این فیلم که محصول مشترک بنیاد سینمایی فارابی، بنیاد شهید و امور ایثارگران و مؤسسه فرهنگیهنری صاد است، برشی از دوران فرماندهی صیاد شیرازی درنیروی زمینی ارتش را ازواپسین سالهای دهه۵۰ تا آغاز جنگ ایران وعراق روایت میکند. در سطح بصری فیلمبرداری توسط داوود محمدی انجامشده که تجربه او درآثار مستندوجنگی به خلق فضاهای واقعگرایانه کمک کرده است اما زبان تصویری اثر در نمایش شکوه میدان نبرد وعظمت قهرمان چندان موفق نیست. استفاده مکرر از قابهای بسته و کمبود لانگشاتهای باشکوه موجب شده فیلم بیشتر به فضای تلویزیونی نزدیک شود تا سینما. رنگبندی سرد و نورپردازی خاکی اگرچه به واقعگرایی کمک کرده اما تکرار این الگوها و فقدان تنوع در قاببندی باعث یکنواختی بصری اثر شده است. تنها در برخی سکانسهای شبانه یا جلسات نظامی با سایههای عمیق و نور متمرکز میتوان ردپایی از تصویرسازی قوی و القای تردید وبحران رامشاهده کرد. ازمنظر تدوین انتظار میرفت با توجه به سابقه موحدیان فیلم از ریتمی منسجم و روایی برخوردار باشد اما پراکندگی زیاد و کاتهای سریع و بیهدف روایت را گسسته و احساسی نکرده است. بسیاری از صحنهها پیش از رسیدن به اوج دراماتیک، ناگهان قطع و به صحنههایی بیارتباط منتقل میشوند. همین امر موجب شده مخاطب نتواند با تحولات شخصیت اصلی همراه شود و حس همذاتپنداری شکل نگیرد. در حوزه صدا و موسیقی، مسعود سخاوتدوست کوشیده با استفاده از سازهای زهی و بادی ایرانی حالوهوایی حماسی ایجاد کند اما حجم زیاد موسیقی و عدم هماهنگی آن با تصویر باعث شده نقش موسیقی بیشتر در پوشاندن ضعفهای کارگردانی خلاصه شود. کیفیت صداگذاری درسطح استاندارد سینمای ایران است. بااینحال خلاقیت شنیداری چندانی در بازنمایی صداهای جنگ وصحنههای نبرد دیده نمیشود.استفاده ازفناوری هوش مصنوعی برای بازسازی صدای شهیدصیاد شیرازی اگرچه ایدهای نو بود اما بهدلیل نا آشنایی مخاطب باصدای واقعی ایشان، تاثیر دراماتیکی براثرنگذاشته است. فیلمنامه حسین ترابنژاد نیز درپرداخت پرتره شهید صیاد شیرازی دچار پراکندگی است.روایت بهجای تمرکزبر یک گره وبحران مرکزی به شاخههای متعددی از جمله اختلافهای سپاه و ارتش، تنشهای سیاسی دوران بنیصدر، عملیات نظامی و حتی مناسبات خانوادگی میپردازد. این چندپارگی سبب شده فیلم در عین خطیبودن روایت، فاقد تمرکز روایی و عمق دراماتیک باشد. دیالوگها گاه شعاری و توضیحیاند و تحولات شخصیت اصلی بهجای بروز یافتن در کنشها، ازطریق نریشن همسرش بیان میشود که از زبان سینما فاصله دارد. فیلم از منظر ژانری میان سه گونه بیوگرافی، تراژدی سیاسی و حماسه جنگی سرگردان است و نمیتواند با انسجام یکی از آنها را تا انتها دنبال کند.نتیجه آنکه «صیاد» بیشتربه مجموعهای از برشهای تاریخی شبیه است تا روایتی دراماتیک از زندگی یک قهرمان.جواد افشار که پیشتر در تلویزیون بهخاطر سریالهایی چون «کیمیا» و «گاندو» شناخته شده، در این فیلم نیز نتوانسته از فضای سریالی فراتر برود. ساختار میزانسن، مونتاژ و قاببندیها همه یادآور اثری تلویزیونی و صحنههای جنگی فاقد عظمت سینماییاند.طراحی و صحنه لباس و گریم با وجود دقت تاریخی از جزئیات منحصربهفرد و هویت بصری متمایز بیبهرهاند. بههمین دلیل فیلم نتوانسته از چارچوب تلویزیونی به تجربهای سینمایی ارتقا یابد. در بخش بازیگری، علی سرابی در نقش شهید صیاد شیرازی اجرایی متین و باورپذیر دارد اما ضعف فیلمنامه فرصت خلق لایههای روانی و درونی را از او گرفته و فاقد لحظات اوج و عمق انسانی است. در مقابل هومن برقنورد در نقش ابوالحسن بنیصدر با فاصله گرفتن از کلیشهها، کاراکتری چندبعدی و پرتحرک خلق کرده است. این اجرای قوی باعث شده شخصیت منفی فیلم جذابتر و زندهتر از قهرمان اصلی جلوه کند و حتی تمرکز تماشاگر از صیاد به بنیصدر منتقل شود. مارال بنیآدم در نقش همسر صیاد شیرازی، گرچه حضوری محدود دارد اما توانسته وجهی انسانی و عاطفی به روایت ببخشد، هرچند شخصیتش بهخوبی گسترش نمییابد. فیلم دربستراجتماعی وتاریخی خود میکوشد فضای پرتنش سالهای آغازین انقلاب و جنگ را بازنمایی کند؛ فضایی آکنده از تردید، اختلاف و امید. تقابل سپاه و ارتش، اختلافات سیاسی و نقش خانوادهها در پشت جبهه از جمله محورهای فرعی داستانند اما تلاش برای پوشش گسترده این رویدادها باعث شده فیلم از عمق تحلیلی باز بماند و به روایتی پراکنده از یک دوره طولانی تاریخی بدل شود. در مجموع «صیاد» تلاشی ناکام برای بازآفرینی تصویری انسانی ودراماتیک ازشهیدعلی صیادشیرازی است؛ اثری که میان تلویزیون و سینما، میان حماسه و سیاست و میان بیوگرافی و تاریخ سرگردان میماند و در نهایت بیش از آنکه قهرمان خود را بزرگ بدارد، به بازنمایی ناقص و تلخی از او بسنده میکند.