شرح بگو ـ مگو:
میگوید (در حالی که عصبانی روزنامهای دستش گرفته): بفرما، ببین چی نوشته!... نوشته دولت سابق در آخرین روزهای کاریاش مبلغ 16 میلیارد تومان به حساب دانشگاه جامع ایرانیان ریخته که با دو امضا قابل برداشت بوده، اما جلویش را گرفتند و پول را به بیتالمال برگرداندند.
میگویم (در حالی که با آرامش، روزنامه دیگری در دست گرفتم): شما هم بفرما ببین اینجا چی نوشته!... نوشته که یکی از نزدیکان آقای احمدینژاد، خیلی شفاف گفته که اولا 16 میلیارد نبوده و 20 میلیارد تومان بوده؛ و در ثانی روابط عمومی دانشگاه جامع ایرانیان با صدور اطلاعیهای اعلام کرده که این یک روش معمول دولتها بوده که به دانشگاههای غیرانتفاعی کمک میکردهاند و بدون این کمکها نمیشود دانشگاه راهاندازی کرد. بنابراین، چیزهایی که این روزها بر سر این پول مطرح میشود، غرضورزی است و ثالثا خود آقای بقایی اعلام کرد پول را برگرداندهاند.
میگوید(در حالی که میخندد): عجب!... اگر از محل اعتبارات نهاد ریاستجمهوری برای دانشگاهها بوده، پس چرا سریع برگرداند؟ در ثانی، مگر رئیس دانشگاه، خود جناب رئیس دولت سابق نیست؟
میگویم(در حالی که من هم خندهام گرفته): خب چرا!... حالا مگر چطور شده؟
میگوید(سخرهکنان): هیچی... آبش رو گرفتیم، چلو شده!... مرد حسابی، آدم خودش برای دانشگاهی که خودش میخواهد تاسیس کند، از بیتالمال پول برمیدارد؟ مگر نفرمودند که با پول مردم ساخته خواهد شد و شماره حساب هم اعلام کردند؟
میگویم(لبخندزنان): خب، مگر خودشان جزو همین مردم نیستند؟ خب اولین کمک را خودشان کردند. منتها
نه که نمیخواستند ردیایی شود؛ خبریاش نکرده بودند.
میگوید: و متاسفانه عدهای آدم غرضورز، برداشتند این خبر نیکوکارانه را رسانهای کردند و توی بوق و کرنا دمیدند؟
میگویم: دقیقا!... بزن قدش که خوب فهمیدی!
میگوید: مثلا اگر نزنم قدش، میخواهی چه کار کنی؟
میگویم: هیچی؛ سرم را میاندازم پایین، روزنامهام را میخوانم.
میگوید(در حالی که موذیانه نگاه میکند): اتفاقا بنده هم سرم توی روزنامه است. اینجا نوشته که: «مهندس اکبر ترکان، مشاور عالی رئیسجمهور، اخیرا با اشاره به فاصله زمانی انتقال دولت قبلی به دولت فعلی و مسائلی درخصوص بیتالمال، گفتند که فاصله میان بیست و چهارم خرداد تا دوازدهم مرداد، برای خود یک تاریخ است و من امیدوارم که آقای جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور، دستور بدهند تا تاریخ این 45 روز را بنویسند.» حالا به نظر تو، منظورایشان چی هست؟
میگویم(در حالی که دست به ریش خود میکشم): تورو خدا ول کن!... ما را وارد این معقولات نکن که نه سر پیازیم و نه ته آن. ترجیح میدهم بپردازم به همان موضوع کمخطرتر دانشگاه جامع ایرانیان!
میگوید(با کمال مهربانی): آها... ظاهرا حوصله دردسر بیشتر نداری! چشم؛ برمیگردم به همان دانشگاه ایرانیان که گفتی. منتها همیشه جنابعالی بسته پیشنهادی میدادی؛ این بار اما اجازه بده بنده این کار را بکنم. اجازه هست؟
میگویم(با کمال گشادهرویی): اجازه ما هم دست شماست؛ بفرما عزیز من!... به شرطی که پیشنهادت جالب باشد.
میگوید(در حالی که میخندد): زدی به خال!... اتفاقا پیشنهادم جالب است. پیشنهاد میکنم اسم این دانشگاه جامع ایرانیان را بگذارند: «دانشگاه جالب ایرانیان»!
رضا رفیع
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد