مهمترین رویدادهای منطقهای را چه مواردی میتوان عنوان کرد؟
حوادث منطقه، به ویژه مربوط به رژیم صهیونیستی، با عملیات طوفانالاقصی در ۱۵ مهر ۱۴۰۲ آغاز شد. این عملیات، شکست و شکافهای عمیقی را در رژیم صهیونیستی ایجاد و این رژیم را وادار کرد تا برای جبران این شکست، دست به اقداماتی بزند که به زعم آنها، میتوانست منطقه را به سودشان تغییر دهد. اما از آنجا که رژیم صهیونیستی نتوانست در نبرد با به خصوص حماس و حزبالله، پیروزی ملموسی کسب کند، بنابراین تأثیرات عمیق عملیات طوفانالاقصی در آینده رژیم صهیونیستی حائز اهمیت است.
به هر حال، صهیونیستهای ساکن فلسطین اشغالی که با امید فراوان و تبلیغات گسترده به این منطقه آمده بودند تا به رفاه، آسایش و امنیت دست یابند، دریافتند این تصورات سرابی بیش نبوده و نیروهای مقاومت میتوانند در عرض چند ساعت، ضربات مهلکی به آنها وارد کنند. همانطور که گفته شد، تمام وحشیگریهای رژیم صهیونیستی که بیشتر در غزه و سپس در لبنان در جنگ ۳۳روزه نشان داده شد، نتوانست چهرهای پیروز از این رژیم به نمایش بگذارد و این موضوع، در آینده موجودیت رژیم صهیونیستی بسیار تأثیرگذار خواهد بود.در هر حال، وجود هزاران نفر در داخل غزه که خانوادههایشان آواره شده و مردان و زنان و کودکانشان به شهادت رسیده یا مجروح شدهاند و همچنین جمعیت دو میلیون نفری غزه، با این حجم از خونخواهی که در درون آن شکل گرفته، یک بمب ساعتی بسیار بزرگ برای موجودیت رژیم صهیونیستی است. به نظر میرسد این موضوع، تأثیرات اجتماعی فراوانی در آینده رژیم صهیونیستی خواهد داشت.
چه نوع تاثیرات اجتماعی؟
تأثیرات اجتماعی این رویدادها از آنجا بارزتر میشود که رژیم صهیونیستی با پشتیبانی آمریکا، در تلاش برای تخلیه غزه از ساکنانش است. این تلاش، فقط به طرحهای پیشینِ یهودیسازی کامل فلسطین اشغالی و طرد مسلمانان و پیروان سایر ادیان از این منطقه محدود نمیشود. رژیم صهیونیستی به خوبی از این امر آگاه است که جنایات گسترده علیه مردم غزه، آرامش را برای صهیونیستهای ساکن در سرزمینهای اشغالی ناممکن ساخته است. این امر، پیامدهای گستردهای در آینده خواهد داشت.
یعنی هر فلسطینی که پیش از این در سرزمینهای اشغالی، شهرکها و مناطق مسکونی صهیونیستها، به دلایل مختلفی مانند کار و تجارت رفت و آمد داشته است، ناامنی ناشی از این جنایات را برای سالهای طولانی به یاد خواهد سپرد. این خاطره، از ذهن فلسطینیان محو نخواهد شد و آنان در برابر جنایتهایی که متحمل شدهاند، بیتفاوت نخواهند ماند. به نظر میرسد جنایات هولناک صهیونیستها در غزه، روند زوال رژیم صهیونیستی را تسریع کند.
پس از شهادت سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان در ۱۰ مهر، رژیم صهیونیستی به صورت رسمی، تجاوز زمینی به خاک لبنان و نبرد علیه حزبالله لبنان را آغاز کرد؛ در مورد این نبرد و اینکه رژیم صهیونیستی چگونه در نهایت مجبور به پذیرش توافق آتشبس شد بفرمایید؟
در مورد لبنان نیز باید گفت که رژیم صهیونیستی با وجود تمام جنایات، قتل و عام، و استفاده از فناوریهای پیشرفته و بمبهای قدرتمند، نتوانست به اهداف خود در نابودی حماس و حزبالله و پایان دادن به جنگ دست یابد و ناچار به توافقی با این گروهها شد.
علیرغم جنایات گسترده، رژیم صهیونیستی هنوز احساس خطر میکند و به دنبال پایان دادن به این درگیریها به نفع خود و نمایش پیروزی است.این موضوع قابل اهمیت است که در دو مقطع، مردم لبنان پیروزی خود را به نمایش گذاشتند. اول، بازگشت باشکوه مردم جنوب به خانههای خودشان پس از توافق، در حالی که صهیونیستها هنوز جرأت ورود به شهرکهای شمالی فلسطین اشغالی را ندارند، نشان از انگیزه و اراده قوی آنان دارد. دوم، برگزاری تشییع باشکوه پیکر شهید سیدحسن نصرالله و شهید سیدهاشم صفیالدین، اقتدار و سازماندهی حزبالله را به جهانیان نشان داد. رژیم صهیونیستی از این نمایش قدرت بشدت هراسناک است و به همین دلیل، هواپیماهای جنگی خود را بر فراز جمعیت مردم شرکتکننده در این مراسم به پرواز درآورد تا شاید بتواند موجب ترس و نگرانی آنان شود.
صهیونیستها میدانند که در کشتار بسیار افراط کردهاند.
در واقع، در روشها و استراتژیهای جنگی، هرگز توصیه نمیشود که از حربه کشتار وسیع استفاده شود؛ چرا که کشتار وسیع، انگیزه بیشتری به طرف مقابل میدهد تا برای مقاومت اقدام کند. بنابراین، این دو اثر، همچنان بهصورت معکوس علیه رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان عمل کرده و موجب تغییرات بسیار زیادی در آینده خواهد شد. سرفصل این تغییرات این است که رژیم صهیونیستی دیگر احساس امنیت در منطقه نخواهد کرد.
راهبرد حزبالله در دوره پس از توافق و در دوره برقراری موقت آتشبس چگونه بود؟
این دوره شامل یک آتشبس دوماهه و یک دوره سههفتهای بوده است وحتی پس از آن، رژیم صهیونیستی به دلیل ماهیت تجاوزکارانه خود، حملات متعددی به لبنان داشته است. پهپادهای این رژیم بهطور مداوم بر فراز بیروت و دیگر مناطق لبنان پرواز میکردند و موارد متعددی از نقض آتشبس رخ داده است؛ از جمله انفجار خانهها در جنوب لبنان و اعلام پنج منطقه که رژیم صهیونیستی تصمیم به باقی ماندن در آنها گرفته است. همچنین، حملات و هجوم به برخی افراد نیز گزارش شده است.
با توجه به چنین شرایطی که عنوان کردید، پرسش اساسی که مطرح میشود این است که چرا حزبالله به موارد نقض آتشبس پاسخ نمیدهد؟
واقعیت این است که حزبالله بر اساس توافق، مسئولیت جلوگیری از این موارد را به پنج نهاد و مرکز و دولت سپرده است؛ این نهادها شامل دولت لبنان، ارتش لبنان (بهعنوان ابزار اجرایی دولت)، نیروهای یونیفل (نیروهای حافظ صلح)، و همچنین آمریکا و فرانسه میشوند که در توافقنامه، نام آنها ذکر شده است. این نهادها مسئولیت دارند موارد آتشبس را اجرا کنند.سیاست حزبالله در این دوره بهطور واضح توسط دبیرکل اعلام شده است که منتظر هستیم تا اقدامات این مجموعهها را برای جلوگیری از نقض آتشبس مشاهده و توانایی یا اراده آنها را در این زمینه ارزیابی کنیم.
این سیاست حزبالله از چه جهاتی است و چه منافعی برای حزبالله و مقاومت دارد؟
در زمانی که برخی صداها علیه حزبالله بلند شدهاند و خواستار تحویل سلاحها شدهاند یا اینکه دولت خواستار انحصار سلاح در اختیار خود شده است، حزبالله میتواند اثبات کند که پنج مجموعهای که مسئولیت اجرای توافق آتشبس را بر عهده دارند، یا اراده کافی برای جلوگیری از نقض آتشبس و توانایی لازم برای این کار را ندارند. بر این اساس، مشروعیت حزبالله برای دفاع از لبنان و جمعآوری ابزارهای لازم برای این هدف فراهم میشود.
از سوی دیگر مقاومت میتواند از طریق این راهبرد خود، مسئولیت اصلی را متوجه این پنج نهاد کرده و به نوعی آنها را در یک آزمون عملی قرار دهد، به گونهای که این نهادها مجبور هستند موارد نقض آتشبس را پیگیری و از تکرار آن جلوگیری کنند.در هر دو حالت به نظر میرسد سیاست حزبالله این است که دوره گذاری را طی کند تا جامعه لبنانی خود به خود ضرورت وجود مجموعهای را درک کند که بتواند از لبنان، تمامیت ارضی آن و مقابله با اشغالگری رژیم صهیونیستی حمایت کند.
درچند ماه گذشته شاهد سقوط دولت بشار اسد و آغاز تحولات جدیدی در این کشور بودیم، در آن مقطع این ادعا به سرعت در رسانههای غربی و عربی گسترده شد که سقوط دمشق به معنای تمام شدن کار حزبالله و تضعیف جبهه مقاومت است؛ حال با گذشت چند ماه از این رویداد، تحلیل شما از تاثیر آن بر جبهه مقاومت چیست؟
تحولات سوریه نیز بسیار حائز اهمیت است، چرا که در جوار لبنان و همسایگی آن رخ داده است. از منظر مخالفان مقاومت، اینکه مرز بین سوریه و لبنان دیگر در خدمت مقاومت نباشد به ابزاری برای جنگ روانی علیه محور مقاومت تبدیل شود، مخالفان تلاش کردند چنین القا کنند که با تحقق آنچه که به زعم صهیونیستها «پیروزی» بهشمار میرود ـ مانند انفجار پیجرها، شهادت رهبران سیاسی و نظامی حزبالله و حماس ـ میتوانند مقاومت را تضعیف کنند.آنها تصور میکردند با سقوط سوریه، محور مقاومت به تنگنا کشیده خواهد شد. با این حال، تحلیلگران مسائل منطقهای این دیدگاه را رد میکنند و با بررسی نمونههای مشابه، نشان دادهاند این فرضیه چندان دقیق نیست. به عنوان مثال، حماس در شرایطی قرار داشته که مرزی با هیچ کشوری ندارد تا بتواند از طریق آن مایحتاج نظامی خود را تأمین کند، اما همچنان توانسته مقاومت کند. یمن نیز که مرزی با کشورهای حامی مقاومت ندارد علیرغم محدودیتهای جغرافیایی توانسته در برابر فشارها ایستادگی کند.
در این میان، مثالی بارز از توان مقاومت را میتوان در عملکرد حماس مشاهده کرد؛ این گروه توانست در ۱۵ ماه مقاومت بیشتری نسبت به گذشته نشان دهد. این امر در نهایت رژیم صهیونیستی را مجبور به پذیرش توافق کرد.
بنابراین، بسته شدن مرز بین سوریه و لبنان نمیتواند تأثیر قابل توجهی بر توان مقاومت داشته باشد. چنین اظهاراتی بیشتر جنبه جنگ روانی دارد و شواهد موجود در مورد غزه و یمن نشان میدهند که محدودیتهای جغرافیایی الزاما به معنای کاهش ظرفیت مقاومت نیست. این موضوع به خوبی گویای ناکارآمدی چنین ادعاهایی است.
حال، اینکه رژیم صهیونیستی تا چه میزانی در این زمینه موفق باشد یا نباشد به چه عواملی بستگی دارد؟
با پایان این دوره، آنچه که در منطقه باقی خواهد ماند، رژیمی نگران از زوال است که با کوچکترین تحرکات در گوشه و کنار منطقه، مجبور است به واکنشهای نظامی شدید اما بینتیجه دست بزند. البته این نوع رویکرد نیز همانطور که در نمونههایی مانند غزه و لبنان مشاهده شد، نهتنها تأثیر استراتژیکی برای رژیم صهیونیستی به همراه نداشته، بلکه با بالابردن شدت جنایتها و عملیاتهای نظامی، کاربرد خود را نیز عملا از دست میدهد.
پیشبینی آینده تحولات منطقه
در مجموع، میتوان پیشبینی کرد که علیرغم تمام تغییرات رخ داده، این موضوع اثبات شده که رژیم صهیونیستی همچنان در منطقهای قرار دارد که توسط دشمنان زیادی احاطه شده است. اگرچه مصر و اردن در زمینه مقاومت مسلحانه اقدامی انجام ندادهاند و هر دو با رژیم صهیونیستی ارتباط دارند، اما احساس خطری که این دو کشور در حال حاضر از طمعورزیهای رژیم صهیونیستی دارند، بسیار زیاد است. این احساس خطر احتمالا باعث خواهد شد همکاری آنها با رژیم صهیونیستی به شکل قابل توجهی کاهش پیدا کند.نتانیاهو که در زمان حکومت بایدن تصور میکرد رئیسجمهور آمریکا به اندازهای که او انتظار دارد، در حمایت از اسرائیل در جنگ دخالت نخواهد کرد، شاید این توقع را داشت که نیروهای آمریکایی مستقیما در حملات شرکت کنند. او امیدوار بود با بازگشت ترامپ به قدرت، این وضعیت تغییر کند. اما با وجود گذشت مدت کوتاهی از حضور ترامپ در عرصه سیاست، به نظر میرسد سیاست ترامپ نیز در قبال آنچه نتانیاهو انتظار دارد، تفاوت چندانی با بایدن ندارد. هر دو، یعنی بایدن و ترامپ، به خطرات هرگونه اقدام مستقیم یا مشارکت مستقیم در جنگ به نفع رژیم صهیونیستی آگاه هستند و بهشدت از آن اجتناب میکنند.
بهطور کلی، به نظر میرسد دخالت نظامی آمریکا در منطقه و حتی در سایر مناطق جهان، موضوعی باشد که با توجه به تجربیات تلخی که حکومتهای آمریکا از مداخلات نظامی گذشته خود داشتهاند، بهویژه در اشغال افغانستان و عراق، از سوی آنها مردود است. بنابراین، آنچه که نتانیاهو انتظار دارد،به وقوع نخواهد پیوست.درپرتوچنین شرایطی،شاهد روند نزولی قدرت رژیمصهیونیستی هستیم. با این حال، واضح است که در طول این دوره، رژیمصهیونیستی تلاش خواهد کرد چهره خود را بهعنوان یک بازیگر پیروز در منطقه به نمایش بگذارد.