هنوز شش ماه از چاپ آخرین اثر بایرامی با نام «سنگ سلام» نگذشته است که هفته گذشته در خبری بیان شد سنگ سلام، لوح تقدیر پنجاهویکمین دوره جایزه جهانی زیباترین کتاب را برای اولینبار از آن کتابی از ایرانکرد.
نمایندگی بنیاد هنر کتابآرایی را نشر شباویز در ایران به عهده دارد و همهساله کتابهای زیبای ایرانی را با هزینه شخصی انتخاب میکند و برای حضور در مسابقه میفرستد. همین خبر عاملی شد که سراغ بایرامی و سنگ سلامش برویم و از ماجرای نوشتهشدن این کتاب و دیگر جزئیات آن باخبر شویم.
رمان سنگ سلام از انتشارات عصر داستان در اولین پاراگراف کتاب، خود را چنین معرفی میکند: «چهار نفر بودند. غروب یک روز تعطیل و بارانی، راه افتادند تا برسند به امامزادهای که در آن مراسم برگزار میشد و همه، از روستاهای دور و نزدیک میآمدند به تماشا و عزاداری. راه افتادند، اما هرگز نرسیدند.
با این که میگویند دنیا کوچک است و آدمها دست بر قضا و در این فضا، زیاد به هم میرسند، هیچیک از زائران، آنها را ندیده است.»
ماجرای نوشتن این کتاب چگونه شکل گرفت و اتفاقات آن تا چه حد برگرفته از واقعیت است؟
واقعیت هیچ وقت ربط چندانی نمیتواند به داستان داشته باشد. نوع ورود و زاویه نگاه و محل استقرار نویسنده به عنوان شاهد یا ناظر میتواند واقعیتهای بیشماری را رقم بزند که در نسبت با واقعیت اصلی حتی میتواند اتفاق جدیدی محسوب بشود، اما اینکه خود سنگ سلام تا چه حد برگرفته از رویداد است، من در مقدمه داستان به آن اشاره کردهام. بحث تاثیر یا الهام همواره و برای هر نویسندهای جدی است به گمانم. من بیشتر از تجربیاتم الهام میگیرم.
در سنگ سلام هم چنین بوده است و این ربط چندانی به شکلگیری آن نمیتواند داشته باشد. در ادوات یا اصطلاحات نظامی، چیزی داریم به نام «فشنگ پرتاب». کار فشنگ پرتاب، ایجاد حرکت اولیه است قبل از انفجار بزرگ. من بارها و بارها با دوستانم به کوههای طالقان رفتم که گاهی هم زمان این رفتن در 28 صفر و رحلت حضرت رسول(ص) و امام حسن(ع) بود یا جاهایی دیگر...برخی حوادث این سفرها به نوعی میتوان گفت فشنگ پرتاب سنگ سلام بوده است.
مطالبی در کتاب آمده که میتواند برای بزرگسالان هم مناسب باشد. چرا شما کتاب را برای رده سنی نوجوان نوشتید؟
این نوع نگاههایی که میگویید به نظرم علمی نیست و اصلا نمیشود معیار ثابت محکمی برایشان برشمرد. بسیاری از آثاری که بشدت نوع نگاه ساده و حتی سطحی دارند، از آثار محبوب بزرگسالان محسوب میشود. آیا در آن صورت باید گفت بزرگسالان به زمان مثلا قبل از نوجوانی بازگشتهاند؟
اتفاقی که به زعم من در داستانهایم میافتد، این است که نوجوانها را دستکم نمیگیرم. برای همین هم ممکن است گاهی به نظر برسد مخاطب این دسته از آثار من جوانان هم هستند. از همان کارهای اولیهام، چنین نگاهی به مخاطب نوجوان خود داشتهام.
البته یک رمان یا به طور کلی داستان میتواند لایههای متعدد و مختلفی داشته و براساس درک و دریافت مخاطب تفسیرپذیر باشد. از این زاویه، سنگ سلام بشدت چند و حتی چندین لایه است به گمان من.
این لایههای زیرین را ممکن است مخاطب نوجوان درنیابد. اما در آن صورت هم چیزی را از دست نمیدهد، چرا که در لایه اصلی و رویی، مشکلی وجود ندارد از جهت ارتباط. آثاری مثل آثار چارلز دیکنز و مارک تواین برای چه کسانی نوشته شده است؟ برای نوجوانان؟ نه، ولی عمده مخاطب آنها نوجوان بوده و هستند.
برگشت به روستا معمولا برگرفته از بازگشت به دنیای آرمانی و مدینه فاضله از دسترفته است. ولی شما روستا را به شکلی متفاوت و بیشتر با نگاه واقعی حتی در بخش آداب و رسوم توصیف کردید. این کار تا چه حد آگاهانه و با چه هدفی بوده است؟
متوجه اشکال این نوع نگاه نمیشوم. یعنی بد است که واقعی به روستا نگاه کردهام؟
خیر، فقط میخواهم بدانم دلیل نگاه متفاوت شما به روستا چیست؟
نوع نگاه من همیشه همینطور بوده. در «گرگها از برف نمیترسند»، شخصیت اصلی که در روستای دلگیری در پای کوه زندگی میکند، مرتب میگوید: وقتی به هجده سالگی برسم، میروم و پشت سرم را هم نگاه نمیکنم.
بایرامی: «سنگ سلام» ، ادای احترامی است به سنت، مذهب، محیط زیست و همچنین انتقادی است به ندانم کاریهای انسان، همویی که خیال میکند دارد میسازد، اما با شواهد متعدد میفهمیم که دارد ویران میکند |
او در رمانی که 18 فصل هم دارد، دست بر قضا از روستا میرود و دیگر هم برنمیگردد، البته به واسطه زلزله. نگاه من به روستا هیچوقت اینطور نبوده که آن را حیاط خلوتی تصویر کنم برای آسایس و تمدد اعصاب و مواردی از این دست.
به نظرتان هنوز هم آیینهای سنتی و مذهبی و حتی اشاره به جنگ ایران و عراق و مسائل تاریخی برای نوجوانان آنقدر جذاب است که موضوع یک رمان قرار بگیرد و چرا؟
سنگ سلام، ادای احترامی است به سنت، مذهب، پیشینه تاریخی و مبازراتی، محیط زیست و مواردی از این دست.
همچنین انتقادی است به ندانمکاریهای انسان، همویی که به گواهی متن، خیال میکند دارد میسازد، اما خیلی زود ـ و با شواهد متعدد ـ میفهمیم که دارد ویران میکند، هرچند که مغرضانه و مریضانه نباشد لزوما.
باز میشود گفت به طور طبیعی، آدمی مثل من سمپاتی دارد نسبت به کسی که وقتی کشورش مورد تهاجم و تجاوز قرار گرفته، رفته و جنگیده و بیتفاوت نبوده خلاصه. نگاهی فلسفی هم دارد به کلیت جامعهای که دستکم مسئولان آن هنوز رویکرد آرمانگرایانه دارند در حرکت اجتماعی، اما این حرکت گاهی متحقق نمیشود؛ چرا که دزدان و سوءاستفادهکنندگان، حتی ابایی از این ندارند که خودشان را قاطی مذهبیهایی جا بزنند که در حال رفتن به زیارت هستند و حرکتی اعتقادی و آیینی را بجا میآورند.
فکر میکنید من اگر این مسائل و دغدغهها را برای بزرگسالان مطرح میکردم، چه اتفاقی میافتاد؟ آنجا میتواند هم سطحینگری گسترده وجود داشته باشد و هم تیزبینی و ریزبینی گهگداری. بعضا وقتی برای بزرگسالان مینویسی، بیش از همیشه متوجه میشوی آب در هاون کوبیدهای. آدم بزرگسال، یکی است مثل خود ما؛ معمولا گرفتار معیشت و معاش و تلاش برای بقا در این زمانه سرد و بد. پس خیلی وقتها اصلا فرصتی پیدا نمیکند برای تحقیق و تعمق.
خیلی وقتها دقت نظر نوجوان ـ بیشتر منظورم نوجوان رو به جوان است ـ بیشتر از بزرگسال است. پس من به خودم حق میدهم دستکم نگیرمش و قائل به این نباشم که او قیمی دارد که میتواند بگوید چه برایش خوب است و چه بد.
اما خب، اما اینکه دغدغههای امثال من برای نوجوانها جذاب هست یا نه، سوال دیگری است و بستگی دارد به نحوه مطرح کردن آن یا آنها. در لایه اول سنگ سلام ـ به تصور من ـ چنان حادثه و ماجرا غالب است که اگر کسی نخواهد چون و چرای بیشتری کند، هیچ کمبودی احساس نمیکند.
ضمن اینکه مخاطب امروز ـ چه بخواهد چه نخواهد ـ محصول سنت ، فرهنگ و طبیعت و خیلی چیزهای دیگر گذشته است و نمیتواند ارتباطش را با گذشتهاش قطع کند. اگر غفلت هم بکند، گریزی نیست جز بازگشت.
در کتاب داستانهای کوتاه زیادی وارد شده بود، ولی بعضی از آنها تکراری بود مانند ماجرای کسی که از کوه سقوط میکند و به نوای درونش گوش نمیکند و همان جا یخ میزند در حالی که فقط یک متر با زمین فاصله داشته. آیا وجود شخصیت دایی جای بهکارگیری حکایتهای بیشتر و نکتهبینیهای بیشتری نداشت؟
دست برقضا به گمانم فقط همین موردی را که مثال زدید، تکراری است و شاید آن هم در ده سال پیش که من کار را شروع کرده بودم، تکراری نبوده یا تا این حد مستعمل به نظر نمیرسیده. در ضمن، هیچکدام از آنهایی که اشاره میکنید، نه داستان و نه داستان کوتاه، به معنای فنی آن. شاهد مثالند. وقتی هم کسی شاهد مثال میآورد، معمولا مشهورات، مبنای کار قرار میگیرد. چرا که آوردن آنها برای تقویت گفته گوینده است و آدابی دارد که باید رعایت شود. سایر مواردی که بیان میکند، تکیهگاه دیگری دارد. مثلا به تاریخ اشاره میکند و بخصوص به خاطرات و مقایسه آنها با هم. مثلا وقتی سد عظیم را میبیند که با آن شکوه و کارسازیاش، یاد «هور الهویزه» میافتد که زمانی دریایی بوده است برای خودش و حالا تبدیل شده به بیابان، آن هم به واسطه سازندگی ظاهری انسان. آدمی را داریم که از علایقش سخن میگوید و از زندگی و تجربیاتش. قرار نبوده کشکول بسازد با حکایت و روایت گفتن.
حورا نژادصداقت / جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد