سفیدشویی جانی
در سال ۱۹۳۶، چند ماه پس از آغاز قیام بزرگ فلسطین علیه استعمار صهیونیستی و اشغالگری بریتانیا، دیوید بنگورین، رهبر لهستانی صهیونیستها توضیح داد که آنها چگونه باید فتح فلسطین را ارائه دهند. در سال ۱۹۴۸، در راستای این استراتژی صهیونیستی، روایت غالب غربی صهیونیستهایی را که فلسطینیها را قتلعام و از سرزمینشان آواره کردند، بهعنوان قربانیان بیچارهای نشان داد که صرفا در برابر جمعیت بومی که سرزمینشان را فتح کرده بودند، از خود دفاع میکردند! امروز، حتی این نسلکشی در غرب بهعنوان مسألهای برای دفاع از خود ارائه میشود.
خطای طولانی مدت
جنگ ژوئن ۱۹۶۷ اسرائیل را در غرب به جایگاه قربانی غیرقابلانتقاد ارتقا داد. حامیان آن، چه در میان مسیحیان غربی و چه یهودیان، افزایش یافتند، کسانی که اعراب و فلسطینیها را ستمگران اسرائیل میدیدند! درواقع، این فضای خصومت شدید ضدعربی بود که نقطه عطفی در سیاسی شدن ادوارد سعید، روشنفکر فقید ایجاد کرد که این فضا را در آمریکا از نزدیک شاهد بود.
غصب ارضی اسرائیل بهعنوان اقدامات قهرمانانه دفاع از خود جشن گرفته شد، وارونگی عمدی قربانی و متجاوز که همچنان برداشتهای غربی را شکل میدهد.
بازنگری در بهاصطلاح دستاوردهای جنگ ۱۹۶۷ و برنامهریزیهایی که پیش از آن انجام شد، توضیح میدهد که چگونه تصویر اسرائیل بهعنوان قربانی پایدار مانده است، حتی در حالی که به دست قتلعام و آوارگیهای اجباری میزند. بین سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷، اسرائیل حدود ۵۰۰ روستای فلسطینی را نابود و آنها را با مستعمرات یهودی جایگزین کرد. این محو شدن در غرب بهعنوان معجزهای ستایش شد: ساخت یک دولت یهودی پس از هولوکاست، با وجود مقاومت فلسطینیهای بومی که در تلاش برای نجات سرزمین خود بودند! موشه دایان، رئیس ستادکل ارتش اسرائیل، در سال ۱۹۶۹ درباره دستاوردهای اسرائیل در نابودی فلسطین گفت: «روستاهای یهودی به جای روستاهای عربی ساخته شدند. شما حتی نام این روستاهای عربی را نمیدانید و من شما را سرزنش نمیکنم، زیرا این کتابهای جغرافیایی دیگر وجود ندارد. نهتنها کتابها وجود ندارد بلکه روستاهای عربی هم دیگر آنجا نیستند.»
همدستی غربی در تطهیر جنایت
اینکه صهیونیستها دولت خود را روی زمینهای غصب شده از فلسطینیها تأسیس کردند، هرگز در غرب مورد انتقاد قرار نگرفت.
در حالی که سرقتهای زمین توسط اسرائیل ستایش میشد، قدرتهای غربی از کوچک بودن قلمرو اسرائیل ابراز تأسف نموده و از برنامههای توسعهطلبانه استعماری آن حمایت کردند. به هر حال، اگر اسرائیل قربانی بود، طبیعتا به قلمرو بیشتری برای اشغال نیاز داشت. این دیدگاه اخیرا توسط دونالد ترامپ تکرار شد که در فوریه با ادعای اینکه «اسرائیل کوچک است... از نظر زمین کوچک است»، از طرح الحاق کرانه باختری توسط اسرائیل دفاع کرد! طمع اسرائیل برای زمین دیگران پیش و پس از تهاجم و اشغال اول غزه و شبهجزیره سینا در سال ۱۹۵۶ کاملا آشکار بود. پس از این فتح، دیوید بنگورین اعلام کرد که تهاجم به سینا «بزرگترین و باشکوهترین در تاریخ مردم ما» بود. با وجود حمایت عمومی از اسرائیل در غرب، اسرائیلیها چهار ماه بعد تحت فشار سازمان ملل، ایالات متحده و شوروی عقبنشینی کردند.
یک الگوی تکراری
به نظر میرسد که حمایت از اسرائیل در جریان اصلی غرب با افزایش ظلم آن به قربانیانش افزایش مییابد. اگر امروز در غرب توصیف پاسخ فلسطینی به استعمار مداوم اسرائیل بهعنوان مقاومت، جرم اخلاقی تلقی میشود، نشانه همان الگوی تکراری غرب در حمایت تام از صهیونیستهاست. جای تعجب نیست که حامیان غربی اسرائیل نهتنها پس از آخرین حملات این رژیم
به ایران بلکه در طول کمپین نسلکشی آن در غزه و تجاوزات گستردهتر آن در کرانه باختری، لبنان، سوریه و یمن به این میراث استناد کردهاند. از نظر آنها، اسرائیل نهتنها در دفاع از خود دفاع است بلکه بهعنوان نماینده غرب عمل میکند. هجوم کنونی آن یک نمایش چشمگیر دیگر از کارهایی است که قربانیان غربی میتوانند و باید با قربانیان غیرغربی خود انجام دهند.