حالا کارتها عکسدار شده و به این راحتی نمیشود با کارت دانشجوی دیگری وارد شد. با این حال، تهِ خیابان فلسطین، تعداد دانشجویانی که به امید آمدهاند، کم نیست؛ بلکه دل یکی را نرم کنند و به دیدار برسند.
دلشان نرم است؛ از هر تیم حفاظت دیگری، نرمتر شاید. بیآنکه از اصولشان کوتاه بیایند. تجربه این را میگوید. نام «پاسدار» برایشان برازندهتر است از «بادیگارد». بیشترین همدلی بین تیم حفاظت و اربابرجوع، هماینجاست. آن کسی که باید جانش حفظ شود، محبوب هردوست. پس دلیلی برای دعوا و چانهزنی ندارند. هرچه آنها سختتر بگیرند، دل اینها قرصتر میشود. وقتی میگوید «حرزت را از بازو دربیاور و بگذار داخل دستگاه»، ناراحتی ندارد. برخلاف بعضی جاهای دیگر.
ساعت 1:30، تقریبا نصف حسینیه پر شده. حالا سه سالی است که علاوهبر نمایندگان تشکلهای دانشجویی، برخی با قرعه میآیند. امسال از بین هزاران دانشجویی که اسم نوشته بودند، نام 700 نفرشان درآمده. عبدالعظیم و علا با همین قرعهکشی از دانشگاه ملاثانی اهواز خودشان را رساندهاند. دانشجوی خارجی هم بینشان هست.
دو ساعت به آمدن میزبان مانده، بعضی دانشجویان قرآن میخوانند؛ بعضیها دعا. دلم نمیآید خلوتشان را بشکنم. ولی طاقت نمیآورم: «به دور دوم رسیدی پسر!». سرش را بالا میآورد و میخندد. دانشجوی ارشد رشته میکروالکترومکانیک دانشگاه تهران است. تا اسم رشتهاش را یاد بگیرم و از احوالاتش بپرسم، بارها صورتش به خنده میشکفد؛ دانشجوی 26 ساله. نگاه میکنم به صورت بیشتر حاضران. اغلب، همین حدودها سن دارند. یعنی 60 سال اختلاف سن با میزبان.
لابهلای جمعیت، آقاپسرهایی هستند که تِل یا کِش به سر دارند؛ موقشنگهایی که اگر کف خیابان میدیدمشان، بعید بود اینجا تصورشان کنم؛ در حسینیه امام خمینی. جان به جانمان کنند، ظاهربینیم.
هنوز بیش از یک ساعت به شروع رسمی مراسم مانده. شعار دادنها شروع میشود: «خامنهای خمینی دیگر است،...». شعارهایی که به سنشان نمیآید. این شعار مال کسانی بود که امام خمینی (ره) را دیده بودند. قریب به اتفاق اینها اما، هفت هشت ده سال، حتی 15 سال بعد از امام خمینی (ره) به دنیا آمدهاند. چرا بعضی فکر میکنند جوان امروزی تصوری از امام خمینی (ره) ندارد؟
«نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا». اینها دانشجو نیستند؟ چرا این تصویر از دانشجوی ایرانی به رسانههای اجنبی راه نمییابد؟ «حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست».
تصور کنید بعد از این شعارها، صدای جیغ و کف در حسینیه بپیچد. زمان ما از این خبرها نبود! یادم میآید که اینها نسل زِد (Z) اند؛ حزباللهیهای نسل زد! بعضی از اینها نصف عمرشان با تلگرام و اینستاگرام همعصر بوده. از کوچه پس کوچههای تلگرام و اینستاگرام به خیابان فلسطین رسیدهاند. جای شکر ندارد؟ «شاکِراً لِأَنعُمِهِ؛ إِجتَبیـٰهُ و هَدیٰهُ إلی صِراطٍ مُستقیم». دقایقی بعد، قاری در حضور میزبان تلاوت میکند.
بعد از قرائت قرآن، سرود دستهجمعی میخوانند؛ سرودی با مضامین رمضانی، حفظ سنگر علم و دانش، یاد فخریزاده و سیدحسن نصرالله و درنهایت، امام عصر (عج). کنار دستیام میگوید شعرِ سرود پارسال قویتر بود. نمیدانم چه مسیری طی میکند، ساخت این سرودها. ولی احتمالا اگر شعرش را به یکی مثل سیار یا عرفانپور میسپردند، قویتر میشد.
حالا میزبان آمده. نمایندگان تشکلهای مختلف، بهنوبت خوانده میشوند تا حرفهایشان را به رهبر بگویند. مجتبی منگلی، دبیر دفتر تحکیم وحدت شروع میکند: «در این یک سال، حوادث سختی بر ما گذشت؛ از شهادت آقای رئیسی تا شهادت هنیه، نصرالله و سنوار و .... . ما که دهه 60 را ندیدهایم؛ ولی انگار مثل آن سالها بود. اما ته دلمان که با این چیزها خالی نمیشود. خدای الان همان خدای دهه شصت است.» شاید دل پدربزرگ غنج زد برای این نوهها. خیلی نرم سر تکان داد.
دبیر دفتر تحکیم از فضای ضعفآفرینی و مأیوسسازی حاکم بر دانشگاهها گلایه میکند. یکی دو نفر دیگر از دانشجویان هم حرفهای شبیه او میزنند. به نظام بانکی هم میتازند؛ به قوه قضائیه؛ به رئیس مجلس. یکی از قانون شفافیت قوای سهگانه حرف به میان میآورد که هنوز اجرا نشده. یکی به حکم اخیر دستگاه قضایی درباره چای دبش خرده میگیرد. یکی از قانون حجاب و عفاف میگوید؛ دیگری از لزوم انقلاب بهرهوری، و آن یکی از خواب ماندن امت در فضای مجازی. تقریبا همه به مذاکره با آمریکا میتوپند. دانشجویان با شعار «هیهات منّا الذله» واکنش نشان میدهند.
خانم دکتر ریحانه حسنقربان هم به نمایندگی از گروههای جهادی دانشجویی حرف میزند. از کارهایی که در داخل کشور و در عراق و لبنان کردهاند، گزارش میدهد. میگوید: «جنگهای غزه، فلسطین و لبنان ظاهرش جنگ است؛ باطنش لطف. کمترینش این است که آدم تربیت میکند.» خانم دکتر داروساز از دانشجویان دعوت میکند برای یک بار هم که شده، اردوهای جهادی را تجربه کنند. او همینطور به مسئولان میتازد که به گروههای جهادی میدان نمیدهند و بر سر راهشان مانع میتراشند. به نحوه تخصیص یارانهها اعتراض میکند و به اینکه عزمی برای خودکفایی در شیرخشک نیست.
نوبت مهمانان دانشجو تمام میشود. هنوز میزبان شروع نکرده، یکی از میان جمعیت بلند میشود و میگوید: «آقا به نمایندگی از یک میلیون و 200 هزار دانشجوی دانشگاه آزاد، سه دقیقه وقت میخواهم.» صدای «هیس» از دور و بر میآید. چند نفر از اطرافیانش هم گویا میخواهند راضیاش کنند بنشیند. میزبان میگوید بگو. گلایه میکند از اینکه دانشگاه آزاد خودش را مؤسسه خصوصی میداند و به نظارت دستگاههای نظارتی گردن نمینهد.
حالا نوبت میزبان است. میزبان از مجموع صحبتهای دانشجویان راضی است. میگوید: «سطح مطالب دانشجویان بالاتر از سالهای پیش است. دانشجویان به سمت پختهتر شدن و جامع شدن و عمیق شدن پیش میروند؛ نه اینکه من با تمام حرفهایشان موافق باشم.» دو سه مورد را هم از مواردی که با آنها موافق نیست، مثال میزند. مثلا اینکه عناصر قدرت در کشور به بیانیهنویس و دیپلمات تبدیل شدهاند. یک جای دیگر هم میگوید: «اینکه وعده صادق2 در فلان موقع انجام نشد و اگر انجام میشد، فلان اتفاق نمیافتاد، ناشی از بیاطلاعی است. مسئولینی که این کار دستشان است و دلبستگی به انقلاب هم دارند، محاسبه دارند. اگر شما هم جای آنها بودید، همینطوری عمل میکردید. احتمال بدهید که محاسبات درستی داشتهاند.»
میگوید: «درست است ما در یک سال گذشته خیلیها را از دست دادیم، اما امروز ما در تمام جبهه مقاومت، قویتر از پارسال هستیم.» مقایسه میکند با شهادت حمزه سیدالشهدا (ع) در سال سوم هجرت و میگوید: «گرچه شهادت حضرت حمزه برای جبهه اسلام خسارت بود، ولی جبهه اسلام در سال چهارم هجرت، قویتر از یکی دو سال قبل شد.» فریاد یکی از حضار با لهجه عربی میپیچد: «لبیک یا نصرالله». بقیه همراهیاش میکنند.
میزبان 86 ساله، تحلیلی از دورههای مختلف حرکت دانشجویان در ایران میدهد. از زمانی که جوان ایرانی محو غرب شد و فکر کرد باید سر تا پا غربی شویم تا پیشرفت کنیم و نقاط قوت فرهنگ ایرانی را ندید. از دوره بعد از آن گفت که کمکم دست غرب برای جوان ایرانی و دانشجوی ایرانی رو شد؛ تا امروز.
رهبر وقتی به قحطی اوایل قرن چهاردهم اشاره میکرد، گفت: «هزاران نفر کشته شدند.» احتیاط کرد. بعد گفت که بعضیها میگویند میلیونها نفر؛ ولی دستکم هزاران نفر کشته شدند. احتیاط کرد تا به جوانان حاضر در حسینیه یاد بدهد برای هیچ هدفی، نهتنها لازم نیست در تاریخ دست ببریم یا مبالغه کنیم بلکه احتیاطِ قرین به صداقت، بهتر است از احتمال خطا.
بعد از اینها، آقا به مفهوم استقلال رسید و گفت: «ما تنها کشوری هستیم که منافع هیچ کشوری را بر منافع خودمان ترجیح ندادهایم.» بهجای آقایان، فریاد یک دختر دانشجو در حسینیه پیچید: «تکبیـــــر». نسل زِد است دیگر! زمان ما از این خبرها نبود!
یک جا هم آقا به یکی از سخنان پارسالشان اشارهای کرد و گفت: «پارسال سفارش کردم و امسال شنیدم کاری نشده. گفتم تشکلهای دانشجویی از داخل دانشگاه غافل نشوند.» یکی از میان جمعیت گفت: «آقا [تشکلها را] سرکوب میکنند!» پاسخ شنید: «شما تلاش کنید بر موانع فائق بیایید. ... محیط دانشگاه را تحتتأثیر قرار دهید.»
رهبر از اخلاق نقد و انتقاد هم میگوید: «نقد بکنید؛ تهمت نزنید. سؤال بپرسید و فرصت جواب دادن بدهید. اگر فرصت جواب دادن نیست، مطرح هم نکنید. ... در انتقاد، مراقب باشید، بنبستنمایی نشود. ... مردم را به مسئولان تصمیمگیر بدبین نکنید.»
میزبان به یک شبهه چندماهه هم پاسخ میدهد. اینکه چطور میشود رهبر از رأی اعتماد آوردن تمام کابینه ابراز خوشحالی کند؛ در حالی که به بعضی از همان وزرا انتقاداتی دارد. میگوید: «خیلی ساده است. بیسرپرست ماندن یک وزارتخانه، بهمراتب بدتر از رأی آوردن وزیری است که بعضی ملاکها را ندارد.»
آخرهای صحبت، بحث میرسد به موضوع داغ این روزها: «رئیسجمهور آمریکا ادعا میکند نامهای فرستاده. که البته به دست ما نرسیده!» (صدای خنده دانشجوها بلند میشود) دقیقتر میگوید: «به دست من نرسیده». در فلسفه مذاکره میگوید و اینکه آدم باید مطمئن باشد که طرف مذاکره به آنچه توافق میشود، عمل میکند. محکم میگوید: «اگر هدف مذاکره رفع تحریم است، مذاکره با این دولت آمریکا رفع تحریم نخواهد کرد.»
از اینجا به بعد، هر دو سه جمله یک بار فریاد تکبیر درپی دارد: «ما اگر میخواستیم سلاح هستهای داشته باشیم، آمریکا نمیتوانست جلوی ما را بگیرد.» درباره تهدید به جنگ هم «ایران قادر به ضربه متقابل هست و قطعا این ضربه را خواهد زد. آنکه بیشتر ضرر میکند، آمریکاست.»
از میانه جملات تکبیرساز، باز آن روی نسل زِدی مهمانان بالا میآید. «آمریکا در حال ضعیفتر شدن است.» صدای جیغ و کف بلند میشود به نشانه تأیید سخن پدربزرگی که 60 سال از آنها بزرگتر است؛ تا بگویند دستکم در حسینیه امام خمینی، بین نسلها شکافی نیست.
از اینجا به بعد، با کف زدن تأیید میکنند رهبرشان را. نسل زِد است دیگر. زمان ما این خبرها نبود!صحبت میزبان تمام میشود. جماعتی از مهمانانِ جوان میریزند دور جایگاه. یک نفر موفق میشود از آقا چفیه بگیرد. آقا از جایگاه پایین میآیند بهسمت سجاده. غوغای تشکیل صفوف نماز نمیگذارد شروع نماز را بفهمیم. از رکعت اول جا میمانیم.
نمازها که با کمترین تعقیبات تمام میشود، جماعت میریزند بهسمت سالن بیرون حسینیه، برای صرف افطار. پاسدارها مراقب هستند فضای نزدیک رهبر ازدحام نشود. آقا هم با چند دقیقه فاصله میآیند سر سفره. حالا دانشجویان هریک تلاش میکنند با جملهای توجه میزبان را جلب کنند تا اجازه پیدا کنند بروند جلو. یکی داد میزند: «آقا ما از لبنان آمدهایم؛ 40 روز زیر بمباران بودیم.» آن یکی به پاسدارها میگوید ما پارسال به آقا قولی دادیم؛ اجازه دهید برویم گزارشش را به آقا بدهیم. پاسدارها میگویند: «بگذارید آقا افطار کنند.» باز، یک نفر با اشاره آقا میرود جلو و با چفیه برمیگردد.
سر سفره افطار، یکی از دانشجویان امیدوار بیرون را میبینم که بدون کارت دعوت آمده بود دم ورودی بیت. امید کار خودش را کرده بود. امید همیشه راهگشاست.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: