جایگاه زبان فراگویشی در فرهنگ ایرانی

بار دیگر باید بر این نکته تأکید کرد که زبان فارسی، برخلاف تصور غلط برخی، هرگز زبان یک قوم یا منطقه خاص نبوده است. این زبان، همواره یا زبان رسمی و دیوانی بوده، یا زبان دانش، فرهنگ و اندیشه. بسیاری از مردم حوزۀ  ایران فرهنگی نیز، فارسی را از دامان مادر آموخته‌اند، اما نقش آن همواره فراتر از زبان مادری ست؛ زبان فارسی، در تمام تاریخ خود زبان وفاق و همدلی، زبان میانجی در گسترۀ فرهنگی ایران‌زمین بوده است.
بار دیگر باید بر این نکته تأکید کرد که زبان فارسی، برخلاف تصور غلط برخی، هرگز زبان یک قوم یا منطقه خاص نبوده است. این زبان، همواره یا زبان رسمی و دیوانی بوده، یا زبان دانش، فرهنگ و اندیشه. بسیاری از مردم حوزۀ  ایران فرهنگی نیز، فارسی را از دامان مادر آموخته‌اند، اما نقش آن همواره فراتر از زبان مادری ست؛ زبان فارسی، در تمام تاریخ خود زبان وفاق و همدلی، زبان میانجی در گسترۀ فرهنگی ایران‌زمین بوده است.
کد خبر: ۱۵۰۲۵۱۱
نویسنده دکتر محمدجعفر محمدزاده - پژوهشگر تاریخ زبان و فرهنگ ایران

برای درک بهتر این جایگاه بی‌همتا، بسنده و پسندیده است نگاهی به متون کهن بیندازیم.

نخست، رسالۀ قشیریه، یکی از مهم‌ترین متون عرفان اسلامی، اثر ابوالقاسم قشیری، که در نیمۀ نخست سدۀ پنجم هجری به زبان عربی نگاشته شد. این اثر را اندکی بعدتر ابوعلی حسن بن احمد عثمانی به فارسی ترجمه کرد. در دیباچۀ این ترجمه آمده است:

«اتفاق چنان افتاد که چون رسالتی که استاد امام زین‌الاسلام ابوالقاسم قشیری کرده است... به انواع فضل آراسته... این رسالت بازِ پارسی نقل کرد تا فایدۀ آن عموم باشد و هیچ صنف آدمی از آن بی‌بهره نباشد.» در ادامه دیباچه، به نیت خودِ قشیری برای نگارش این اثر به زبان فارسی اشاره شده است:
«کسی بایستی که در درجۀ استاد امام بودی تا این شروع توانستی کرد. و می‌خواست که خود بازِ پارسی کند و در آن باب ید بیضا نماید، لکن اجل مهلت نداد.»

از این دو فراز، روشن می‌شود که زبان فارسی، در دورۀ شکوفایی تمدن اسلامی در سده‌های پنجم و ششم، زبانی بوده است برای انتقال مفاهیم بلند عرفانی، و به‌گونه‌ای گسترده و فراگیر مورد فهم و استفادۀ مردمان با زبانهای گوناگون اعم از پارسی، عربی، ترکی و... در جغرافیای پهناور ایران فرهنگی از فرارودان تا شبه‌قاره و از میانرودان تا آناتولی و بالکان و شمال آفریقا. برپایۀ آنچه در دیباچه آمده گویا مؤلف، پس از نگارش اثرش به عربی، دریافته بود که برای دسترسی همگانی، باید آن را به فارسی برگرداند  و یا از ابتدا باید بدین زبان می‌نوشت.

دیگر، نوروزنامه منسوب به حکیم عمر خیام نیشابوری، متعلق به سدۀ پنجم هجری است. در این کتاب که به فرهنگ و آیین‌های باستانی ایرانیان می‌پردازد، در وصف مراسم نوروزی آمده است:«آیین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد شهریار که آخر ملوک عجم بود چنان بوده است که روز نوروز نخست‌کس، از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می، و انگشتری، و درمی و دیناری خسروانی، و یک دسته خوید سبز رسته، و شمشیری، و تیر و کمان، و دوات و قلم، و اسپی، و بازی، و... ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی...»

و در ادامه می‌افزاید که پس از موبد موبدان، بزرگان دولت وارد می‌شدند و هدایا تقدیم می‌کردند. در این توصیف، زبان پارسی نه تنها زبان رسمی درباری است، بلکه زبانی است که در برابر شاه، و در مجلسی با حضور مردمانی از دور و نزدیک، بدان سخن گفته می‌شده است. این نشان می‌دهد که فارسی، زبانی مشترک و فهم‌پذیر برای همگان بوده، چه آنانی که فارسی زبان مادری‌شان بوده و چه دیگرانی که از گوشه و کنار کشور در آن آیین ملی حضور می‌یافته‌اند.

این شواهد تاریخی روشن می‌کنند که زبان فارسی، نه‌تنها زبان فرهنگ و ادب، بلکه زبان وحدت، زبان علم و عرفان، و زبان رسمی و فراگویشی در زمان و مکان گستردۀ فرهنگ ایرانی بوده است. دریغ است ما که میراث‌دار این گنج پربها هستیم در دوران خود قدر این مؤلفۀ مهم هویت ملی و فرهنگی را ندانیم و آن را به‌نیکویی پاس نداریم! همان‌گونه که نیاکان‌مان پاس داشتند و آن را زبان همدلی و فرهنگ مشترک دانستند و با گنجینه‌هایی از معنا و محتوا برای ما گذاشتند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها