با عباس شیرخدا، مرشد باسابقه زورخانه‌های پایتخت

70 بار شاهنامه را خوانده‌ام

عباس شیر خدا:

در هشتاد سالگی با صدای خودم ورزش می کنم

عباس شیر خدا مرشد است و همه ‌روزه با شاهنامه‌خوانی و نواختن ضرب در رادیو ایران، مردم را به سحرخیزی و ورزشکاری دعوت می‌کند.
کد خبر: ۶۵۴۰۶۵
در هشتاد سالگی با صدای خودم ورزش می کنم

بعید است جوانان قدیمی، عباس شیر خدا را نشناسند و با صدایش آشنا نباشند. او مرشد است و در سال‌های گذشته همه ‌روزه با شاهنامه‌خوانی و نواختن ضرب در رادیو ایران، مردم را به سحرخیزی و ورزشکاری دعوت می‌کند.

عباس شیر خدا سال ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمده و از دوران کودکی به شاهنامه‌خوانی علاقه داشته و از آن سال‌ها شروع به فعالیت کرده است.

عباس شیر خدا برای نوروز 93 در برنامه «عیدانه» اجرا دارد. به این منظور گفت‌وگوی زیرا را با وی انجام داده‌ایم.

چند سال است در زمینه مرشدی فعالیت دارید؟

ضرب زدن و خواندن شاهنامه را از مدرسه صبا آغاز کردم. وقتی هفت سالم بود. جلوی صف می‌ایستادم و بعد از خواندن قرآن و سرود، کتاب شاهنامه را باز می‌کردم و از روی آن می‌خواندم. جنگ رستم و اسفندیار یا رستم و سهراب را می‌خواندم و همان جا هم روی میز ضرب می‌زدم و معلمم به من نمره 20 می‌داد. این بیست معلم مرا به شوق می‌آورد. یواش یواش در همان مدرسه صبا یک زورخانه به نام شیر خدا درست کردند. صبح‌ها ضرب می‌گرفتم و دانش‌آموزان ورزش می‌کردند. یکی از دانش‌آموزان، رسول میرمالک، کشتی‌گیر معروف و دیگری روح‌الله قهرمانی، قهرمان دو بود. من هم در مدرسه کاپیتان تیم بودم. آن موقع هم ضرب می‌زدم و هم می‌خواندم حتی با بچه‌ها والیبال بازی می‌کردم و یک دهن هم می‌خواندم. به‌طور مثال می‌گفتم چو ایران نباشد تن من مباد ... دانش‌آموز حریف که می‌خواست توپ را بگیرد هول می‌شد و می‌افتاد روی زمین و ما برنده می‌شدیم. هر موقع هم برنده می‌شدیم کاپ را می‌دادیم به آنها که بازنده می‌شدند، یعنی خصلت پهلوانی ما از اول همین بوده که نسبت به دوستان بامحبت بودیم. از طرف مدرسه هم یواش یواش رخنه کردیم به بیرون.

نمره‌هایتان در زمان تحصیل چطور بود؟

نمره حساب و هندسه‌ام کم بود. بیشتر مواقع صفر می‌گرفتم. روزی که یک یا دو می‌گرفتم، خیلی خوشحال می‌شدم برای این‌که معدلم بالا بیاید شاهنامه می‌خواندم و برای آن نمره 20 می‌گرفتم که آن را هم مدیون آقایان حکیم لری و محمدعلی رضوانی هستم. بیست‌ها به من نیرو می‌داد و با همین نمره‌ها از رادیو و تلویزیون سر درآوردم.

چطور شد به رادیو راه پیدا کردید؟

در همان مدرسه‌ای که من تحصیل می‌کردم، یکی از معلم‌های خوب به اسم آقای پرویز والی‌زاده، تدریس می‌کردند که پسرشان آقای خسرو والی‌زاده گوینده شبکه ورزش هستند. برادر ایشان هم منوچهر والی‌زاده است. ایشان من را بردند رادیو، آن موقع هم آقای عباس میرآفتابی، تهیه‌کننده، برنامه‌ای از من ضبط کرد و پخش شد.

قبل از این‌که من به میدان ارگ بیایم، در جاده قدیم شمیران برنامه اجرا می‌کردیم. راننده‌ای بود به اسم آقای ناصحی و آقای شادران. در برنامه صبحگاهی که من اجرا می‌کردم، من را به برنامه‌های کارگرها، سیمای دلاوران دهقان، شما و رادیو و داستان‌های شب دعوت کردند. بعد آمدیم میدان ارگ نزد تهیه‌کننده برنامه، آقای اکبر لک‌لری که من خیلی به ایشان ارادت دارم و هنوز هم در رادیو فعالیت می‌کنند.

/Media/Image/1392/10/26/635255100994720799.jpg

آن زمان که برنامه ضبط می‌شد و ما می‌خواندیم، ناظران برنامه آقای مهدی اخوان‌ثالث و مشفق کاشانی بودند. آنها می‌آمدند و می‌ایستادند تا ما شعر را غلط نخوانیم. البته من سعی می‌کردم شعر غلط نخوانم. در عمرم نشده شعر غلط بخوانم یا موقع خواندن تپق بزنم. سعی می‌کنم تهیه‌کننده را با بد خواندن آزار ندهم، چون خواننده باید در خواندنش مسلط باشد.

اولین برنامه‌ای را که اجرا کردید، به خاطر دارید؟

اولین بار که صدایم از رادیو پخش شد، چون برنامه زنده بود، همان شب ده جا عروسی دعوتم کردند، من هم شعرهای عروسی را درست کردم و برای دوستان خواندم. ولی آن شب هرچه خواندم به افتخار رادیو ایران خواندم.

الان هم معتقدم رادیو ایران، سرور همه رادیو‌هاست. من هم سعی می‌کنم از این به بعد بیایم رادیو با شما همکاری کنم. عین قدیم‌ها بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم را بگویم و ورزشکاران و جوانمردان را به ورزش دعوت کنیم.

اولین برگه برآوردی که گرفتید یادتان هست؟

بله، برای سال 38 ـ 37 بود. البته من تقریبا ده سال هم جلوتر از این در رادیو میدان ارک، فعالیت داشتم. اما اولین برآوردم 3900 ریال یعنی دستمزدم 390 تومان بود. ما به عشق ارقام نمی‌خواندیم ما خاطرخواه مولا هستیم و خاطرخواه ایران، هر جا هم می‌خوانیم به عشق ایران و دوازده امام، به عشق دلمان می‌خوانیم. اصلا حواس من به ارقام نبود. من می‌خواستم روز به روز ورزشکاران ما بیشتر شوند، جوانمردهای ما بیشتر شوند تا آنجا که می‌توانم با ورزش و خواندن ضرب به مردم محبت بکنم، خودم هم تا آنجا که بتوانم ورزش می‌کنم و سعی می‌کنم بیشتر ورزش ما بوی مولا را بدهد.

در عکس‌هایی که از خاطرات گذشته شما دیدم، عکسی بود که با جهان پهلوان تختی داشتید و در آن عکس زنده‌یاد تختی به شما یک گل می‌دادند. درباره آن عکس توضیح می‌دهید؟

آقای تختی خدا رحمتشان کند، وقتی از المپیک تشریف آوردند، من دعوتشان کردم و یک دهن برایشان به این مضمون خواندم: جهان پهلوان تختی نامدار، که هست از برای جهان افتخار. تختی آمد جلو و گفت برای من نخوان. گفتم آقای تختی شما پهلوان دنیایید، شما بازوبند طلا دارید، من برای شما نخوانم پس برای چه کسی بخوانم؟ یک گل به من داد و گفت: از مولا علی بخوان. من از همان جا خاطرخواه این آقای تختی شدم.

شما از دوره‌ای که اجرای زنده داشتید، خاطره خاصی دارید؟ مثلا اتفاقی که در حین اجرای برنامه افتاده باشد.

خیلی زیاد‌. یک روز داشتم در رادیو می‌خواندم و تک و تنها بودم و برنامه هم زنده بود، به ‌خاطر هیجانم موقع ضرب‌زنی، کاغذ اشعارم پایین افتاد و هیچ ‌کس هم نبود که به من بدهد.

شعرها را برای ما مهر می‌زدند و امضا می‌کردند و جلوی ما می‌گذاشتند، یک بیت هم نمی‌توانستیم بخوانیم، ولی موقعی که اشعار من پایین افتاد، گفتم یا ابوا‌لفضل کمک کن که یادم بیاید و یادم آمد.

یک نرمشی مال سر و گردن است که باستانی‌کاران در گود زورخانه می‌گویند یکی و دو تا سه تا و... تا پنجاه خواندم. به ساعت نگاه کردم، دیدم دو دقیقه هم مانده است گفتم الان چکار کنم؟ از پنجاه تا آمدم پایین: نه‌چهل، هشت‌چهل، هفت‌چهل و شش‌چهل!

این‌قدر چهل، چهل گفتم تا گوینده گفت ساعت شش بامداد است. در آن زمان رئیس رادیو از من پرسید، آقای شیر خدا، شما امروز یکی و دو تا می‌خواندید. گفتم امروز این برنامه مال بانوان و نرمش بانوان بود و برای آنها خواندم.

در بحبوحه انقلاب برنامه‌های رادیویی‌تان قطع نشد؟

از همان فردای روزی که انقلاب شد، برنامه‌هایم را شروع کردم. علتش هم این بود که در هیچ جشنی شرکت نمی‌کردم. البته عده‌ای از مرشدها را می‌بردند میدان و ورزش می‌خواندند، اما چون تلویزیون می‌خواست تنم را نشان بدهد و نامحرم‌ها می‌دیدند و گناه داشت، من نمی‌رفتم. موقعی که انقلاب شد به من گفتند بخوان چون هیچ موردی نداشتم و قاطی برنامه‌ای نبودم.

الان چند سالتان است؟ در خانه بچه‌ها هم اهل ورزش هستند؟

تقریبا 80 ساله هستم. ولی مرتب می‌روم سونا و ورزش می‌کنم. صبح‌ها خودم هم در خانه میل و کباده دارم، صدایم که پخش می‌شود با صدای خودم ورزش می‌کنم.

پسرم، فرهاد فوتبالیست است و دو تا دامادم هم ورزشکارند. دخترانم شنا می‌روند و همسرم هم ورزشکار است. ما همیشه سعی کردیم تا آنجا که می‌توانیم مردم را از نظر ورزش تقویت بکنیم و به آنها یاد بدهیم که ورزش کنند. اگر کسی سالم باشد، ورزش می‌کند و دروغ نمی‌گوید. ورزش خودش یکی از واجبات است. مخصوصا این‌که ورزش باستانی در دنیا نظیر ندارد.

در حال حاضر با کدام رادیو‌ها همکاری می‌کنید؟

من با همه رادیو‌ها همکاری می‌کنم. رادیو سلامت، رادیو نوا، رادیو ایران، رادیو تهران و رادیو فرهنگ. همه رادیو‌ها مال ماست فرقی هم نمی‌کند، چون ما برای مردم زنده‌ایم. چند وقت پیش هم برای شبکه آموزش و رادیو 7 به مدت یک هفته سرگذشت خودم را تعریف کردم.

شنیدم که خاطره‌ای هم از رهبر معظم انقلاب دارید.

همین امسال سعادت این را پیدا کردیم که خدمت ایشان باشیم. دو روز مانده بود به شب عاشورا برای امام حسین(ع) و حضرت مولا خواندم.

برای آقای روحانی هم کاری را خواندید؟

بله، آقای روحانی در تالار وحدت و در جمع هنرمندان بود. ایشان گفتند من شما را سال 62 در رادیو به همین شکل و شمایل دیدم، اگر صدایتان هنوز برقرار است یک دهن بخوانید و من خواندم:

خدایا تو این سایه پاینده‌دار

همین هنرمندها را تا ابد زنده‌دار

زهره زمانی/ قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها