همسرت کجاست؟
طلاق گرفته است؛ اما هنوز با مادرم زندگی میکند. خودش طلاق نمیخواست، برادرانش مجبورش کردند. چهار تا برادر خلافکار دارد که ساکن سمنان هستند؛ دلش نمیخواهد با آنان زندگی کند.
از پدرت حرفی نزدی!
او را از هفت سالگی به بعد دیگر ندیدم. نمیدانم کجا و چرا رفت ؟ با مادرم اختلافی نداشت؛ مادرم در این سالها برای من و خواهرم هم مادر بود هم پدر. دوست نداشت در این مورد حرفی بزند؛ به همین دلیل هیچ وقت از مادرم چیزی نپرسیدم.
درباره جرمت بگو.
به جرم قتل زندانی شدم. دوستانم حسن، حامد و محسن به خانهام آمدند. آن شب برای اولین بار همسرم بدون من برای شرکت در مراسم سالگرد پدرش به سمنان رفته بود. دوست دیگرم که قرار بود بیاید، نیامد و تا صبح منتظرش ماندیم. در این مدت، حشیش و شیشه کشیدیم. حامد ماشین داشت. نزدیک صبح میخواست برود که محسن هم با او رفت. من و حسن تنها ماندیم و مشغول تماشای فیلمی جنگی شدیم. وقتی فیلم تمام شد، به حسن گفتم بیا با هم بجنگیم مثل همین قهرمان فیلم! حسن هیکل درشتی داشت و من لاغر و ریزنقش بودم. او گفت هیکلت به این حرفها نمیخورد! همان طور که ایستاده بودیم، به حالت شوخی همدیگر را هل میدادیم و در خیالمان میجنگیدیم، ناگهان سرش به لبه اپن آشپزخانه خورد و به زمین افتاد! به علت مصرف شیشه، خیلی خوب موارد یادم نیست. جنازه را داخل ماشین حسن گذاشتم و به کرج رفتم. تا صبح کنار خیابان و داخل ماشین خوابیدم. بعد با آن مسافرکشی کردم و ماشین را نزدیکی خانه مادرم رها کردم. همسرم به خانه برگشته بود و پدر و برادر حسن همراه دوستم محسن به خانه ما آمده بودند؛ دنبال حسن میگشتند و من هم گفتم که تا ساعت 6 با من بود و بعد یک پیامک برایش آمد و به دیدن فرستنده پیامک رفت. آنان که رفتند به طرف ماشین حرکت کردم، وقتی به آنجا رسیدم پلیس کنار ماشین بود. فهمیدم جنازه پیدا شده است. از خانه مادرم به عمویم زنگ زدم. او به حرفم خندید، فکر کرد سربهسرش گذاشتهام! چون حتی یک بار هم پای من به کلانتری باز نشده بود. ساعت 12 ظهر همراه او و مادرم تا جلوی پاسگاه رفتیم؛ اما ترسیدم و خودم را معرفی نکردم. 35 روز در خانه یکی از همکلاسیهای دوران دانشگاهم ماندم. از آنجا هم به خانه یکی دیگر از دوستانم که تنها زندگی میکرد، رفتم و حدود 4 ماه در خانه او ماندم. در این مدت فهمیدم حامد آخرین پیامک را برای حسن فرستاده و به عنوان تنها مظنون، بازداشت است.
چطور دستگیر شدی؟
از برادر همسرم، یک میلیون و 800 هزار تومان طلب داشتم. خودش با من تماس گرفت و گفت چون فراری هستی و به پول نیاز داری، به خانهام بیا تا کمی از بدهیام را به تو بدهم. با ماشین آژانس به خانه رحیم رفتم. راننده آژانس شاهد است که من وارد خانه نشدم. همان دم در 200 یا 300 هزار تومان از رحیم گرفتم. او برای طلبم، تلویزیون و ضبط خانهاش را هم به من داد و گفت به دردت میخورد! هنگام خداحافظی گفتم من این سیم کارتم را بیرون میاندازم، به کرمان میروم و خودم با تو تماس میگیرم؛ اما دوباره به کرج برگشتم. میخواستم طلبم را از شخصی در فاز یک اندیشه بگیرم؛ اما او به پلیس خبر داد و دستگیر شدم. اوایل اعتراف نمیکردم اما وقتی بچه حامد را دیدم به همه چیز اعتراف کردم.
چه حکمی برایت صادر شده است؟
حسن 28 ساله و مجرد بود و پدر و مادرش اولیای دم هستند. حکم قصاص برایم صادر شده است، اسفند پارسال تاریخ اجرای حکمم بود؛ اما پرونده از دیوان عالی برنگشته است و شاید نقض شود. البته خیلی شانس آوردهام که تا حالا زنده ماندهام.
فکر میکردی زندانی شوی؟
نه؛ مدتی در مغازهای به عنوان فروشنده کار میکردم و هر بار از جلوی زندان رد میشدم با خود میگفتم نکند یک روز من زندانی شوم و پسرم بیپدر بماند! هرگز فکر نمیکردم مرا به اتهام قتل به این زندان بیاورند.
چه مدت از اعتیادت میگذشت که حسن را کشتی؟
چند ماه بیشتر نبود. البته من شیشه میکشیدم و حسن حشیش! همسرم وقتی فهمید تصمیم گرفت ترکم کند.(روزنامه حمایت)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد