یک صحنه این جنگ ترکیبی با ترور و تجاوز از آسمان و صحنه دیگر آن برای فروپاشی ذهن رسانهای مردم طراحی شده بود. از همینروی این صحنهآرایی پیچیده نیازمند یک فراروایت رسانهای بود که برساختی از عقلانیت ملی باشد؛ فراروایتی قدرتمند و چندلایه که بتواند دلبستگی و همبستگی ملی، مقاومت ایمانی و صلابت دفاع مشروع را بهعنوان صدا و تصویر حقیقت ملت ایران نشان دهد.
صداوسیما، بخشی از سامانه پدافندی کشور
صداوسیما در این نبرد ترکیبی در قلب میدان قرار داشت و بهمثابه بخشی از سامانه پدافندی کشور، علاوه بر بروز توانمندی حکمرانی رسانهای خود، نقش مهمی در معماری و ساخت چندوجهی روایت ملی ایفا کرد. بنابر تجربه انباشته سالیان طولانی مدیریت هنری و فرهنگی کشور معتقدم رسانه ملی در این جنگ هیبریدی بهعنوان «رسانه تابآور» و «رسانه روایتساز» رویکرد و عملکرد موفقی بروز داد. این درحالی است که در اثنای تجاوز دشمن، روایت مهاجم از رسانههای دشمن در کنار خردهروایتهای غیررسمی از رسانههای اجتماعی و انسان رسانهها، بهطور مداوم ذهن مخاطبان در جنگ روایتها را با چندقطبی و ناترازی روایتها درگیر میکرد اما مهندسی تولید و توزیع پیام در مغزافزار سیاستگذاری و تصمیمگیری رسانه ملی تابع ساختار روایی هوشمند و عقلانی بود تا در گرداب برساخته از روایتهای مهاجم (روایت دشمن) و روایتهای غیررسمی نیفتد. تحلیل عملکرد صداوسیما را با سه شاخص مهم «تابآوری رسانهای» و «ساختار روایی هوشمند» و «فریمبندی مناسب رسانهای» باید ببینیم.
تابآوری رسانهای در سطح بالا
از یاد نبریم ساختمان شیشهای بهعنوان ستاد ریاست سازمان و معاونین، مرکز ثقل خبرگزاری و شبکه خبر همگی یکجا مورد تهاجم مستقیم دشمن قرار گرفت اما پخش برنامههای رادیو و تلویزیون بدون توقف، با ضریب اطمینان بالا ادامه یافتند. این سطح عالی از حفظ تعادل مدیریت رسانه، نقطه طلایی و بیمثال در مدل تابآوری رسانه است که نمونه و ابعاد آن در هیچ جای دنیا تجربه نشده است. این سطح از تابآوری رسانهای محصول انعطافپذیری حرفهای، انطباقپذیری مدیریتی، برگشتپذیری انسانی، انسجام سازمانی و ساختاری، آمادگی تکنیکی و بازیابی سریع فنی و تولیدی در سازمان صداوسیماست. در این بین هر آنکه اندکی با پیچیدگی سازمانهای رسانهای در زیست جهان رسانهها آشنا باشد، حتما میداند و میفهمد صداوسیما با پیوستگی و انسجام روایت زیر آتش تجاوز دشمن بهخوبی میدانداری کرد و باید آن را ستود. به همین علت برخی افراد و جریانهای منتقد باید مراقب باشند در عرصه جنگ شناختی دچار اختلال ادراکی نشوند و در پازل حمله شناختی به مغزافزار رسانه ملی قرار نگیرند. یکی از شاخصهای جنگ هیبریدی دشمن در عرصه روانی و رسانهای، ایجاد ابهام و حمله موازی از طریق بازیگران نیابتی و بازیگران ناخواسته در عرصه رسانه است. تکلیف بازیگران نیابتی مثل ایران اینترنشنال روشن است اما بازیگران ناخواسته در جنگ شناختی کسانی هستند که در قالب نقد و اصلاح، ناخواسته به تولید دوقطبی روانی و تضعیف سرمایه اجتماعی و تنزل اعتماد به نفس ملی در عرصه رسانهای میپردازند. تحلیل مضمون و تبریک سومین پیام تلویزیونی رهبری ناظر به پیروزی ملی در سراسر این جنگ بود. صداوسیما هم در منظومه دفاعی کشور بخشی از ارکان دفاع مشروع ملی در مقابل تجاوز اسرائیل و آمریکا بود. از همین روی تقلیل عملکرد رسانه ملی به برخی مطالب ژورنالیستی، سیاسی و جناحی اخیر دست کم از سادهانگاری ذهن رسانهای است.
باورپذیری به مقاومت ملی و مقاومت ایمانی
نکته بعدی فریمبندی رسانهای و ساختار هوشمند روایی برنامههای رسانه ملی در شرایط بحران است. بازگشتپذیری آنتن شبکه خبر چندلحظه پس از تجاوز مستقیم اسرائیل حتما محصول مدیریت تصادفی نیست و قدرت یکپارچه روانی و ورزیدگی حرفهای مبتنی بر سیاستگذاری راهبردی در سه عرصه فنی، محتوایی و سرمایه انسانی میخواهد. در چکاچک این جنگ، شبکه خبردسترسی به تجهیزات اصلی ومرسوم خود را ازدست میدهداما به اتکای مغزافزار مدیریتی، صداوسیما با تضمین تابآوری رسانهای در شرایط بحران و تهدید،پیوستگی آنتن و انسجام روایی خود را ازدست نمیدهد.باورپذیری به مقاومت ملی و مقاومت ایمانی در لحظه اصابت موشک دشمن با ایستادگی تکتک عوامل پیش و پشت صحنه، روایت تازهای از صلابت و شهامت ملی میسازد که صدای حقیقت مردم ایران را در رسانههای بینالمللی بازنمایی و بازتولید میکند. تجاوز اسرائیل به استودیو شبکه خبر، قدرت روایتسازی صداوسیما در اوج بحران را نشان میدهد که بهسرعت روایت مؤثر ملی را در ابعاد جهانی میسازد و پارادایم «جنگ نصر» را از دل حادثه نشان میدهد. حالا همه ساختمان شیشهای در آتش دشمن سوخته و خیل مدیران و کارکنان حرفهای رسانه ملی کاغذ و قلم بدوش رسالت رسانهای خود را بدون هیچ اختلال و تزلزلی اداره میکنند. ساختمان شیشهای سوخته است اما صداوسیما در میانه آتش جنگ ترکیبی میدانداری میکند. چنانچه به ساخت«فراروایت همبستگی ملی»و «فراروایت دفاع مشروع ملی» و سپس به خردهروایتهای زیرین در قوس روایی رسانه توجه نماییم، حقیقت آن است که صداوسیما بهعنوان نهاد اصلی پایش جنگ روایتها در این نبرد ترکیبی موفق ظاهر شد و علاوه بر تولید روایت ملی، به کنترل روایت دشمن هم مبادرت ورزیده است.
ساخت الگوی آرامش اجتماعی
این پارادایم روایی در مغزافزار هسته مرکزی رسانه تشکیل شده و ابعاد آفندی و پدافندی آن تا شبکههای ملی و استانی با فریمبندی رسانهای پیوسته، بسطیافته است. صرف نظر از برخی اشکالات لحظهای و نقطهای مثل گویش مجریان (قابل اغماض در شرایط بحران)، فریمبندی مناسب رسانهای توانست توسعه هدفمندی از بازنمایی یکپارچگی ملی را در شبکههای مختلف رادیو و تلویزیون نمایان کند. گستردگی، تفاوت و تنوع ماهیت این شبکهها سیاستگذاری ماتریسی پیچیدهای را در منظومه رسانهای با این وسعت میطلبد که نباید سادهانگارانه دیده شود. ساخت الگوی آرامش اجتماعی، آرامسازی ذهن جمعی در کنار ارتقای تعلق افقی مردم به میهن مهمترین کارکرد شبکههای رادیو و تلویزیونی در این دوره است. پس از موج ۴۸ساعت اولیه جنگ که بر روایت دفاع مشروع ملی متمرکز بود، برنامههای شبکهها در ادامه پهنای بهتری یافت و با پخش برنامههای متنوع از زندگی عادی و اجتماعی، پخش زنده مسابقات فوتبال باشگاههای جهان در شبکه سه، گفتوگوهای روانشناسی و خانوادگی در شبکه دو، چرخش کنداکتوری در شبکههای نسیم، کودک و مستند، چارچوبمندی مناسبی از بازنمایی پیام رهبری و استمرار زندگی عادی مردم را در اجزای رسانه به تصویر کشید. در این میان، توسعه کمپین خوب آگهی بازرگانی و برجستهسازی جریان تولید و نشاط اقتصادی و اجتماعی نیز از دیگر برساختهای هوشمند در این فریمبندی رسانهای بود.میدانداری خوب صداوسیمازیر آتش جنگ شناختی، چنانچه دچار اختلال ادراکی بازیگران سیاستزده یا بازیگران سادهانگار نشود، نشان میدهد رسانه ملی به اتکای دلایل حرفهای و تخصصی مؤثری در بازنمایی تصویر مردم و دعوت از شخصیتهای مختلف با سلایق سیاسی و فرهنگی گوناگون کوشید تا میان خردهروایتهای سیاسی و اجتماعی با فراروایت همبستگی ایران، همنوازی خوبی در این سمفونی ملی ایجاد نماید.