حالا ولی دلم یکباره نقب میزند به سوم شعبان چهارم هجری؛ به اولین لحظه شیرینی که پلکهای نازکت را بالا بردی و برترین بانوی دوعالم به روی تو لبخند زد و تو همچون شکوفهای باز شدی، روییدی و بالنده شدی. از همان دقیقه بر همگان معلوم شد که تو از هر گلی خوشبوتر و زیباتری.
گنجشکها خبر آمدنت را جشن گرفتند. نیلوفرها و پیچکها بر دیوارهای کاهگلی روییدند. آیینههای حقیقی قد کشیدند و در دشت عاشقی، هفتادودو شقایق به احترام طلوع نام عزیزت قیام کردند. آنروز خاک کربلا به خود بالید و برای دیدنت ثانیهها را میشمرد.
آن روز عاشورا آفریده شد.
و آن روز آسمان آنقدر به زمین نزدیک شد که پرندهها میتوانستند به جای دانه، ستاره بچینند.
تو سپیدترین شعر عاشقانهای هستی که آن روز در خانه باشکوه «علی(ع)» متولد شد. چه لحظه شکوفایی بود زمانی که در آغوش حضرت رسول (ص) آرام گرفتی و همان وقت بود که صدای صلواتهای آسمانی فرشتگان قطع و نوای دلنشین اذان در گوش مبارکت طنینانداز شد. آنگاه بوسههای یکریز پیامبر بر صورت ماهت و بر سفیدی گلویت...
در این میان صدای نالهای جانسوز از دوردست بگوش رسید که صدا میزد: حسین(ع) حسین(ع)... «فطرس» بود همان فرشته بال شکستهای که تو را شفیع قرار داد تا مورد لطف خداوند قرار گیرد. تو لبخند زدی. آسمان برق زد و رحمت خدا باریدن گرفت...
حالا میخواهم بگویم ای کسی که در «شش گوشه قلبم» جای گرفتهای! من فرشته نیستم. اما با دستانی خالی در روز میلاد تو را صدا میکنم و از تو میخواهم دستم را بگیری و لبخندت را از من دریغ نفرمایی!
امروز میخواهم با تمام واژههایم بسرایم:
جز تو کس در عاشقی استاد نیست
تشنه کام هر چه باداباد نیست
عبدالرحیم سعیدیراد - جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد