازخوردهای بسیار مثبتی نسبت به فیلم داشتند، اما از طرفی هم بازخوردهایی داشتیم که ارتباط خاصی با آن برقرار نکرده بودند. پاسخ ما معمولا این است که این یک مدل و گونه است و این وضعیت درست شبیه این است که بعضی مخاطبان عاشق سینمای اجتماعی و بعضی نیز دوستدار سینمای کمدی هستند که همین فیلمهای کمدی هم دستهبندیهای مختلفی در ژانر و پرداخت داستانی دارند. بسیاری از فیلمها تقسیمبندی متفاوتی دارند و بهعنوانمثال، مخاطب فیلمهای وس اندرسون یک جنس آدم و مخاطب فیلمهای تیم برتون یک جنس آدم هستند. ما از مرحله نگارش دوست داشتیم لحن متفاوتمان را پیاده کنیم که نسخه اولیه را نوشتیم، اما در نسخه بعد فرزین محدث بهعنوان پیر خردمند و پس از آن هم نریشن صدای ذهنی اضافه شد. همچنین مدل اجرا و اغراق در صحنه و دکوپاژ تعمدی بود. از طرف دیگر، معمولا فیلمها از فیلتر جشنواره عبور میکنند و بعد به دست مردم میرسند. در فضای جشنواره بازخورد از فیلمها چندان نزدیک به عموم مردم نیست؛ چون کسانی که به جشنواره میروند در روز چندین فیلم میبینند و فرآیند سالمی برای نظر دادن درباره یک اثرنیست.درسالهای گذشته این اتفاق بسیارافتاده که فیلمها با استقبال منتقدان روبهرو شده، اما در گیشه شکست خورده است، اما عکس این مسأله نیز صادق بوده و گاهی هم منتقدان و هم مردم دوست داشتند. همین الان هم اگر فیلم «اربابحلقهها» پخش شود، بسیاری آن را دوست ندارند، اما دلیل بر این نمیشود که فیلمساز چنین فیلمهایی را نسازد، چون بالاخره مخاطبان خود راپیدامیکند. بعضی میگفتند که چرا فلان شخصیت به این شیوه گریم شده یا اینکه گوزن به این شکل درفیلم نمایش داده شده است؟ حتی دررابطه با سکانس شوخی باخرس و گوزن هم این چراها وجود داشت، اما بههرحال حس ما این بود که باید اینطور نوشته شود. معتقدم این فیلم هم در اکران و هم پلتفرمها بهخوبی دیده میشود.
فکر میکنید چقدر نوشته شما با فیلم ساخته شده و اجرای اثر همراستاست یا فاصلهدارد؟
به لحاظ تجربی معتقدم سینمای ما چندان در زمینه کمدی اکشن موفق نیست؛البته بحث من در رابطه با سینماست نه نوع کارگردانی. به عبارتی لجستیک کمدی اکشن در سینمای ایران وجود ندارد و اگرباشد عوامل فیلم، شناختی نسبت به این فیلمها ندارند و در اکثر موارد در زمینه سینمای اجتماعی کار کردهایم. به نظرم بیشتر فضاها با متن بهجز بخشهایی که فیلم اکشن میشد، با متن مطابقت داشت. در سایر بخشها مثل تکنولوژی CG ــ تولید تصاویر به کمک رایانه ــ موفق نباشد، اما درحالحاضر تصویر خیلی به واقعیت نزدیک و قابل باور است و خیلی خوب درآمده و فکر نمیکنم این مدلسازی از خرس و گوزن در سینما داشته باشیم. این نوعی ارزشافزوده برای مخاطبان سینماست و زمانی که این فیلم را با مخاطبان دیدیم، کاملا متوجه میشدم که مخاطب میخکوب پرده میشود.این روزهایک موضوع غلط درونیشده این است که فکرمیکنیم کمدی خودش یک تکژانرمحسوب میشود، درصورتیکه در دنیا اینطور نیست وفیلمهایی داریم که درعین درام و معمایی بودن، میتوانند رگه فانتزی هم داشته باشند. ما نمیخواستیم تنهاروی وجه کمدی قضیه تکیه کنیم،وگرنه سراغ این حجم ازسنگینی قضیه نمیرفتیم.شاید اگرخیلی راحتتر شخصیت عبدالرضا پهلوی را در فضای انقلاب میچرخاندیم و فرار او را در شهر میدیدیم که نمیتوانست به سوپرمارکت برای خرید پنیر برود، تبدیل به کمدی میشد. بهطورطبیعی ایجاد صحنههای کمدی رئال، خیلی راحتتر از این شیوه نگارش بود، اما ما به سمت تجربه جدید رفتیم، چون تجربه کم ما در «باغ کیانوش» و بازخورد مخاطبان ما را به این سمت سوق داد. بهعنوانمثال، فیلم «بچهمردم» را در سینما دیدم و واکنشها نسبت به آن خیلی خوب بود، چون سینمای امروز جای بیان این موضوعهای جدید است. درحالحاضر نوع مخاطبی که با فیلمهای روز دنیا عجین هستند، بهطور قطع با تاکسیدرمی ارتباط میگیرند. وقتی فیلم را با مردم دیدم متوجه شدم که جوانترها یا فیلمبینها بیشتر از این شکل فیلمها خوششان میآید. این بازخوردها نسبت به تماشای فیلم برای ما عادی است و دلیل نمیشود از فیلمی که ساخته شده حمایت نکنیم یا کم بیاوریم و بگوییم اشتباه شده است. برای ما بهشدت مهم بود که این فیلم پیامی را به مخاطبان منتقل کند.