کرمیار فعالیتش را با ویژهنامه «اطلاعات جبهه» در سالهای دفاع مقدس آغاز کرد و سپس مسئولیت صفحه ادبی روزنامه اطلاعات را به عهده گرفت. او نویسنده و کارگردان فیلمهای کوتاه «نشاط» و «تولد» است و در حوزه فیلمهای تلویزیونی «زیارت»، «کرانههای کبود» و «رویا» را در کارنامه دارد.
در بین کتابهایی که او منتشر کرده «نامیرا» شهرت بیشتری دارد. این داستان بلند که به قیام امام حسین(ع) مربوط میشود در بیست و هشتمین دوره جایزه کتاب سال و سومین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد، شایسته تقدیر شناخته شد.
او در عرصه فیلمنامهنویسی متن سریالهای «دریا در غربت»، «گارد ساحلی» و «ویروس ۲۰۰۰» را نوشته و در حوزه کارگردانی سریال «یک روز قبل» را ساخته است. سریال «خاطرات مرد ناتمام» جدیدترین ساخته این کارگردان است که اتفاقات اجتماعی دو سال قبل از ملیشدن صنعت نفت یعنی بین سالهای 1327 تا 1329 را مرور میکند.
در این سریال رویدادهای سیاسی در سایه قرار دارد و به شکل غیرمستقیم به آنها اشاره میشود. با این حساب سریال خاطرات مرد ناتمام، راه جدیدی را در گونه سریالهای تاریخی باز میکند.
ویژگی دیگر سریال، بهرهگیری از دو طنزنویس مطبوعاتی به نامهای ابوالفضل زرویی نصرآباد و علی میرفتاح در نگارش فیلمنامه است. حضور این دو نویسنده منجر به خلق دیالوگهای شاعرانهای شده که ریشه در متون ادبی آن دوران تاریخی دارد.
صادق کرمیار با آن که خودش نویسنده است دست فیلمنامهنویسان را باز گذاشته و در متن دخالتی نکرده تا یکدستی فیلمنامه از بین نرود. با این کارگردان درباره جزئیات ساخت سریال و ویژگیهای ساختاری و محتواییاش همصحبت شدیم.
در سریالتان به اسامی خیلی از شخصیتهای سیاسی مثل مصدق و کاشانی اشاره میکنید، اما از نشان دادن چهره این شخصیتها پرهیز دارید. با توجه به این که مردم مشتاق دیدن چهرههای سیاسی هستند و شما هم دارید یک سریال تاریخی میسازید این پرهیز چه دلایلی میتواند داشته باشد؟
نیازی به نشان دادن شخصیتهای سیاسی نداشتیم. آمیز رکنالدین در یکی از دیالوگهایش میگوید خانواده ما شده آیینه تمامنمای مملکت. ما میخواستیم فرهنگ زندگی در آن دوره را نشان بدهیم. این فرهنگ، جنبههای مختلف دارد. سیاست بخشی از زندگی ما بوده است نه همه زندگی ما. مردم آن زمان مناسبات خانوادگیشان را داشتهاند و زندگیشان را میکردهاند. سوال ما این بود که مناسبات خانوادگی چطور بوده است. آن زمان گفتوگوهای دسته جمعی هم داشتهاند. وقتی برای کسی مشکلی پیش میآمده دور هم حلش میکردهاند. احترام بین پدر و پسر با وجود اختلافنظرها برای من جالب بود. زندگی بدون تلویزیون زندگی شادی بوده است. یک نفر به عنوان بزرگ خاندان مورد احترام و رجوع دیگران بوده است. این چیزها الان در جامعه ما وجود ندارد. الان فردیت آدمها اهمیت پیدا کرده است. ما در ایران اسیر این فردیت هستیم و این فردیت ما را دچار یاس کرده است. این بیماریهای روحی و روانی، ناشی از زندگی فردی در دل اجتماع است.
و متاسفانه این انزوا در شهرهای بزرگ و مدرن بیشتر مشاهده میشود. از طریق سریالتان میخواستید آسیبهای دورشدن از سنتها را گوشزد کنید؟
بله. هر چه شهر بزرگتر باشد این انزاوا بیشتر میشود. ما برای رسیدن به مدرنیته آمدیم سنتهای خودمان را از بین بردیم. آمدیم به تمام مناسبات اجتماعی خودمان تعرض کردیم. ما به جای این که مدرنیته را نقد کنیم سنتهای خودمان را نقد کردیم. این کار باعث از هم پاشیدگی فرهنگ سنتی و بومی خودمان شد.
به همین خاطر مدام روی روابط گرم یک خانواده منسجم تاکید میکنید؟
قطعا همینطور است. فیلمنامه و بازیها و طراحی صحنه همه در خدمت همین نگاه هستند. الان شما ممکن است ده سال در یک آپارتمان زندگی کنید و همسایههایتان را نشناسید. این آشفتگی زمانی بروز میکند که خانوادهای دچار مشکل شود. وقتی یک خواهر یا برادر میخواهد حرکتی در زندگیاش انجام بدهد میگوید هیچ کس دخالت نکند. او میخواهد با نگاه مدرن زندگی کند. همین آدم وقتی به مشکل برمی خورد انتظار دارد دیگران به او کمک کنند. این یک جور آشفتگی در فرهنگ ماست. ما میخواهیم هم مدرن و هم سنتی عمل کنیم. این آشفتگی ناشی از متلاشیشدن فرهنگ بومی خودمان است.
یکی از روشهای ترویج همبستگی خانوادگی همین کاری است که شما انجام دادید. ولی یک راه دیگرش هم این است که بیایید مثل سریال «پدرسالار» یک خانواده از هم پاشیده را نشان بدهید و بگویید این گسست چقدر خطرناک است. فکر نمیکنید روش دوم موثرتر باشد؟
نشان دادن آشفتگیها در جامعه در کنار نشان دادن الگوها میتواند موثر باشد. ادبیات و رمان فضای متفاوتی دارد. ما داریم درباره رسانه ملی صحبت میکنیم. وقتی از آشفتگیها صحبت میکنی باید در کنارش الگو هم ارائه بدهی. مدیران فرهنگی ما فکر میکنند فرهنگ مقولهای است که از بالا به پایین تزریق میشود. فرهنگ آن جاهایی به ما ضربه میزند که مدیران ما در جامعه غایب هستند.
ولی مسلما نمایش آشفتگی برای مخاطب جذابتر است، چون در این صورت کشمکشهای بیشتری شکل میگیرد و قصه فراز و نشیب پیدا میکند. نترسیدید به جذابیت داستان لطمه وارد بشود؟
جذابیت مقوله جدایی است. ما در تلویزیون دو عامل جذابیت ساز خشونت و جنسیت را حذف کردهایم و در این شرایط میخواهیم سریال جذاب بسازیم. بعضیها فکر میکنند در این شرایط تنها چیزی که میشود نشان داد، آشفتگی است. نشان دادن آشفتگی خودش جامعه را آشفته میکند. نشان دادن این که پسری به پدر احترام نمیگذارد باعث آموزش احترام نمیشود. ما سعی کردیم سریالی بسازیم که آشفتگی درونی نداشته باشد. آشفتگیها مربوط به اجتماع و سیاست است. در سریال ما جذابیت به معنای گرمبودن فضا و همدل شدن مخاطب با آدمهاست. این سریال مسائلی را مطرح میکند که مبتلا به مردم است. به نظر من این سه تا که وجود داشته باشد کار جذاب میشود.
ولی همان آشفتگی بیرونی را هم نشان نمیدهید. مثلا ما میبینیم یک عده دارند درباره آدمربایی حرف میزنند و در نهایت بچه آزاد میشود. اصلا نمیبینیم چه کسی او را گروگان گرفته بود و چگونه آزاد شد. چرا؟
ساختار سریال این طوری است که ما خود حادثه را نمیبینیم. موضعگیریها درباره حادثه را میبینیم. خود حادثه برای ما اهمیت نداشت. نشان دادن آدم ربایی و آدمهای خشن مورد نظر ما نبود. دولتشاهی میآید و از آمیرزا کمک میگیرد. آمیرزا همه را برای کمک کردن به دولتشاهی بسیج میکند. برنامهریزیای که آنها میکنند برای ما از خود اتفاق مهمتر بود. این برنامهریزی به ما الگو میدهد. شما از یک حادثه تلخ یک بازتاب شیرین دیدید. آنها میخواهند یک نفر را آزاد کنند و در عین حال درباره چایی و نیمرو هم صحبت میکنند. این اتفاق به نظر شما جذابیت داشت یا نداشت؟
به نظر من اگر آدم ربایی را میدیدیم و فقط در چارچوب واکنشها نمیماندیم جذابتر میشد. حذف بخشی از روایت بعضا به جذابترشدن ماجرا کمک میکند. آن هم در شرایطی است که حذف منجر به طرح معماهای جدید و افزایش تعلیق بشود. ولی در سریال شما حذفهای صورت گرفته حجم دیالوگها را بیشتر کرده است، چون ما آدمهایی را میبینیم که نشستهاند و مدام با هم حرف میزنند.
وقتی از سریال میگویید باید درباره مبنای قراردادی خود کار حرف بزنید. من سریالی به نام «یک روز قبل» ساختهام که کاری جاسوسی ـ پلیسی است. این سریال به قدری کنش و واکنش داشت که شما نمیتوانستی از تلویزیون چشم برداری، چون همهاش تنش بود. آن سریال نشان داد امکان این که هر لحظه یک تنش اضافه شود وجود دارد، اما در سریال خاطرات مرد ناتمام هدف ما ایجاد تنش نبود. حتی میخواستیم تنشها حذف آرامش به خانواده منتقل بشود. پس عامدانه به دنبال تنشها نبودیم.
چرا در خانواده هیچ تقابلی نداریم؟ میتوانیم بگوییم تنها تقابل مواجهه دو تفکر سنتی و مدرن است که یک طرفش آمیز رکن الدین قرار دارد و طرف دیگرش همایون؟
اصلا تقابلی وجود ندارد. اینجا هر چه هست گرما و همدلی و همراهی و دوست داشتن است. ما باید عادت کنیم دوست داشتنها را هم ببینیم. فقط نفرتها را نبینیم.
منظورم تقابل به معنای جنگ و دعوا نیست. بالاخره در خانوادهها اختلاف نظر وجود دارد. مثلا یکی دنبال علم میرود و دیگری دنبال ثروت. شما تقابلهایی از این جنس هم ندارید.
این ماجرا میشود یک داستان دیگر. داستان ما همین است که میبینید. باید ببینید این داستان برای مخاطب جذابیت دارد یا نه. خیلی چیزهای دیگر را هم میتوانستیم وارد کنیم که نکردیم. نمیخواستیم از فضای نگاههای مشترک به زندگی فاصله بگیریم.
ماجرای ساخت سریال خاطرات مرد ناتمام از کجا شروع شد و چطور این ایده به ذهنتان رسید؟
دوستی به نام دکتر علیاکبر رضایی داشتم که از مشاوران سیاسی تلویزیون بود. یک روز به من گفت بیا یک کار تاریخی بسازیم. ایشان من را میشناخت و به من گفت تو چون با نویسندگان ارتباط داری میتوانی کار خوبی بسازی. من بر این اساس با آقایان ابوالفضل زرویی و سیدعلی میرفتاح نشستیم و بحث کردیم درباره کدام مقطع تاریخی سریال بسازیم بهتر است. آقای رضایی به موضوع سیاسی نگاه میکرد و نگاه ما هنری و فرهنگی و اجتماعی بود. میخواستیم زندگی مردم آن دوره را نشان بدهیم. وقتی سریال تاریخی معاصر ساخته میشود ذهن ما به سمت شخصیتهای سیاسی میرود که مابه ازای واقعی دارند یا ذهن به طرف ماجراهای سیاسی میرود. ما میخواستیم کار گستردهتری انجام بدهیم. زندگی انسان جنبههای متنوعی دارد. ما نمیتوانیم در سریال هایمان تک بعدی نگاه کنیم. ما تصمیم گرفتیم مناسبات همه جانبه را در کار لحاظ کنیم. بر این اساس دیدیم مقطع 1327 تا 1329 مقطع مناسبی است.
چرا این مقطع تاریخی را انتخاب کردید؟
این مقطعی است که رضاشاه از حکومت رفته و محمدرضا شاه آمده و قدرت را در دست گرفته است. در این مقطع یک فضای بازی به وجود آمده و مردم و احزاب جرات فعالیت و حرفزدن پیدا میکنند. ماجراهای آیتالله کاشانی و مصدق به همین دوره مربوط میشود. در این دوره شاه احساس کرد شاید مدیریت کشور از دستش در برود. برای همین طرح ترور شاه را طراحی کردند و به بهانه آن فضا را بستند. میگفتند جان شاه در خطر است و به همین خاطر مطبوعات را بستند و احزاب را تعطیل کردند. در همان فضا، صنعت نفت ملی شد و خیلی اتفاقات دیگر افتاد. این دوره خیلی فضای ملتهبی داشت و به همین خاطر این مقطع را انتخاب کردیم.
جایی خواندم میخواستید بین ماجرای انرژی هستهای و ملیشدن صنعت نفت مشابهتسازی کنید. درست است؟
بحث ما صرفا انرژی هستهای نبود. هر جا که نخبگان ما وارد کار علمی جدی شدهاند که به نفع کشور بوده همه سفارتخانهها مانع شدهاند. در آن زمان مردم گرفتار بیماریهای مختلف بودند. شخصیت ما میخواهد در زیرزمین خانهشان لابراتوار بزند. ما نشان دادیم آن موقع بدون اجازه سفارتخانههای مختلف انجام کارهای علمی غیرممکن نبوده است. وابستگی رژیم پهلوی به سفارتخانههای مختلف باعث میشد موانع جدیتر بشود.
یعنی از یک شخصیت نخبه به نام همایون به ایده مرکزی قصه رسیدید؟
نه، ما خانواده رکنالدین پورسینا را طراحی کردیم که ریشه در تاریخ دارد. رکنالدین عطاری دارد؛ اما پسرش درس داروسازی خوانده است. اجدادش سالیان طولانی اینمسیر را رفتهاند و او میخواهد مسیر را کامل بکند. الان در ایران بحث طب سنتی و طب رایج مطرح است. طب رایج خیلی تخصصی است. ما متخصص چشم و حلق و بینی و ریه داریم. ولی نگاه طب سنتی کل نگر است. میگوید اگر معده شما مشکل دارد معلوم است کل بدن شما ناهمگون کار میکند. در طب سنتی برای پا درد سراغ متخصص پا نمیروند. آنها روی کل بدن کار میکنند. این نگاه باعث اختلاف نظر بین داروسازان سنتی و مدرن میشد. همایون پورسینا میخواهد داروهایی تولید کند که به درد مردم خودش بخورد. ولی سفارت انگلیس جلویش را میگیرد و میگوید باید زیر نظر ما کار کنی.
این اتفاقات تا چه اندازه میتوانست وجه سیاسی قصه شما را تامین میکند؟
جنبه سیاسی ماجرا این است که رژیم پهلوی آنقدر قدرت نداشت که دست نخبگان را در تولید علم باز بگذارد.
ماجرای ایجاد مانع برای طب سنتی ریشه تاریخی و واقعی دارد یا ساخته ذهن شماست؟
آن موقع طب سنتی را قلع و قمع کردند، چون میخواستند طب رایج را جایگزین کنند. این طب رایج باعث شد سود کارخانههای داروسازی غرب افزایش یابد وگرنه به درمان مردم کمکی نمیکرد. اگر آن موقع حکومت قدرتمندی سر کار بود میتوانست از طب سنتی حمایت کند.
دو نویسندهای که با شما همکاری داشتند، طنزنویس مطبوعات هستند. خودتان تمایل داشتید فیلمنامهتان لحنی طنز داشته باشد؟
نگاه این دو نفر به زندگی یک نگاه سرخوشانه بود. ما نمیخواستیم موقعیتها طنز باشد. میخواستیم رفتار شخصیتها ملیح باشد. این کار فقط از طنزنویسان قدرتمند برمیآید.
سریالتان را در گونه طنز دستهبندی میکنید؟
نه، گونه این کار تاریخی است، ولی لایههای طنز هم دارد.
چرا در سریال بیشتر فضاهای داخلی را شاهد هستیم؟
چون امکانات لوکیشن خارجی برای کارهای تاریخی کم است ترجیح میدادیم روی مناسبات آدمها کار کنیم. فراهم کردن لوکیشنهای متنوع، مستلزم صرف هزینههای گزاف بود. شهرک غزالی به همت زندهیاد حاتمی ساخته شد و اگر آنجا نبود کار تاریخی بعد از او ساخته نمیشد.
برنامهریزیای داشتید که چند درصد از داستان قرار است در لوکیشن داخلی اتفاق بیفتد و چقدر در خارجی؟
من درصدبندی نکرده بودم، اما در زمان تولید تلاش کردم تنوع تغییر لوکیشن از داخلی به خارجی بیشتر بشود.
شخصیت کریم روزنامهنگار را به این خاطر وارد داستان کردید که بار سیاسی داستان را افزایش دهید؟
کریم، نماینده روزنامهنگاران آن دوره است. در آن زمان روزنامهای به نام جهان امروز نداشتیم. نمیخواستیم یک روزنامه مشخص را انتخاب کنیم. ما آمدیم یک روزنامه داستانی درست کردیم که نماینده همه روزنامههای آن دوره باشد. کریم مخالف تودهایهای وابسته به شوروی است. برای همین او را دستگیر میکنند و برایش احضاریه میفرستند. موضعگیریهای او به نفع مردم است، اما عضو هیچ گروه سیاسی نیست. خیلی از کارگردانها شناختی از مطبوعات ندارند. در این سریال، بنده و آقایان میرفتاح و زرویی کار مطبوعاتی کردهایم. سروش صحت هم مقوله روزنامهنگاری را میشناسد. برای همین نقاط ضعف آن سریالها در کار ما نیست.
وقتی لحظات شادی و سرخوشی شخصیتها را کنار هم میبینیم احساس میکنیم آنها آدمهای خوب و کاملی هستند و نقاط ضعف شخصیتی ندارند. به این نکته فکر نکردید که ممکن است شخصیتهایتان باورپذیر نباشند؟
اینطوری نیست. نقاط ضعف را شما باید پیدا کنید. نقاط ضعف دولتشاهی مشخص است. او طرفدار شاه است و میخواهد کارش را با رشوه راه بیندازد. او وقتی بچهاش را میدزدند، میبیند کارش با رشوه راه نمیافتد. او با خدا مناجات میکند، ولی مناجاتش هم بوی رشوه میدهد. این نقطه ضعفی است که ملاحت ایجاد کند. آمیز رکنالدین در مواجهه با یک طلبه پر از اضطراب شعرهای بیربط میخواند. این شعرها هیچ کدام به درد طلبه نمیخورد. این کارهای او اعصاب خردکن میشود. آمیز رکنالدین اضطراب بقیه را ندارد.
درباره شخصیت قدرت چه تعریف و جمعبندی داشتید؟
او نوکر خانزاد این خانواده است. او رفتار بهلولواری دارد. در عین حالی که خیلی چیزها را میفهمد ولی خودش را به نفهمی میزند.
شخصیتپردازی قدرت و کارهایی که انجام میدهد، خیلی شبیه شخصیت مش قاسم در سریال «داییجان ناپلئون» است. چقدر تحت تاثیر آن سریال بودید؟
داییجان ناپلئون خودش یک الگو ارائه کرد. شما هر خدمتکاری را بگذارید به آن شخصیت شبیه میشود. در این که جاهایی از آن سریال الگو بگیریم ترسی نداریم. اشکالی ندارد از یک کار خوب الگو بگیریم. ما نمیتوانیم آن سریال را از تاریخ فیلمسازی مان حذف کنیم، ولی شما به هر حال هر مستخدمی از آن دوره تاریخی بگذارید، ممکن است داییجان ناپلئون را تداعی کند.
از کار دیگری هم الگو گرفتید؟
هزاردستان هم جزو کارهای شاخص آن دوران است که میتواند الگو قرار بگیرد.
سریالیهای خارجی مثل «دوستان» که به سیت کام مشهورند تمام کارشان را در فضاهای داخلی ضبط میکند. از آن سریالهای الگوبرداری نکردید؟
نه، الگوهای ما الگوهای بومی بود. من و آقای میرفتاح هر کدام تحلیلی راجع به جامعه داریم. سریالهای آمریکایی نمیتواند الگوی ما قرار بگیرد.
به لحاظ ساختاری که اشکالی ندارد.
نه، اشکالی ندارد. من در سریال قبلیام از «سریال 24» الگوبرداری کرده بودم.
معمولا در سینمای و تلویزیون ما کار گروهی در فیلمنامهنویسی جواب نمیدهد. فیلمنامه خاطرات مرد ناتمام تحت چه شرایطی نوشته شد؟
در گروهی نوشتن مهم این است که نگاه همه افراد به یک سمت باشد. در این کار طرح اولیه را آقای زرویی و میرفتاح نوشتند. اما فیلمنامه نهایی را آقای میرفتاح نوشت، چون نگاه ما نزدیک به هم بود مشکلی نداشتیم. برای ما هرچه آقای میرفتاح مینوشت دلنشین بود.
شما چقدر در متن نهایی دست بردید؟
هیچ دخالتی نداشتم. آقای میرفتاح سر صحنه حضور داشت و خودش تغییرات جزئی را انجام میداد. اگر من در متن دست میبردم لحن سریال به هم میخورد و از یکدستی خارج میشد. من چون نویسنده هستم ترجیح دادم در متن دست نبرم. من میدانستم نویسنده با چه هدفی متن را نوشته است.
نویسندگی یعنی اعتراض
صادق کرمیار، کارش را با داستاننویسی شروع کرد و به فیلمنامهنویسی و کارگردانی رسید. از او کتابهای نامیرا، غنیمت، دشتهای سوزان و... منتشر شده است. با او درباره این جنبه از حرفهاش هم گپ و گفتی داشتیم.
هماکنون چه کتابی را در حال نگارش دارید؟
الان دارم داستانی به نام «وداع با دوکوهه» را مینویسم. نوشتن اولیهاش تمام شده و بازنویسیاش را انجام میدهم. یک کار دفاع مقدسی است که حوادث سال 63 به بعد را در برمیگیرد.
با این که فیلمساز شدهاید چه انگیزهای باعث شده هنوز هم نوشتن را دنبال کنید؟
نوشتن چیزی است که نمیشود ترکش کرد. الان هم شبها تا مطالعه نکنم نمیتوانم بخوابم. هر شب اگر شده پنج صفحه مطالعه میکنم.
چه کتابهایی میخوانید؟
از ادبیات و رمان گرفته تا کتابهای نقد، فلسفه و تاریخ هم میخوانم. بتازگی یک کتاب از میشل فوکو خواندم. الان یک کتابی در دست دارم که درباره سفرنامه برادران امیدوار است.
انگار نویسندهها فقط باید وارد کار کارگردانی سینما و تلویزیون شوند که به شهرت و درآمد برسند. یعنی نوشتن صرف خیلی ارزش ندارد و وقتی محصولشان دیده میشود که راهی به دنیای تصویر پیدا کند. قبول دارید؟
متاسفانه نویسندگی در ایران به این صورت است. هیچ جای دنیا اینطور نیست. من اگر بخواهم وارد بحث نویسندگی شوم، چیزهایی میگویم که شما نمیتوانید چاپ کنید.
بفرمایید، شاید چاپ کردیم.
من دو چهره دارم؛ یکی از آنها چهره فیلمسازی است. آن چهره دیگرم نسبت به جامعه و همه چیز خشن است. نویسندگی یعنی اعتراض. نویسندهای که نسبت به جامعه خودش اعتراض نداشته باشد، نمیتواند بنویسد.
یعنی فیلمساز نمیتواند اعتراض کند و اثرش حتما باید ملایم و آرام باشد؟
میتوانند اعتراض داشته باشند، اما توان بیانش را ندارند. فیلمسازی مبتنی بر صنعت و سرمایه است و سرمایه اجازه نمیدهد شما اعتراض کنید.
شما دفترچه یادداشتی دارید که سوژههایتان را در آن بنویسید؟
بله، من طرحهایی دارم که تا 50 سال دیگر هم میتوانم بنویسم. منتها هر دفعه طرحهایم را به روز میکنم.
بعضی نویسندهها میگویند در ساعات پایانی شب قدرت قلمشان چندبرابر میشود. شما بیشتر چه زمانی مینویسید؟
قبلا شبها مینوشتم. میگفتند شبها الهام میآید که من دیدم نیامد! بعدها فهمیدم باید زجر بکشم و بنویسم. مدتهاست که صبح بعد از صبحانه مینویسم.
نوشتههایتان را تایپ میکنید؟
بله، یک زمانی با مداد مینوشتم. الان فقط تایپ میکنم. از زمانی که «ویندوز» نبود و «داس» بود با کامپیوتر کار میکردم.
هنگام نوشتن داستان، طرح کلیتان چقدر جابهجا میشود؟
وقتی میخواهید بنویسید دنیایی خلق میکنید که متعلق به شماست. آن دنیا وقتی روی کاغذ میآید از نویسنده دورتر و دورتر میشود. شخصیتها ممکن است جاهایی از طرح خارج شوند و به سمتهای دیگری بروند. آنجا سمت تکامل یافته طرح توست. در حین نوشتن یکسری کشفها به وجود میآید.
از ناشر کتابهایتان چقدر رضایت دارید؟
من فقط با نشر نیستان کار میکنم. من قصد چاپکردن آثارم را نداشتم. هرچه چاپ شده زیر سر سیدمهدی شجاعی است. او مرتب پیگیری میکند و میپرسد نوشتهات چه شد. او میداند نویسندهها تنبل هستند و از نوشتن فرار میکنند و پیگیریهای او به نویسنده انگیزه میدهد.
از حذف تصویرساز تا گرایش مردم به داروهای گیاهی
مصاحبه با صادق کرمیار در شرایطی انجام شد که قسمتهای میانی سریالش را تدوین میکرد. فهرستی از اصلاحیههایی که باید انجام میشد، روی برگهای نوشته شده بود و کرمیار دقت میکرد چیزی از قلم نیفتد. یکی از سکانسهای مورد نظر جایی بود که آمیز رکنالدین و همایون و دیگر دوستانش در یکی از شبنشینیها مشغول آوازخواندن بودند. مساله این سکانس، مشکل همیشگی سریالهای اینچنینی یعنی نشاندادن ساز بود. در نهایت، کرمیار و دوستانش تصمیم گرفتند صحنه باز شدن جعبه ساز را نشان بدهند و نماهای ساز زدن را حذف کنند.
کرمیار در پاسخ به این سوال که چرا محمود پاکنیت و امین زندگانی را انتخاب کرده، گفت: برای نقش آمیزرکنالدین حدود هفت گزینه داشتیم که در نهایت به آقای پاکنیت رسیدیم. این بازیگر، سابقه خوبی در سریالهای تاریخی دارد و مردم ارتباط خوبی با او برقرار میکنند.
کرمیار درباره امین زندگانی هم به این نکته اشاره کرد که او از فیلمنامه سریال خیلی خوشش آمده و به خاطر خاطرات مرد ناتمام یکی از قراردادهایش را لغو کرده است.
از این کارگردان درباره عنوان سریال پرسیدم که چرا «خاطرات مرد ناتمام» نام گرفته است. او در اینباره گفت در نسخه اولیه داستان، همایون پورسینا میخواهد به خارج از کشور برود. او کتاب خاطرات پدربزرگش را میخواند و ما با او به گذشته میرویم. نگاه او به زندگی کاملتر میشود. متاسفانه به دلیل کمبود بودجه نتوانستیم خانواده زمان حال را نشان بدهیم. به همین دلیل بهعنوان خاطرات مرد ناتمام اکتفا کردیم.
در شرایط فعلی ما همایون را میبینیم که در فرانسه داروسازی خوانده و به ایران بازگشته و درصدد تاسیس لابراتوار و تولید داروی کزاز برای مردم کشورش است، اما سفارت انگلیس و شهربانی حکومت شاه همین مقدار خدمت را هم نمیتوانند ببینند و در راه او سنگاندازی میکنند.
شغل داروسازی و طب سنتی به این خاطر انتخاب شده که با زندگی روزمره مردم ارتباط تنگاتنگ پیدا میکند. داروهای سنتی برخلاف مواد شیمیایی اگر فایدهای نداشته باشد حداقل عوارضی هم ندارد. در این سریال، میزان گرایش مردم به داروهای گیاهی هم یکی از دغدغههای کارگردان بوده است. کرمیار از اینکه بتازگی بازار داروهای گیاهی داغ شده خوشحال بود و گفت: الان مردم به طب سنتی اقبال پیدا کردهاند. در تبلیغات ماهوارهای قرصهایی آمده است که صددرصد گیاهی است. این نشان میدهد مردم به طب گیاهی و سنتی گرایش پیدا کردهاند. اما همچنان قدرت کارخانههای تولید دارو آنقدر زیاد است که اجازه نمیدهد این طب رشد کند. در خارج از کشور هم طب سنتی وجود دارد.احسان رحیمزاده - گروه رادیو و تلویزیون
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد