سینما برای ژان لوک گدار جایی برای جنگ و جدلهای ایدئولوژیکی است. سینمای او جدی است. او هم کارگردان است، هم روشنفکر چپگرای وفادار به آرمانهای مارکس و هم یک فیلسوف.
فیلم های او از لحاظ محتوا با مفاهیمی مانند روزمرگی، کالایی شدن، خودفروشی انسان در نظام سرمایهداری، جنگ ویتنام و آمریکایی شدن فرهنگ سر و کار دارد و حضور کسانی چون سارتر و هانری لوفور، فیلسوفِ مارکسیست فرانسوی و تأثیرشان بر برخی از فیلمها، کاملا مشهود است.
برای نمونه در فیلمهایی مانند گذران زندگی یا دو سه چیزی که در باره آن زن میدانم خودفروشی همچون استعارهای برای انسان معاصر در نظام سرمایهداری مطرح میشود؛ عبارتی که گدار بارها در مصاحبههایش به آن اشاره کرده است.
گدار با ساخت اولین فیلمش «از نفس افتاده» و با شکستن قواعد فرمی معمول اثری گیرا ، زنده و مدرن خلق کرد.
تا قبل از 1968 گدار با در آمیختن ادبیات کلاسیک یونان، فرهنگ و داستانهای عامه و فیلمهای کلاسیک آثاری همچون «پیرو خله» ، «تحقیر» ، «آلفاویل» و«مذکر، مونث» را خلق کرد.
پس از اتفاقات جنبش دانشجویی می 68 و بویژه تا 1973 فیلمهای گدار بشدت سیاسی شدند و حتی از لحاظ فرمی نیز رادیکال و انقلابی بودند.
پس از 1973 گدار تا حدودی به روایت سنتی بازمیگردد. سال 2001، گدار پیر فیلم پیچیده و شاعرانه «در ستایش عشق» را دارد.
فیلم غنی است از مفاهیم پیر شدن، عشق، حافظه، تعهد و جدایی. اما ظاهرا پیرمرد هشتاد و دو ساله که در چند سال اخیر با گفت و گوهای اندک اما بسیار جنجالیاش خبرساز شده، حوصلهاش از همه چیز سر رفته و حالا معتقد است که «سینما مرده است!»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد