درست در همین لحظه سینما از سرگرمی جلوتر میرود و تبدیل به آیینهای میشود برای دیدن چیزهایی که در زندگی واقعیمان شاید هرگز نخواهیم ببینیم. یکی ازآن چیزهایی که معمولا از دیدنش فراری هستیم، خشونت خانگی است؛ خشونتی که همیشه با کتک و داد و بیداد نیست و گاهی با سکوت و بیتوجهی شروع میشود. خشونتی که قربانیاناش بیشتر زنانی هستند که میان عشق، ترس و شرم گرفتار شدهاند. سالهاست در بعضی از خانوادهها زخمهایی وجود دارد که نه دیده میشود و نه کسی از آن حرفی میزند، اما سینما، با جسارت خاص خودش، میتواند این زخمها را به تصویر بکشد و آنها را از سایه به روشنایی بیاورد. فیلمهایی مثل «مغزهای کوچک زنگزده»، «ملی و راههای نرفته اش»، «ابلق»، «شنای پروانه»، «خانه پدری»، «دو زن»، «قرمز»، «خانه دختر»، «هیس دخترها فریاد نمیزنند» و دهها فیلم دیگر، هرکدام تلاشی در همین مسیرند. این فیلمها به جای شعار دادن، واقعیت را نشان میدهند؛ واقعیتی که قطعا تلخ است، اما حقیقت دارد. کافی است صفحه حوادث روزنامهها را ورق بزنید که نمونههای بیشتری از این حقایق تلخ را ببینید. مخاطب با دیدن این فیلمها دلش میگیرد، بغض میکند ومیگرید، اما مهم این است که فکرهم میکند. با فکر سالن سینما را ترک میکند و همین فکر اولین قدم برای تغییر و بهتر شدن است.
وقتی فیلم، ما را به گفتوگو میکشاند
شاید مهمترین نقش سینما همین باشد؛ باز کردن دهان برای گفتوگو وصحبت. درجامعهای که خیلی وقتها، دردها و زخمها پنهان میشوند، سینما میتواند گفتوگویی راشروع کند که هیچوقت در بعضی ازخانهها شکل نمیگیرد. فیلمی مثل «قرمز» ساخته فریدون جیرانی، مردی را نشان میدهد که با اختلال روانی شدیدش، هم خودش را نابود میکند و هم زنی را که دوست دارد. «خانه دختر» به کارگردانی شهرام شاهحسینی ما را با سکوتی روبهرو میکند که ترس در پشت آن پنهان شده است. «لانتوری» ساخته رضا درمیشیان از چرخه خشونت در جامعه میگوید و از اینکه قربانی و خشونتگر، گاهی دو روی یک سکهاند. این فیلمها نه برای محکوم کردن بلکه برای فهمیدن ساخته شدهاند؛ تا ببینیم ریشه خشونت از کجاست و چطور میشود جلوی تکرارش را گرفت. تماشاگر در سالن تاریک، در حالی که تصویرها بر پرده میآید، کمکم در دل خود مکالمهای را آغاز میکند و از خود میپرسد: من چقدر گوش شنوایی برای حرفهای اطرافیانم دارم؟ چقدر به آنها حس امنیت میدهم؟ چقدر ناخواسته در رفتارم کسی را آزار دادهام؟ این دقیقا همان لحظهای است که هنر کار خودش را کرده. سینما درس نمیدهد، مقاله نمیخواند بلکه فقط «نشان میدهد» وهمین نشان دادن، گاهی از هزار نصیحت کارسازتر است.
چرا باید از درد گفت تا درمان آغاز شود
ساختن فیلمهایی درباره خشونت خانگی نه تنها بد نیست بلکه، خیلی هم خوب است. چون زخمها را نشانمان میدهد و جامعهای که از دیدن زخمهایش میترسد، هرگز درمان نمیشود. این فیلمها به ما میگویند خشونت وقتی پنهان میماند، ریشه میدواند و نسلهای بعد را هم گرفتارمیکند. حتی در بسیاری از کشورها، فیلمهای اجتماعی توانستهاند سیاستگذاران را وادار به تغییر بعضی قوانین کنند. در ایران هم، هرچند هنوز مسیری داریم، اما همین آثار فرهنگی بارها و بارها توانستهاند ذهن مردم را حساستر کنند. مرد تندخویی که بعد از دیدن فیلمی مثل «ابلق» یا «دو زن» با همسرش خیلی آرام درباره احساساتش حرف میزند، در واقع در مسیر تغییر فرهنگی گام برداشته است.
ما به چنین فیلمهایی نیاز داریم؛ فیلمهایی که درد را با مهربانی نشان دهند، نه با نفرت. فیلمهایی که زخم را باز کنند، اما برای درمان، نه برای نمایش. سینمایی که به جای نشان دادن زن به عنوان قربانی همیشگی، او را انسانی آگاه و مقتدر به تصویر میکشد، میتواند الگوی تازهای از قدرت و احترام در خانواده ارائه دهد. درجهان عجیبی که خشونت هر روز شکل تازهای پیدا میکند، سینما میتواند یادمان بیاورد هنوز میشود مهربان بود. هنوز میشود شنید، گفت و فهمید.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت و گو با بهزاد داداش زاده بازیکن سابق پرسپولیس و تیم ملی
مدیرعامل «بنیاد ملی پویانمایی» معتقد است فرهنگ «تولید مشترک» و توزیع مسئولیتها تنها راه توسعه بینالمللی است
فریدون جنیدی معتقد است: یادگار فردوسی اثری عمیق است که نباید به شکل سطحی به آن نگاه کرد