ریسکپذیری در این مدیریتها کمتر شکل میگرفت و متقابلا حیف و میل بودجهها به حداکثر اشل خود میرسید. این مدیریتها بدون توجه به اینکه مشکل و معضل سینمای ایران ساختاری بوده و بحران جزو ذات آن شده، همه هم و غمشان سپری کردن دوره خود بوده است. در واقع حالا بحران سینما خود تبدیل به ژانری دائمی شده، مگر در مقاطع کوتاه و دورههای نهچندان طولانی که سینما از دو منظر تماشاگرپسندی و شکل و ریخت هنری حرفی برای گفتن داشته است. در اعم تاریخ سینما، این بحران بوده که حکومت کرده است. سال گذشته سینمای ایران از نظر تعداد تماشاگر و فروش بلیت روزهای راضیکنندهای را پشتسر گذاشته اما حالا چند ماهی است که گیشه سینماها تق و لق شده؛ خصوصا در یک ماه اخیر اوضاع خیلی خوب نبوده است. فیلمها نمیفروشند، حتی کمدیها درجا میزنند. فیلم برگزیده جشنواره فیلم فجر، یعنی «صبح اعدام» با چند سیمرغ و تبلیغات پرحجم تلویزیونی در قعر جدول فروش جا خوش کرده است. با کرسینشینی مدیریت دولت فعلی، بدون هیچ برنامه روشنی و داشتن استراتژی کوتاه و درازمدت سینمایی، حملههای تند و تیزی علیه کمدیهایی که حداقل چراغ سالنها را روشن نگه داشته بودند، آغاز شد و تقریبا اغلب رسانهها (بیتوجه به نیاز مخاطبان) کمدیها را مورد تاخت و تاز قرار داده و بر طبل حمایت از تولید و نمایش فیلمهای اجتماعی کوفتند، غافل از اینکه دارند بنای سینمای ایران را درهم میکوبند. نتیجه اینکه فیلمهای نازل اما مفرح برای بخش زیادی از تماشاگران را بیاعتبار کردند. مسیر تولید این دسته آثار را مسدود و حمایتهای معنوی از سازندگان آنها را خدشهدار کردند (چونکه این فیلمها پیگیر حمایت مالی نبوده و نیستند و در بخش خصوصی تولید شده و به اکران میرسند). بیتردید فیلمهای به اصطلاح کمدی نضج گرفته از منظر ارزشی و هنری قابل دفاع نیستند ولی حذف یا تضعیفشان بدون جایگزین درخور دفاع هم عین کماندیشی و فقدان دوراندیشی بوده است. آنچه در شرایط کنونی غیرقابلدرک است اینکه شاکله فیلمهای مورد تایید این مدیریت را چه سبک و سیاقی تشکیل میدهد. تمرکز بر فیلمهای اجتماعی شعاری و در راستای پذیرش جشنوارههای خارجی را نباید جزو رهیافتها و راهبردهای معین در سیاستگذاریها دانست، چرا که این گزینه در عین اینکه یک فرصت است اما فینفسه و در ذات خود جلو میرود؛ یعنی چون از سوی سازندگان اینطرفی یک جور شیفتگی تاریخی وجود دارد و از سوی آن طرفیها نیز براساس برنامهریزیهایشان فیلمها متقاضی میشوند، پس نه فقط نیازمند حمایت نیست که حتی در برخی برههها، بعضی فستیوالها و... باید نسبت به نوع مراودات و مناسبات فیمابین حساس بود اما آنچه تخصص، تدبر، تعهد، تقید و عرق ملی میطلبد، همانا ریلگذاری کارشناسانه و جامعهشناختی درزمینه تولیدات بهمنظورمصرف داخلی است؛ رویکرد و راهبریای که از همه شواهد چنین به نظر میرسد رها شده تا هر چه پیش آمد خوشامد باشد. خلاصه اینکه سینمای ایران ظرفیت بزرگ و باشکوهی است که میتواند با درامهای خلاقانهاش بحرانزدایی کند، امیدآفرین باشد و با پرکردن اوقاتفراغت خانوادهها، عملا و تجربه شده ناهنجاریهای مختلف را کاهش دهد و محیط اجتماعی را شاداب و سرشار از مهر و عطوفت و دوستی کند. باید به حال این رهاشدگی سینما در بحران را باید فکری کرد. خانوادهها انفعال، مرعوبیت و محافظهکاری کنونی را نمیبخشند و آیندگان از کنار این اجحاف به آسانی نخواهند گذشت.