نشست تاریخ محلی و مساله سینما همزمان با روز ملی سینما برگزار شد.

چهارباغ محلی برای شكل گیری سینما

با همایون اسعدیان، کارگردان «بوسیدن روی ماه»

فیلم من می‌توانست مانع جنگ اکران شود

ظهر یکی از آخرین روزهای تابستان 91 برای گفت‌وگو با کارگردانی که شاید فیلمش این‌ روزها به نمادی از اعتراض تبدیل شده به دفتر منوچهر محمدی تهیه‌کننده خوشنام و با سابقه سینمای ایران رفتیم.
کد خبر: ۵۰۵۷۸۳

فیلمی که از یک سو پس از جشنواره فیلم فجر و صحبت‌های صریح کارگردان و تهیه‌کننده آن در جشنواره به نوعی توسط داوران جشنواره نادیده گرفته شد و از سوی دیگر با کنار گذاشته شدن آن از اکران نوروزی و جایگزینی‌اش با دو فیلم پرحاشیه، آغازگر برخی اختلافات سینمایی شد.

 در این گفت‌وگو تقریبا درخصوص همه چیز با همایون اسعدیان صحبت کردیم. مردی که در حال حاضر عنوان رئیس کانون کارگردانان را یدک می‌کشد و به واسطه سال‌ها حضور در نهادهای صنفی سینمایی ازجمله شورای صنفی نمایش، تحلیل جالبی از اتفاقات اخیر ارائه می‌دهد.

سه فیلم اخیر شما تقریبا توانسته هم در گیشه موفق باشد و هم این که نظر منتقدان سینمایی را به خود جلب کند که اتفاقا تهیه‌کننده هر سه فیلم منوچهر محمدی بوده است. برای شروع گفت‌وگو درخصوص شکل‌گیری و تداوم این همکاری صحبت کنید که توانسته به چنین نتیجه مطلوبی برسد.

نخستین همکاری من با منوچهر محمدی به 20 سال قبل برمی‌گردد. من هنوز فیلمی کارگردانی نکرده بودم و قرار بود پنج فیلم 20 دقیقه‌ای مستند گزارشی در ارتباط با شهدا ساخته شود که ایشان تهیه‌کننده کار بودند و با هم به روستاهای اطراف اصفهان رفتیم که یکی دو فیلم از آن مجموعه پخش و مابقی هرگز پخش نشد. سال‌ها طول کشید تا آقای محمدی من را برای ساخت سه تله‌فیلم به سفارش مرکز فرش ایران و شبکه سه دعوت به همکاری کند که این سه تله‌فیلم هر کدام با موضوع متفاوتی ساخته شده و شامل «ده رقمی»، «آخرین گره خورشید» و «رنگ و ترنج» بود. از این میان ده رقمی به دلیل دارا بودن قصه طنز تبدیل به نسخه سینمایی شد و در اکران هم با استقبال مواجه شد، اما من آخرین گره خورشید را بسیار دوست داشتم، اما به دلیل این که کار سنگینی بود اگر به نسخه سینمایی تبدیل می‌شد در گیشه شکست می‌خورد.

زمانی که مشغول ساخت تله‌فیلم‌ها بودیم به دنبال قصه برای فیلم سوم می‌گشتیم که یک روز آقای محمدی طرحی به من دادند که طرح اولیه «طلا و مس» بود و وقتی من آن را خواندم گفتم حیف است این طرح خرج تله‌فیلم شود و ساختار اثر، کاملا سینمایی بود که البته با آنچه بعدها روی پرده رفت، متفاوت بود.

بنابراین عمق همکاری شما با منوچهر محمدی آنقدر زیاد بود که منجر به تولید سه تله‌فیلم و سه فیلم سینمایی شد.

من اساسا تصورم بر این نیست که تهیه‌کننده فقط باید پول بیاورد و کارگردان بگوید مالک فرهنگی فیلم فقط من هستم و تهیه‌کننده حق هیچ‌گونه دخالتی ندارد، بلکه تولید سینما را ارتباطی تنگاتنگی بین مجموعه عوامل می‌دانم و به این نکته هم باید توجه کرد که منوچهر محمدی جزو تهیه‌کنندگانی است که در سینمای ما تعدادشان شاید به اندازه یک دست هم نرسد؛ تهیه‌کنندگانی که فیلم ساختن برایشان تنها جنبه مادی ندارد و طبیعتا این هماهنگی به شکل خیلی خوبی بین ما ایجاد شد.

من گفت‌وگو را با این منظر آغاز کردم که مخاطبان روزنامه هم بدانند وقتی صحبت از تولید یک فیلم خوب می‌شود همه چیز فی‌البداهه و بدون برنامه نیست و پشت هر فیلم خوبی یک گروه هماهنگ وجود دارد که نتیجه آن تولید طلا و مس و بوسیدن روی ماه می‌شود.

کاملا همین طور است. مهم این است که من کارگردان شخصا به تهیه‌کننده خودم اطمینان داشته باشم. تهیه‌کنندگانی نظیر منوچهر محمدی را در سینمای ایران کم داریم که شاخص خوبی از سینما و دغدغه کار فرهنگی داشته باشند. در همه جای دنیا هم تهیه‌کنندگان ابتدا قصه‌ و براساس آن کارگردان مورد نظرشان را انتخاب می‌کنند. طبیعتا به دلیل دغدغه‌های فرهنگی آقای محمدی و دغدغه‌های خود من این ارتباط تنگاتنگ ایجاد شد و من هم اصلا نگران این موضوع نیستم که وقتی فیلم ساخته شد بگویند منوچهر محمدی چقدر در ساخته شدن اثر نقش داشته است. این موضوع همانقدر حرف درستی است که بگوییم چقدر فیلمبردار یا صدابردار نقش داشته‌اند و اگر من زیرک باشم از توانایی همه افراد استفاده می‌کنم.

بنابراین چه در طلا و مس و چه در بوسیدن روی ماه نقش تهیه‌کننده بسیار زیاد بود، اما این فیلم در نهایت اثر من به عنوان کارگردان است که توانسته‌ام این هماهنگی را بین عوامل کار به وجود بیاورم. زمانی که ما طلا و مس را شروع کرده بودیم منوچهر محمدی سر فیلمبرداری «عصر روز دهم» در عراق بود ولی اینقدر این باور در ما وجود داشت که نه ایشان نگران کار بود و نه گروه از بابت حضور نداشتن ایشان نگرانی داشت؛ چراکه تمام صحبت‌ها از قبل انجام شده بود و می‎دانستیم چه چیزی را می‌خواهیم بسازیم.

معمولا کارگردانانی که یک فیلم خوب و بزرگ در کارنامه کاری خود دارند خیلی سخت به سرعت به سراغ فیلم دیگری می‌روند. فاصله‌ای که بین ساخت طلا و مس و بوسیدن روی ماه افتاد، شما «سعادت آباد» را تهیه کردید و این چقدر باعث شد با یک فاصله بهتری نسبت به طلا و مس که فضای بسیار مثبتی داشت برای ساخت بوسیدن روی ماه اقدام کنید؟

من تجربه‌ای زمان فیلم «آخر بازی» داشتم که خودم آن را خیلی دوست دارم و از سوی منتقدان هم مورد توجه واقع شد و در جشنواره فجر هم کاندیدای 11 جایزه شد. ترسی که آن موقع به من دست داد، نتیجه‌اش این شد که من به تلویزیون رفتم و هفت سال سریال و تله‌فیلم ساختم، اما بعدها به این نتیجه رسیدم که این ترس، فیلمساز را نابود می‌کند، چراکه ترس بدی است. اصلا نباید به این فکر کنیم وقتی یک فیلم مطرح و خوب ساختیم، فیلم بعدی چه خواهد شد، بلکه باید کار کنیم و دغدغه‌هایمان را تبدیل به فیلم کنیم که ممکن است از تجربه قبلی بهتر باشد یا بدتر. اگر قرار باشد این ترس و وسواس ما را از سینما دور کند، به معنی این نیست که ما پرمایه‌تر باز خواهیم گشت، بلکه ترس بر ما غلبه خواهد کرد و شاید دیگر اصلا فیلمی نسازیم. به همین دلیل بعد از طلا و مس برایم مهم بود که به سرعت کار بعدی را انجام دهم تا این ترس بازنگردد.

مسیری که می‌خواستید طی کنید برایتان روشن بود؟

بله، کاملا می‌دانستم می‌خواهم چه کار کنم، اما اصلا به این موضوع فکر نمی‌کردم که فیلم جدید، بهتر از طلا و مس خواهد بود. وظیفه من فیلم‌ساختن است و وظیفه منتقدان قضاوت. همه کارگردانان می‌خواهند بهترین فیلم خود را بسازند ولی خیلی از عوامل دست به دست هم می‌دهد تا شما موفق شوید. این که دقیقا چه کردیم طلا و مس و بوسیدن روی ماه فیلم‌های خوبی بشوند خیلی از عوامل دست من نبود.

شاید بزرگ‌ترین دلیلی که باعث شد طلا و مس و بوسیدن روی ماه، فیلم‌های خوبی بشوند این است که کار خاصی انجام نداده و همه چیز روند طبیعی خودش را داشته است.

البته ممکن است برای فیلم بعدی همه بگویند اثر بدی است و اصلا زیبایی سینما همین است که وقتی با اثری روبه‌رو می‌شوید هیچ چیز براساس حساب و کتاب نیست. این را هم بگویم که کاری که در طلا و مس و بوسیدن روی ماه انجام شد به لحاظ کارگردانی خیلی سخت‌تر از این بود که بخواهیم مثلا جنبه‌های تکنیکی را به رخ مخاطب بکشیم. اساسا همیشه ساختن فیلمی که شبیه زندگی باشد سخت است و من خوشحالم که در این تجربه موفق بوده‌ام.

ویژگی که طلا و مس داشت و دقیقا در بوسیدن روی ماه نیز تکرار شد این که هر دو فیلم جنبه‌های قوی از سانتی‌مانتالیسم دارند، اما فیلم به سمت آنها نمی‌رود. چگونه در طول کار این فضای ساده و شبیه به زندگی واقعی را حفظ کردید و شخصیت‌هایتان اینقدر واقعی هستند؟

همان‌طور که گفتم این نوع کارگردانی بسیار سخت است که شما کارگردانی شاخصی داشته باشید، اما به چشم نیاید. بزرگی می‌گوید مثل فلاسفه فکر کنید و مثل عوام حرف بزنید. این موضوع که ما فکر می‌کنیم حرف بزرگی داریم و آن را خیلی عامیانه بزنیم، خیلی مهم است. به عنوان مثال زبان شعر حافظ بسیار ساده است، اما معانی نهفته در آن بسیار پیچیده است. تمام تلاش من هم این است که به آنچنان زبان ساده‌ای برسیم که اگر فکر می‌کنیم دغدغه مهمی داریم آن را به زبان ساده‌ای بیان کنیم و هر تماشاگر به اندازه وسع و فهم خودش با فیلم ارتباط برقرار کند.

مساله بعدی این که وقتی ما در خیابان راه می‌رویم هیچ وقت نمی‌توانیم یک مادر شهید را از ظاهر شناسایی کنیم و مساله‌ای که آنها را شاخص می‌کند خصلت‌ها، نوع منش و نگاه به زندگی است که ما سعی کردیم این خصلت‌ها را برجسته کنیم. رفتاری که نسبت به عامه مردم خیلی هم دور نباشد و مادر شهید هم مثل یک مادر است، اما تفاوت در این است که این مادر در موقعیتی متفاوت قرار گرفته که اگر سایر مادران نیز در این موقعیت قرار می‌گرفتند شاید همین رفتارها را نشان می‌دادند. در بوسیدن روی ماه بدون این که بخواهیم اغراق کنیم سعی کردیم دقیقا همان شخصیت قابل باور و ملموس یک مادر شهید را نشان دهیم.

در طلا و مس هم همین کار را انجام دادیم و بی‌دلیل یک هاله قدسی دور شخصیت روحانی فیلم قرار ندادیم تا مردم خود را از این شخصیت جدا بدانند. بنابراین سعی کردیم به گونه‌ای یک فرد روحانی را نشان بدهیم که تماشاگر حس کند روحانی هم مثل من زندگی می‌کند، کار می‌کند و دغدغه زندگی دارد که البته عده‌ای این موضوع را برنتافتند و گفتند این حد و مرز باید باقی می‌ماند. کما این که در بوسیدن روی ماه نیز معتقد بودند باید تصویری فراتر از افراد عادی از یک مادر شهید ارائه می‌شد، اما به شخصه اعتقاد دارم اگر بوسیدن روی ماه بتواند با مردم ارتباط برقرار کند به دلیل برداشتن همین حد و مرز و نشان دادن تصویری واقعی از یک مادر شهید و خانواده شهید است.

در مورد طلا و مس اشاره کردید تصویری که روی پرده سینما دیده شد با طرح اولیه، تفاوت‌های بسیاری داشت. آیا در مورد بوسیدن روی ماه هم این اتفاق رخ داد یا فیلم نهایی نزدیک به طرح اولیه است؟

طرح اولیه تنها یک خط داستانی بود که دو مادر، پسرانشان 20 ساله هستند که به جبهه رفته‌اند و آنها منتظر برگشت‌شان هستند، فرزند یکی برمی‌گردد و آن را می‌بخشد به دیگری. این طرح اولیه داستان بود، اما شاخ و برگ‌ها، چیدمان خانواده، مسیری که قرار است برود و این که این ایثار قرار است چگونه انجام شود همه در فیلمنامه به وجود آمد.

به عنوان مثال شخصیت فیض با بازی صابر ابر در فیلمنامه نهایی اضافه شد یا از همان ابتدا وجود داشت؟

آقای محمدی تنها یک خط داستانی به من پیشنهاد داد و همه آنچه در فیلم می‌بینیم بعدها در فیلمنامه ایجاد شد. تم اصلی فیلم در مورد ایثار یک مادر شهید برای یک مادر شهید دیگر بود، ولی شرایط زندگی آنها به مرور در فیلمنامه اضافه شد. یعنی ما هر چه جلوتر رفتیم به این نتیجه رسیدیم که این دو باید خانواده داشته باشند، باید صاحب خانه و زندگی باشند، باید در محله و جامعه‌ای زندگی کنند که در حال تغییر است. حتی از روز اول برای ما مشخص بود که این دو مادربزرگ را باید در کنار یک نسل سومی نشان دهیم و تاثیر این دو را روی نوه نسل سومی ببینیم و بیشتر شخصیت نوه را به این شکل طراحی کردیم تا تناقضات موجود در جامعه را بتوانیم نشان دهیم.

اگر خانواده احترام‌‌سادات همه یک شکل بودند و نوه‌ او هم شبیه خودش بود که اصلا تناقضی شکل نمی‌گرفت و قشنگی زندگی عادی هم در همین تفاوت‌هاست.

با وجود این که قهرمان اصلی فیلم احترام‌سادات است و ایثار نهایی را او انجام می‌دهد، اما فیلم به نوعی دو قهرمان دارد. هدایت کردن خانم یزدان‌بخش و مدنی و بازی گرفتن از آنها سخت نبود؟

در طلا و مس هم می‌گفتند که چکار کرده‌ای که بهروز شعیبی و نگار جواهریان چنین بازی‌های خوبی ارائه کرده‌اند، اما نمی‌دانم چه کار خاصی انجام می‌دهم. فقط می‌دانم که باید موقعیت‌ها و فضاهایی را ایجاد کنم که آدم‌ها در آن راحت باشند و آن چیزی را که من می‌خواهم اجرا کنند. من نه دورخوانی بلدم (البته اشکالی ندارد و فقط می‌گویم من بلد نیستم) و نه معجزه و اتفاق خاصی در کار است. بلکه همه چیز سر صحنه برایم معنی پیدا می‌کند و معتقدم که باید دوربین را بگذاریم و بعد ببینیم از صحنه چه می‌خواهیم. این که چه موقعیتی را ایجاد کنیم که بازیگران احساس کنند بازی نمی‌کنند و خلاصه همه چیز در زمان فیلمبرداری کار ایجاد شد.

البته هم خانم شیرین یزدان‌بخش و هم خانم رابعه مدنی اساسا آدم‌های سر زنده و شادی هستند. کنترل کردن میزان این شادی در صحنه فیلمبرداری سخت نبود؟

کنترل کردنشان که واقعا سخت بود و انگار از همه ما جوان‌تر بودند. بعضی مواقع از اتاق گریم چنان صداهای بزن و بکوبی می‌آمد که من فکر می‌کردم جوان‌ها دارند شلوغ کاری می‌کنند، اما بعد می‌فهمیدم که این دو بانو معرکه گرفته‌اند! البته این خیلی خوب است و نشان می‌دهد زندگی تا آخرین لحظه تداوم دارد و از این جهت کارکردن با آنها بسیار لذتبخش بود و واقعا به ما روحیه می‌دادند.

فیلم یک نقطه اوج دارد و آن هم لحظه‌ای است که احترام سادات پیکر فرزند شهیدش را می‌بیند، اما در فیلم به هیچ وجه نجواها و صحنه گریه‌های مادرانه را نمی‌بینیم. دلیل این موضوع چیست؟

طلا و مس و بوسیدن روی ماه قابلیت شدیدی برای سانتی‎مانتالیسم دارند و این که دائما از تماشاگر گریه بگیریم را من اصلا دوست ندارم. من دوست دارم اگر تماشاگری متاثر می‌شود به دلیل موقعیتی باشد که انسان‌ها در آن قرار می‌گیرند نه این که حرف‌هایی بزنیم که دل مخاطب ریش شود و این کار را به نوعی بازی با احساسات مخاطب می‌دانم. من این سانتی‌مانتالیسم را دوست ندارم و در طلا و مس و بوسیدن روی ماه از آهنگسازان خواستم در نقاط اوج هیچ موسیقی استفاده نکنند.

اتفاقا یکی از نکات فیلم همین است که در لحظات اوج فیلم قرار نیست موسیقی به فیلم جان بدهد و بیشتر سکوت حاکم است. دلیل این موضوع چیست؟

دلیل این است که من دوست ندارم مخاطب با چیزی غیر تصویر تحت تاثیر قرار بگیرد. فکر می‌کنم استفاده از موسیقی و... برای گریه گرفتن به نوعی بازی با احساسات مخاطب است. آن دردی ماندگار است که تماشاگر با تماشای فیلم در قلبش ماندگار شود و برایش بغض کند، اما این که لزوما اگر بخواهیم با عواطف تماشاگر بازی کنیم فیلم هندی است.

البته در طلا و مس شاهد موسیقی شخصیت بودیم ولی در بوسیدن روی ماه شخصیت‌ها حتی موسیقی خاصی نیز ندارند. دلیل این موضوع هم بازی نکردن با احساسات تماشاگر است؟

در طلا و مس و هم در بوسیدن روی ماه اصولا دیدگاه هر دو آهنگساز این است که موسیقی کمی در فیلم کار شود و جایی بیاید که بتواند تاثیرگذاری خودش را داشته باشد نه این که ما مثل بعضی فیلم‌ها فقط 45 دقیقه شاهد پخش موسیقی باشیم و در واقع قصد نداشتیم خالی بودن صحنه‌ها را با موسیقی پرکنیم. حتی یک جاهایی را می‌دانستیم که اگر کارگردان دیگری بود می‌گفت حتما باید موسیقی باشد. خوشبختانه این توافق وجود داشت، اما در کل سلیقه هر آهنگسازی با دیگری فرق می‌کند که در طلا و مس آریا عظیمی‌نژاد نگاه دیگری به موسیقی داشت و در بوسیدن روی ماه نیز نگاه فرهاد اسعدیان متفاوت بود. ولی به نظرم می‌آید که در هر دو فیلم انتخاب سازها مثل کمانچه در طلا و مس و دودوک برای بوسیدن روی ماه کاملا به آدم‌ها نزدیک بوده است.

در این گفت‌وگو ناخودآگاه پای طلا و مس هم به میان کشیده شده است، اما واقعیت این است که در هر دو فیلم محیط و فضای پیرامون شخصیت‌ها بسیار واقعی است. این فضای واقعی چگونه در کار به وجود آمد؟

شاید در نگاه اول این گونه احساس شود که ما این دو فیلم را در خانه یک طلبه یا یک مادر شهید فیلمبرداری کرده‌ایم در حالی که صحنه کاملا چیده شده است. درست است که همه ما در حال حاضر در فضای آپارتمانی و مدرن زندگی می‌کنیم، اما با این فضاها به هیچ وجه بیگانه نیستیم. خانه‌های پدربزرگان و مادربزرگان ماست و به شدت تصویر آشنایی برای ما هستند و اصلا قصد ما هم این بود که مخاطب را به این فضاها ببریم که البته چیدمان وسایل بسیار سخت بود. البته کار در طلا و مس سخت‌تر بود چراکه ما باید خانه یک طلبه را نشان می‌دادیم و وقتی خانه را چیدیم از مشاور مذهبی کار خواستیم تا لوکیشن را ببیند و وقتی دید گفت من باور کردم این خانه یک طلبه است.

البته در بوسیدن روی ماه این حساسیت وجود نداشت، اما می‌خواستیم فضا به گونه‌ای باشد که وقتی مخاطب تصویر را می‌بیند، یاد یک فضای آشنا بیفتد. این حساسیت نه فقط روی طراحی صحنه بلکه روی فیلمبرداری کار هم بود و روز اول به آقای جعفریان گفتم تا آنجا که امکان دارد نمی‌خواهم نورپردازی به رخ کشیده بشود.

در واقع دلیل انتخاب حسین جعفریان برای فیلمبرداری طلا و مس و بوسیدن روی ماه این بود که می‌داند چگونه فیلمبرداری کند که اصلا دیده نشود؟

کاملا. اصلا ویژگی کار حسین جعفریان این است که ما نخواهیم هیچ چیزی را در فیلم به رخ بکشیم. من به آقای جعفریان گفتم که نمی‌خواهم فیلمبرداری به رخ کشیده شود و مثلا یک نور عجیبی از یک پنجره به دوربین تابیده شود. در عین حال هم شاهد تصویری بسیار قدرتمند و تاثیرگذار هستیم.

در فیلمی نظیر بوسیدن روی ماه که قرار است کاری کند تا مخاطب یادش برود فیلم می‌بیند و احساس کند در جریان یک زندگی واقعی قرار دارد، نباید هیچ چیزی به رخ مخاطب کشیده شود و دیده شود.

شما در بوسیدن روی ماه یک احترام سادات را بین هزاران احترام سادات موجود در جامعه انتخاب کرده‌اید. آیا هنوز هم دغدغه ساختن فیلمی در باره این آدم‌ها در ذهن شما وجود دارد؟

دغدغه این نوع آدم‌ها که حتما در وجودم هست، چراکه اگر این دغدغه از بین رفته باشد یعنی اصلا خاصیت بوسیدن روی ماه از بین رفته است، اما این که لزوما فیلم بعدی هم در ارتباط با همین آدم‌ها باشد نمی‌توانم جواب قطعی بدهم، اما الان که مشغول نگارش فیلمنامه مجموعه «دا» هستیم سوژه‌های بسیار زیادی برایمان بوجود آمده است و حتی در ستاد معراج شخصیتی را دیده‌ام که با تمام خانواده شهدا در ارتباط است و تک تک آنها را می‌شناسد مثل شخصیت مصطفوی با بازی مسعود رایگان در فیلم که خودش توانایی تبدیل شدن به یک فیلم مستقل را دارد.

اما به طور کلی سوژه‌های بکر و جذابی در گوشه ذهنم قرار دارند که حتما در زمان مناسب به سراغ آنها خواهم رفت.

بوسیدن روی ماه شاید در نگاه اول اثری نباشد که به آن دفاع مقدسی بگویند، اما در بطن فیلم کاملا آن نگاه ادای دین به دفاع مقدس دیده می‌شود. این نگاه که تلفیقی از سینمای اجتماعی را شاهد باشیم و در عین حال با محوریت دفاع مقدس بتواند بخشی از مخاطبان خاموش سینما را به سالن بازگرداند چگونه شکل گرفت؟ و آیا بوسیدن روی ماه این قدرت را دارد که بتواند این مخاطبان قهر کرده را با سینما دوباره آشتی دهد؟

توقع این که همه مردم از یک فیلم خوششان بیاید کمی رویایی است که شاید تنها در مورد «کلاه قرمزی» صدق پیدا کند ولی لزوما شرایط برای همه فیلم‌ها این گونه نیست. در جامعه افراد و گروه‌بندی‌های مختلفی داریم که هرکدام خوراک فرهنگی مختص به خودشان را می‌خواهند و باید شرایطی در اکران فراهم شود که به این خوراک فرهنگی دسترسی پیدا کنند. اگر اشکالی در اکران وجود دارد به این دلیل است که آدم‌ها فرصت ندارند تا خوراک فرهنگی مورد علاقه‌شان را ببینند.

به عنوان مثال «اینجا بدون من» فیلم عام نیست. یک فیلم درجه یک است از یک کارگردان جوان سینما و ما خوشحالیم که توانست در اکران مخاطب خودش را مطلع کند و به سالن بکشاند و 700 میلیون فروش کند. طبیعتا فروش قابل مقایسه‌ای نسبت به «اخراجی‌ها» یا «جدایی نادر از سیمین» نیست، اما اصلا قرار نیست فیلم اینقدر مخاطب داشته باشد و قرار است همین تعداد مخاطب را داشته باشد که خوشبختانه در جذب آنها موفق بود.

بوسیدن روی ماه هم طبیعتا نمی‌تواند مخاطب عام به شکل گسترده داشته باشد، اما امیدواریم بشود گروهی را که خوراک فرهنگی خودشان را در سینما پیدا نکرده‌اند به سالن سینما بکشانیم. در واقع ما برای تمام اقشار و گروه‌ها نیاز داریم تا خوراک فرهنگی مناسبی فراهم کنیم و شرایط دسترسی به این خوراک فرهنگی نیز فراهم شود.

شما رئیس کانون کارگردانان هستید و در یک مقطعی نیز عضو و رئیس شورای صنفی نمایش بوده‌اید. منوچهر محمدی نیز کاملا با شرایط اکران و مشکلات آن آشنا است. با توجه به این که حوزه هنری سرمایه‌گذار فیلم است و دائیه دفاع از حقوق مخاطبان خاموش سینما را دارد و اساسا نگرش حوزه به تولید و اکران با بسیاری از مراکز دولتی متفاوت است. آیا فلسفه تولید فیلم این بود که مخاطبان خاموش سینما به سالن کشیده شوند؟

هدف ما این بود که همان مخاطبانی که به دیدن طلا و مس آمدند به دیدن بوسیدن روی ماه هم بیایند. باور من بر این است که وقتی شما یک نقاشی کشیدید تا وقتی که آن اثر در گالری شماست و کسی آن را ندیده هیچ اثر هنری هنوز خلق نشده است، اما به محض این که با اولین مخاطب روبه‌رو می‌شود یک پدیده جدیدی شکل می‌گیرد که آن خلق اثر هنری است در واقع در تقابل با مخاطب اثر هنری معنا می‌یابد و شکل می‌گیرد. اصلا تصور این که فیلم مخاطب نداشته باشد در ذهن ما خطور نمی‌کند و همه علاقه‌مند هستیم که مخاطب بیشتری داشته باشیم. چراکه فکر می‌کنیم حرف مهمی زده‌ایم و حداقل آنها که لازم است برای دیدن فیلم به سینما بروند، اما در سینما وقتی کاری را شروع می‌کنیم، شاید تا چند سال بعد به ارتباط با مخاطب برسد. این ارتباط با مخاطب به شرایط اجتماعی، شرایط روحی و روانی جامعه، بحران‌های اقتصادی و... ربط دارد تا فیلم شما بتواند در مقطعی که روی پرده می‌رود، موفق باشد.

سینمای ایران هالیوود نیست که همه چیز سیستماتیک باشد و شما بدانید در چه سالی و در کدام سینماها فیلمتان اکران می‌شود. در سینمای ایران ما می‌خواهیم فیلم‌مان عید نوروز اکران شود ولی به دلیل یک سری بازی‌هایی که وجود دارد اکران فیلم تا پنج مهر به تعویق افتاد و به واسطه لج و لجبازی‌هایی که با شخص بنده و منوچهر محمدی وجود دارد نگذاشتند فیلم در آن مقطع اکران شود.

در مورد اکران فیلم دو نظر وجود دارد. گروهی معتقدند اگر فیلم در همان اکران عید نوروز روی پرده می‌رفت اصلا فضای اکران دگرگون می‌شد و فضای بهتری را شاهد بودیم. گروه دیگری هم معتقدند فیلم اگر در آن ترکیب روانه پرده می‌شد شاید اصلا دیده نمی‌شد. نظر خود شما در این رابطه چیست؟

من اصلا به موفقیت یا نبود موفقیت بوسیدن روی ماه در اکران نوروزی کاری ندارم، اما یک موضوع برایم قطعی است که اگر آقایان این کج سلیقگی را به خرج نداده بودند و در آرایش اکران عید به جای آن دو فیلم که یکی از آنها بوسیدن روی ماه بود با تنش کمتری مواجه می‌شدیم که هنوز هم گریبانگیر سینما است. یعنی جنگی که الان شش ماه است گریبانگیر سینما است و از اکران عید شروع شد، اگر این بلند نظری و دوربینی وجود داشت که به جای اکران فیلم‌هایی که حدس می‌زنیم دچار مساله می‌شوند این فیلم یا «ملکه» را جایگزین می‌کردیم قطعا زهر آن فیلم‌ها گرفته می‌شد و با تنش فعلی در سینما اصلا مواجه نبودیم.

همین تنش‌ها باعث شد در جشنواره فجر با وجود این که بوسیدن روی ماه موافقان بسیار زیادی داشت نادیده گرفته شود؟

برای ما این موضوع قطعی بود که وقتی به همراه آقای محمدی در جلسه مطبوعاتی فیلم این چنین حرف می‌زنیم تبعات مختلفی خواهد داشت. مثل اتفاقی که برای رضا میرکریمی در سال قبل افتاد. بنابراین ما با آگاهی به چنین موضوع آن حرف‌ها را در نشست خبری زدیم و هیچ مشکلی هم نداشتیم. چراکه آنقدر رفتارها کودکانه بود که یک جایزه به عنوان نقدپذیرترین کارگردان گذاشته بودند و تا روز ششم جشنواره همایون اسعدیان با 41 رای پیشتاز بود، اما در مراسم جنبی جایزه به کارگردانی دادند که 39 رای داشته است و به همین راحتی ما دور زده شدیم. حتی در برخی از شهرستان‌ها هم که بوسیدن روی ماه بیشترین رای مردمی را داشت در مراسم پایانی رای عوض شد.

این نگاه بچه‌گانه در شان مدیر نیست و برای ما واقعا خنده‌دار بود که واقعا سطح مدیران به حدی رسیده است که در تقابل با معترضان رفتارهای بچه گانه انجام دهند و طبیعتا این گونه فکر نکردیم که در جشنواره این حرف‌ها را نزنیم تا ما را تحویل بگیرند، چراکه خیلی حقیرانه است. فیلمساز یک فیلم ارزشی را بسازد و بعد خودش پای همان ارزش‌ها نایستد و این نهایت بی‌شخصیتی است.

آن موقع نگران این موضوع نبودید که به دلیل حرف‌هایتان در نشست خبری فیلم گروکشی شود؟

ما اصلا می‌دانستیم قرار است چه اتفاقی رخ دهد و این گروکشی سال قبل برای اکران «سعادت‌آباد» هم رخ داد. ولی مدیران با این گونه رفتارها می‌توانند جلوی اعتراض کسانی را که به حق اعتراض می‌کنند را بگیرند. سیاست‌های غلطی که در چند سال اخیر به سینمای ایران لطمه‌زده اگر فکر می‌کنند می‌تواند ادامه پیدا کند واقعا دچار اشتباه شده‌اند.

شما رئیس کانون کارگردانان هستید و عملا در شرایط عادی باید برای بزرگداشت روز ملی سینما کارهای بزرگی انجام می‌دادید. این فضایی که الان در سینما به وجود آمده است شاید با یک صحبت رودررو حل شده بود. چرا این دیالوگ از ابتدا بین مخالفان و مدیران سینمایی شکل نگرفت؟

از یک سال و نیم قبل که شورای مرکزی جدید کانون کارگردانان شکل گرفت اولین قدم فرستادن یک نامه رسمی به معاون وقت سینمایی آقای شمقدری بود برای درخواست یک دیدار که هنوز هم پاسخی به آن نامه نداده‌اند. بنابراین شما از همان ابتدا فاصله را ایجاد کرده‌اید و از اول می‌گویید مخالفان رانت‌خوار هستند. وقتی چنین نگاهی وجود دارد طبیعتا شکاف بین اهالی سینما به وجود می‌آید و متاسفانه این تهمت به راحتی به کسانی زده می‌شود که بهترین آثار سینمای ایران را ساخته‌اند و ای کاش فیلم‌هایی را مطرح می‌کردند که توسط خودشان چند میلیارد سرمایه هزینه شده و یک هفته هم روی پرده دوام نیاورده‌اند. ما با افتخار اعلام می‌کنیم که اگر سازمان فرهنگی هنری شهرداری در طلا و مس سرمایه‌گذاری کرده نه‌تنها پولش را گرفته بلکه سود هم کرده است. منوچهر محمدی می‌تواند ادعا کند اگر از تک تک مراکز دولتی پولی برای ساخت فیلم گرفته است نه تنها آن مراکز ضرر نکرده‌اند بلکه سود هم کرده‌اند. شما آن را با فیلم‌هایی مقایسه کنید که در زمان همین مدیر با پول‌های کلان ساخته شده‌اند و نه تنها شکست مالی داشته‌اند بلکه هیچ ارزش فرهنگی هم برای سینمای ایران نداشتند و بدبختانه کسانی دارند این شعارها را می‌دهند که خودشان همین فیلم‌ها را می‌سازند.

متاسفانه یک بدعت اشتباهی در زمان مدیریت دوستان در جشنواره فجر گذاشته شده است که داوران به راحتی در مورد فیلم‌ها اظهار نظر می‌کنند که سال گذشته جهانگیر الماسی در مورد «یه حبه قند» آن گونه صحبت کرد و امسال هم جمال شورجه در صحبتی عجیب آن هم به عنوان داور جشنواره گفت بوسیدن روی ماه در مورد مادر دو شهید یهودی است! رای ایشان از عدالت ساقط بود و کسی دارد این حرف را می‌زند که در 20 سال گذشته هر زمان اراده کرده است، فیلم ساخته، اما هیچ کس نام فیلم‌های او یادش نیست!

با توجه به فضای موجود هنوز هم معتقدید بعد از بوسیدن روی ماه باید بلافاصله کار جدیدی انجام دهید و چه طرحی سینمایی جدیدی در دست دارید؟

چند طرح در ذهنم هست که واقعا در حال حاضر به دلیل درگیری ذهنی که برای طرح تلویزیونی دا دارم نمی‌دانم چه زمانی می‌توانم به سراغ آنها بروم. چراکه هم مرحله نگارش فیلمنامه دا طولانی است و هم این که مرحله فیلمبرداری زمان بسیار طولانی خواهد داشت و با وجود این که فعلا یکی دو طرح سینمایی بسیار خوب دارم، اما کار در سینما را به فراغت از دا موکول کرده‌ام.

احسان هوشیارگر / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها