در سینمای ایران هم کمدی و کمدینهای متعددی وجود داشته و دارند که طنز و مطایبه را بهدرستی توانستند منتقل سازند؛ از فیلمهایی مانند مردی که زیاد میدانست و اتوبوس و آپارتمان شماره۱۳(هر سه فیلم از مرحوم یدالله صمدی) و اجارهنشینها (داریوش مهرجویی) در دهه ۶۰ گرفته که هریک به نحوی سعی در برخورد کمیک با معضلات جدی جامعه داشتند تا مرد عوضی (محمدرضا هنرمند) و آدمبرفی (داوود میرباقری) و دنیای وارونه (شهریار بحرانی) و لیلی با من است و مارمولک (کمال تبریزی) در دهه ۷۰ و بیپولی (حمید نعمتالله) و مهمان مامان (داریوش مهرجویی) و اخراجیها (مسعود دهنمکی) در دهه ۸۰ و ما همه با هم هستیم (کمال تبریزی) و مصادره (مهران احمدی) و ... در دهه ۹۰ و حتی آثاری مانند تمساح خونی (جواد عزتی) و شهسوار (حسین نمازی) و آپاراتچی (علی طاهرفر) طی سالهای اخیر.
اما در مقابل این فیلمهای قابل قبول، انبوهی از آثار مبتذل و سخیف تولید شده و بر پرده سینماها رفتند که نهتنها کوچکترین قرابت و تناسبی با مقوله فیلم و هنر و سینما نداشتهاند، بلکه بعضا قلم از نوشتن دربارهشان، شرم میکند.
آثاری که بیشتر روی عبارات و شوخیهای جنسی و روابط آنچنانی و یا شبهات آن متمرکز بوده و سعی بر متشبثشدن به هر وسیلهای برای درآوردن خنده تماشاگر، داشته و دارند. آثاری که بسیاری باعث فرار تماشاگر از سالنهای سینما شده و پس از آن برای جبران هزینههای ازدسترفتهشان، به بقالیها راه یافته و تحت عنوان فیلمهای «شانه تخممرغی» همراه شیر و ماست و پنیر و ... فروخته شدند!
آثاری که ازموقعیت خالیشدن سالنهای سینما ورسیدن مخاطبان سینما به ۸ ــ ۷درصد در کنار گرانشدن بلیتها، سوءاستفاده کرده و خود را بهعنوان فیلمهای پرفروش جا زدند مانند رحمان ۱۴۰۰ و دینامیت و ۵۰ کیلو آلبالو و ... .
نوع تازهای از آثار سخیف
اما در سالهای اخیر علاوه بر آن کمدیهای سخیف و مبتذل و شانهتخممرغی، آثار دیگری در این زمینه تولید شدند که با استفاده از شخصیتهای واقعی و حوادث حقیقی، بساط هجو و مضحکه راهانداخته و بدون توجه به ظرفیتهای تاریخی شخصیتها و حوادث، آنها را به تمسخر و بلاهت کشاندهاند.
آثاری ضعیف و کلیشهای و تکراری که ظاهرا قصد ابراز طنز و کمدی داشته ولی حتی به هجو هم نرسیده و یک اثر سخیف و سادهلوحانه به نظر میآیند. تهیهکننده یکی از این آثار (که بازیگر ظاهرا معروفی هم هست) زمانی که در شورای پروانه ساخت سازمان سینمایی حضور داشتم، در جلسهای درباره کلمه سخیف که در مورد اثر او بهکار برده بودم، سؤال کرد و بنده هم بدون تعارف در پاسخ عرض کردم که مصداق بارز «سخیف» همین متنی است که بهعنوان فیلمنامه کمدی آوردهاید!
این دسته آثار ظاهرا برخی از فیلمهای مشابه تاریخ سینما را دستمایه قرار دادند، اما متاسفانه تنها پوسته آن فیلمها را دیده و به عمق آنها نتوانستند ورود کنند. ازجمله این فیلمها که هماکنون روی پرده سینماهاست، فیلمی به نام «صددام» است درباره شعار صدام مبنی بر فتح یکهفتهای تهران که در این فیلم وقتی متوجه میشود چنین کاری شدنی نیست، یکی از بدلهای خود، یک دورگه ایرانی ــ عراقی بهنام صلاح را به تهران میفرستد تا حتی اگر شده در مقابل برج آزادی فیلمی از خود گرفته و به دنیا مخابره کند که صدام بالاخره به تهران رسید!
اینکه صدام چنان رجزخوانی کرد و با توجه به شمایلی که از نیروهای ایرانی در آن زمان داشت مانند ارتش غیرمنسجم و سپاه ناآماده و اختلافات داخلی و ... وعده داد پاسخ سؤالات خبرنگاران را هفته بعد در تهران خواهد داد، واقعیتی انکارناپذیر است اما هنگامی که پس از ورود چهار لشکر پیاده، سه لشکر زرهی، دو لشکر مکانیزه و ۱۲ تیپ مستقل، یعنی در مجموع ۱۳ لشکر نظامی به داخل خاک ایران، به سد محکم مقاومت مردمی خورد، در همان خوزستان زمینگیر شد.
اما بههرحال برخلاف آنچه در فیلم صددام روایت شده و صدام و ژنرالهایش به مضحکه کشیده میشوند، طی روزهای اول جنگ تحمیلی، حدود ۳۰هزار کیلومترمربع از خاک ایران را تصرف کرد و خرمشهر و قصرشیرین و مریوان و نوسود و نفتشهر و ... را اشغال نمود و آبادان را به محاصره خود درآورد و جاده اهواز و دزفول را قطع نمود و با رسیدن به هویزه و سوسنگرد و از طرف جنوب به نورد اهواز در هفتکیلومتری این شهر، آن را تقریبا از سه جهت در فشار قرار داد.
خبری از هجو حامیان صدام نیست!
در ادامه این حملات وحشیانه، صدام و ارتش بعث با حمایت بیچونوچرای آمریکا و متحدان اروپایی و منطقهایش هشت سال جنگ را به این کشور تحمیل کرد، حدود ۲۰۰هزار تن از ایرانیها را به شهادت رساند و صدها هزار مجروح و آسیبدیده و جاویدالاثر بعلاوه انبوهی از خرابی و ویرانی و آوارگی و ... به بار آورد. دستانداختن و احمق جلوهدادن دشمنی مانند صدام که چنین فاجعهای به بار آورد و هشت سال این مملکت و همچنین ملت عراق را به خاک و خون کشید، درواقع ضعیف نشاندادن نیروهای خودی است که چگونه هشت سال در مقابل آن احمق نتوانست پیروز شود! درحالیکه حتی در همان قالب طنز هم خبری از حامیان اصلی صدام یعنی آمریکا و اعوان و انصارش نیست!
متاسفانه فیلمساز حتی نتوانسته این شخصیت را هجو کرده و ضمن پرداخت درست شخصیت صدام، نکات طنزآمیزش را دربیاورد. علاوهبراین درحالیکه اشاره فیلم به شخصیتهای واقعی و وقایعاتفاقیه است، اما به تحریف تاریخ نیز کشانده میشود! سادهلوحی و برداشت سخیف در سراسر فیلم موج میزند، مانند وقتی بهراحتی یکی از ماموران مهم صدام وارد ایران شده و برای عملیاتی احمقانه (سخنرانی در کنار برج آزادی) همه گیتهای امنیتی را به سهولت رد کرده، همچنانکه خود شخصیت اصلی یعنی صلاح هم مانند آبخوردن وارد جبهه شده و با تغییر گریم از این جبهه به آن جبهه رفته و حتی میداند مثلا پدر نامزدش در کدام اردوگاه است! سایر اتفاقات را نیز با همین بلاهت پیشمیرود؛ یعنی فیلمساز، طنز و هجو را با سادهلوحی سخیف اشتباه گرفته است.در کمدیهایی که در تاریخ سینما از شخصیتهای واقعی ساخته شده، هیچگاه آنها احمق جلوه نکرده و علاوه بر اینها برای پرداخت دراماتیک آن شخصیتها و کموزیاد کردن داستانهایشان، حتیالامکان از بهکارگیری عناوین و حوادث واقعی پرهیز داشتهاند.
بازی با دنیا در هجو کاراکترهای منفی تاریخ سینما
مثلا در «دیکتاتور بزرگ» ساخته چارلی چاپلین (۱۹۴۰)، شخصیت هیتلر بهصورت کاراکتری به نام «هینکل» و در کشوری خیالی با نام «تومانیا»، فیلم را پیش میبرند. درعینحال هینکل (که نسخهای از هیتلر به نظر میآید) کاراکتر احمق و نادانی نیست، بلکه از حماقت بقیه حتی از کاراکتر مشابه موسولینی استفاده میکند و در صحنه معروف بازیاش با کره بادکنکی زمین، نشان میدهد که چگونه دنیا را به بازی گرفته است.
یا در آثاری همچون «سوپ اردک» برادران مارکس (۱۹۳۳) که بهنوعی موسولینی را دست انداخته بودند، در عین اینکه نامهای شخصیتهای اصلی روی کاراکترها نیست مثلا دیکتاتوری بهنام فایر فلای (گروچو مارکس) در کشوری خیالی بهنام فریدونیا به نمایش درمیآید اما بازهم او ابله و احمق نیست، بلکه بههمراه چیکو و هارپو مارکس، بقیه را بهاصطلاح سر کار میگذارند. همچنین در فیلم «دیکتاتور» ساخته ساشا بارون کوهن (۲۰۱۲) که هجو مجموعهای شخصیتها مانند معمر قذافی و بنلادن و کیم جونگ اون و ... بود، بههیچوجه احمق نشان داده نمیشود. اگرچه او هم اسم و رسم واقعی ندارد و بهنام علاءالدین و در کشوری غیرواقعی به نام وادیا حاکم است و برخی وقایعش مانند ساخت سلاح هستهای میتوانست واقعیت داشته باشد.حال وقتی به فیلم سینمایی صددام برمیگردیم شاهد هستیم که فیلم صددام برخلاف جریان استانداردی که در سینمای جهان معمول بوده نهتنها شخصیت تاریخی را نمادپردازی نکرده است که به ابعاد درونی این شخصیتها بپردازد بلکه آنها در در قامت شخصیتی تاریخی به تصویر کشیده است که نماد کاملی ازحماقت است. زمانی این نوع ازتصویرگری اهمیت پیدا میکند که تمام ایران به عنوان یک کل منسجم در مقابل این فرد ایستادگی کردند و رشادتهای بسیاری را قم زدند.
دشمنان قسمخورده این ملت مشنگ نبودند
در آثار متعددی از این سینما که بعضا بهصورت فیلمنامه ارائه شده و برخی از آنها هم به مرحله تولید رسیدند، مقاطع و افراد مهمی از تاریخ این سرزمین که نقش محوری و مهمی در مقابله با این مردم داشتند، مورد هجو و تمسخر قرار گرفته و حوادثی خندهدار و افرادی مشنگ و ملنگ جلوه داده شدند!
ازجمله در برخی سریالهای شبکه خانگی مانند «تاسیان» که سرویس اطلاعاتی امنیتی مخوف و دقیق و هوشمندی مانند ساواک مثل کاروانسرا نشان داده شده که هرکس بهاصطلاح قهر میکند و در اینجا میخواهد عشق و عاشقی کند، سرش را زیر انداخته و همینجوری وارد شده و حتی در اتاقهای بازجویی و عملیات سری و مهم نیروهای ضربت ساواک شرکت و حتی بخشهای عملیاتی آن را ملعبه خود کرده و مثلا بهخاطر دیدار و خوشرقصی برای معشوقش، کلیت واحدهای تعقیب و مراقبت اداره کل سوم ساواک را به بازی میگیرد! واقعا چگونه چنین سازمان بیدروپیکری ۲۰ سال توانست خون این مردم را در شیشه کند و هرکس ولو کتابی مغایر با تفکرات سلطنت را میخواند مثل هزاران آزاده دیگر به شکنجهگاههای خود ببرد و صدها تن از جوانان مبارز این مرز و بوم را به خاک و خون بکشاند؟!
این واقعیات در تمامی اسناد و مدارک مستند خود ساواک و حتی اعترافات عوامل آن و خاطراتی که سرانش در داخل و خارج کشور و نشریات مختلف خارجی مانند گاردین و لوموند و نیوزویک و ... در زمانهای مختلف ثبت شده و مختص فرد یا افراد و یا تفکرات خاصی نیست. دوستی میگفت که اگر جای سران زنده این ساواک مخوف مانند پرویز ثابتی بود علیه عوامل این سریال به دیوان دادگستری بینالمللی شکایت میکرد!
فیلمنامهنویسان ما بایستی توجه داشته باشند، هجو دشمنان این مردم، به معنای ابله و مشنگ نشاندادن آنها نیست، چراکه در این صورت، درواقع این ملت و نیروهای همین مردم هستند که ناتوان و بیدستوپا جلوه میکنند که در برابر چنین جبهه بلاهتباری، سالها جنگیدند و شهید دادند و نتوانستند زودتر از حماقت آنها استفاده کنند! دوستان نویسنده اولا بایستی تاریخ را بخوانند و واقعیات آن را دریابند، گروههایی که از داخل و خارج سالها به این ملت تهاجم کردند، نیروهای هوشمند و قوی بودند، حامیان قویتری داشتند.
نویسندگان محترم فیلمنامهها، به صفحات مجازی بسنده نکنند، فیلمهای مشابه و مهم تاریخ سینما را ببینند و توجه داشته باشند که دشمنان تاریخی و اصلی این ملت همواره در پشت سر افرادی مانند صدام و منافقین خود را پنهان کردند. یکی از وظایف و تکالیف این نویسندگان، برانداختن این پردههاست ولو با زبان طنز و مطایبه.