پیش از انقلاب کتابفروش بودم و این علاقه از جوانی در خون من ریشه دوانده. این عشق به من نیرویی میدهد تا در سختترین شرایط راهم را ادامه دهم اما عشق به تنهایی برای بقا کافی نیست. نشر، ترکیبی از عشق و اقتصاد است؛ دو بالی که اگر یکی از آنها فلج شود، پرواز غیرممکن خواهد شد. نمیتوان با تکیه بر احساسات، یک بنگاه اقتصادی را سرپا نگهداشت. چرخ انتشارات باید با منطق اقتصادی بچرخد. اینجاست که ناشر حرفهای خودش را نشان میدهد؛ ناشری که میتواند بین کتابهای چاپ اول و تجدید چاپ توازنی برقرار کند. برای مثال ما در انتشارات قدیانی سال گذشته ۱۳۰۰عنوان کتاب داشتیم که ۴۰۰عنوان آن چاپ اول بود. کتابهای چاپ اول، سرمایهگذاریهای پرریسکی هستند که ممکن است تیراژ بالایی نداشته باشند اما کتابهای تجدید چاپ جریان مالی انتشارات را زنده نگهمیدارند و به ما فرصت کشف استعدادهای جدید را میدهند.کتابهایی که بارها تجدید چاپ میشوند، نشاندهنده اعتماد نسلی از مخاطبان هستند. والدین دهههای ۶۰ و ۷۰ که با کتابهای ما بزرگ شدهاند، امروزهمان کتابها رابرای فرزندانشان میخرند.این بزرگترین سرمایه ماست اما این بقا بهایی سنگین داشته. دوران پس از کرونا، دوران بسیار سختی بود. چون مجبور شدم تمام سرمایه انباشتهام از جمله داراییهای شخصیام را بفروشم تا انتشارات را سرپا نگهدارم. تعداد کارمندانم از ۶۰نفر به ۳۵نفر کاهش یافت اما اصالت و هویت شغلم را حفظ کردم.این مدل مدیریت را از ژاپنیها آموختهام. در بازدید از یک کارخانه، مدیرعامل کهنهکار آنجا را دیدم که با دست خودش برای ما چای ریخت و مشاورانش، مدیران بازنشسته همان کارخانه بودند. آنها به تجربه احترام میگذاشتند و تجملات را کنار گذاشته بودند. ما نیز برای ماندن، باید همین راه را برویم. باید از هزینههای اضافی بزنیم، انعطافپذیر باشیم و با چنگ و دندان از چیزی که به آن عشق میورزیم محافظت کنیم. آینده نامشخص است اما تا زمانی که عشق به کتاب و تعهد به اقتصاد نشر در وجود ما زنده است، ما هم زندهایم و برای تربیت نسلهای کتابخوان آینده تلاش خواهیم کرد.