برای نوشتن سکوت، شب الهامبخش است. در شب، احساسات در غلیظترین حال ممکن قرار دارند؛ البته همه تصاویر به این شیکی و تمیزی نیستند، چشمهای گودرفته، خمیازههای مدام و چرت زدنهای پشت میز کار یا صندلی دانشگاه در طول روز هم برآمده از همان شعرها، موسیقی گوش دادنها و نوشتنها و درس خواندن برای دکتری است.
نخوابیدن نشانی است از سختکوشی. انگار کسی که نمیخوابد مشغولیتش بیشتر است و دارای فضیلتی افزون بر کسانی است که به خوابشان اهمیت میدهند.
این باور به طور تلویحی میگوید آنکه نمیخوابد اهل کار و تلاش است و دوستداران خواب، اهل بطالت. در مقابل عدهای هم مدام برای خوابیدنشان مزاحم دیگران میشوند، فخر زودخوابیدن خود را میفروشند، باید حداکثر 10 شب خواب باشند و صبح زود به اسم سحرخیزی شبزندهدارهای نازنین را آزار دهند.
بسیاری خواب را به دلیل جدایی از هیاهو و فراغت مطلقاش از تلاش و دغدغه ذهن تقدیس میکنند. حالتی که آرامش مطلق را به ما عطا میکند، آنقدر آرامیم که حتی متوجه همین آرام بودن نمیشویم. البته هستند آدمهایی که آنقدر بدبختاند که حتی خوابشان با کابوس و عذاب همراه است.
اما کابوس بیشتر آدمهای طبیعی بیداری است و این خواب است که راه رهایی از کابوسهای جور واجور زندگی است.
بدون خواب خلقمان تنگ و روحمان افسرده میشود، روابط اجتماعیمان آسیب میبیند، سلامتمان دچار اختلال میشود و خلاصه انجام هر عملی با سختی و خستگی زودرس همراه میشود.
کمخوابی در بسیاری موارد باعث عصبیت میشود و عصبیت هم که منشأ بسیاری از اختلالات اجتماعی و بیماری این روزهای ماست بنابراین اگر هم کم خوابیدن به رشد فردی کمک کند عصبیتی اجتماعی را سبب میشود.
خواب نوعی قطع هوشیاری موقت است، آنکه نمیخوابد از نعمت قطع هوشیاری خود را محروم میکند. خواب یکیاز پایههای بقای حیوانات به شمار میرود و میلیونها سال تکامل و تحول نقش آن را حتی مهمتر و برجستهتر از سابق کرده است ولی تا سال ۱۹۵۲ دانشمندان بر این گمان بودند که خواب حالتی منفعل است که فعالیت مغز در طول آن متوقف میشود. اما در آن سال کشف خارقالعادهای صورت گرفت.
ناتائیل کلایتمن، یکی از پیشگامان پژوهش در خواب و شاگردش یوجین آسرینسکی از دانشگاه شیکاگو متوجه اهمیت خواب در سلامت ذهن و فعالیت آن شدند.
ترمیم سلولهای آسیبدیده ما با خواب ممکن میشود. اما چرا خواب همچنان شکلی از انفعال تصور میشود؟ آمار خواب در جوامع مختلف نشان از آن دارد که خواب نامناسب معضل رایج امروز جهان است. علاوه بر کشورهای توسعه یافته که با مشکل خواب روبهرو هستند آمار معنیداری در کشورهای در حال توسعه میتوان یافت که ناشی از تاثیر وضعاجتماعی بر شکل و زمان خواب است.
دکتر ساوریو استرنجز میگوید: گمان عموم مردم کشورهای غربی این است جامعهای که بهصورت ۲۴ساعته فعال و بیدار است عامل اصلی پدید آوردن مشکلات مربوط به خواب است.
دسترسی به اینترنت بهطور مسلم یکی از عوامل مهمی است که به بیخوابی و به قول معروف به اپیدمی مشکلات مربوط به خواب در کشورهای غربی کمک میکند.
رواج فزاینده افسردگی و نارساییهای اضطراب و نگرانی نیز از جمله مسائل مربوط به بیخوابی و پیامدهای آن است. همین مساله در آفریقای جنوبی و بنگلادش و... هم وجود دارد؛ یعنی اضطراب مدرن، کشور توسعهیافته یا در حال توسعه نمیشناسد.
همه به یک میزان بیخوابند. اما در هر حال با وجود این آمار و بیخوابی عمومی، خواب عمل طبیعی همه موجودات است، حتی ماهیها میخوابند و این نشان میدهد زندهبودن یعنی توان خوابیدن! پس از خواب تنها تا جایی میتوان فرار کرد. از نقطهای به بعد خواب ما را به درون خود میکشد و میبلعد.
خواب با وجود همه این ارزشهایش برای خیلیها ناممکن است. خیلیها تا آنجا که میتوانند بیداری را به خواب ترجیح میدهند، نه بهسبب انجام فعالیتی خاص بلکه به خاطر تمام آن اعمالی که در طول روز و شب مجبور به انجامش هستند.
برای ساعاتی با خود خلوت کردن و رها شدن، نبود تنهایی، خلوت و خود بودن و این احساس که دیگران مزاحم ما هستند و... ما را تشنه لحظاتی میکند که کسی اطرافمان نیست و چه ساعتی بهتر از نیمه شب زمانی که شهر به خواب فرو میرود. زمانی که میتوانیم در خانه شلوغ خود تنها باشیم.
نیچه معتقد بود هیچکس نمیتواند بدون اینکه یکسوم از شبانه روز را دور از همگان و خلوت محض بگذراند، متفکر قابلی شود البته نیچه در جایی زندگی میکرد که از زیباترین نشانههای طبیعت بهره میبرد و میتوانست با رفتن به کوه و نظاره پرلذت زمین از ارتفاعی بلند تامل کند.
نیچه همواره زود میخوابید و صبحها ساعت5 از خواب بیدار میشد و تا ظهر کار میکرد. اما برای ما که وضع نیچه را نداریم شاید زمان خواب اکثر مردم، بهترین موقعیت برای تأمل در خود باشد.
در سنتهای شرقی هم شب زندهداری و کم خوابیدن به عنوان راهی برای راز و نیاز و نزدیکی بیشتر به اسرار هستی توصیه میشود. پس ساعت خواب، ساعت بیداری انسانی است که میخواهد از تنهایی بهرهمند شود.
در شهرهای مدرن نبود همنشینی با طبیعت، نبود راههای جانبی و گم شدن در جنگل و کوهستان راهی جز استفاده از لحظههای بیرون افتاده از فعالیت دیگران را برای پرداختن به خود باز نمیگذارد.
زمانی که شهر در سکون و سکوت فرو میرود همان لحظهای است که میتوانیم با خود خلوت کنیم، به درون فرو برویم وکاملا خودمان باشیم. بسیاری آدمها در این خلوت دچار شعف میشوند، انگار زندگی تازه از نیمه شب به بعد آغاز میشود.
حال سوال اساسی این است اگر نخوابیدن فرصتی برای خود بودن است با عصبیت ناشی از کمخوابی و انرژی از دست رفته چه باید کرد؟
به نظر میرسد انتخاب بین خواب و شب زندهداری انتخابی تراژیک بین خلوت و سلامت باشد. تراژیک به این معنا که انسان مجبور است بین دو امر مثبت یکی را قربانی دیگری کند... سلامت در خواب است و خلوت در نخوابیدن.
ازیک سو سلامت جامعه به خوابیدن ما گره خورده است و از سوی دیگر لذت ما در گرو نخوابیدن و پشت کردن به سلامت که جامعه به عنوان یک شهروند از ما میطلبد. کدام را باید برگزید؟ برون رفت از این شرایط که هم خواب را ممکن سازد و هم خلوت با توجه به سبک زندگی ما بسیار دشوار است.
منشأ خلاقیت ما در یافتن خلوت است، سخت گرفتن به تن، دود چراغ خوردن و... اینها قطعا چیزی جز زوال تن و پیری زودرس به ارمغان نخواهد آورد.
اما بیخوابی و شهر با هم ارتباط دارند. زندگی شبانه شهرها سرشار از غوغا و دغدغه است. نمیتوان از وسوسه بیخوابی در شهرها گذشت، حال وضع ما که از کافههای شبانهروزی بیبهرهایم بهتر است، تصور کنید اگر در کشور ما هم رستورانها و کافهها شبانهروزی بود آن گاه خواب برایمان چقدر دستنیافتنیتر مینمود.
برای برونرفت از انباشتگی بیداری در زندگی شهری تنها راه خواب آرام است؛ خوابی بدون قرص و زور. الزامی است بخشی از فراغت خود را به دوری از شهرها و سفر اختصاص دهیم. خلوت را باید در جایی غیر از شب زندهداری و در تنوع بیشتر محیط زندگی تجربه کنیم، در غیر این صورت همواره از ناهوشیاری خواب بیبهره میمانیم، در حالی که الزامی است این ناهوشیاری را تجربه کنیم تا برای لحظات هوشیار زندگی آماده باشیم.
آمادگی برای لحظات هوشیاری، نیاز به فراموشی خواب و هوشیاری در لحظات بیداری سببساز سلامت خلق و سلامت خلق موجب سلامت اجتماع خواهد شد. خواب برای زنده ماندنمان مهمتر از غذاست. با این حال خواب حداکثر یک سوم زندگی ما را به خود اختصاص میدهد.
بیشتر ما هنگام مردن بیش از ۲۵ سال از زندگیمان را در سرزمین خواب و رویا به سر بردهایم. بله این لازم است همه مدت را در حالت بیخبری به سر ببریم تا بتوانیم نفس بکشیم، تولیدمثل کنیم، غذا بخوریم و به جای عصبیت با اطرافیانمان معاشرت کنیم و خوش بگذرانیم. بیتوجهی به تن هیچ فایدهای ندارد؛ از ما فیلسوف میسازد و نه انسانی خوب با توجه به تن و کار کشیدن از آن و جلا دادن روح در سفرها و لحظههای هوشیار تنهایی میتوانیم از خواب فرار نکنیم.
علیرضا نراقی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان