در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اشارات فراوانی در منابع تاریخی درباره مفاهیمی چون عیاری وجود دارد که توجه به هر یک از این منابع و سیر تحول و تبدلی که مفاهیمی از این دست به خود گرفته، دستمایه پژوهشهای درخور است.
یکی از مهمترین منابعی که درباره شبکه مفاهیم معطوف به پهلوانی، عیاری و فتوتیان وجود دارد، رسالههایی است که با عنوان فتوتنامهها نگاشته شده است.
تعدادی از این رسالههای مشهور اینهاست؛ دو رساله فتوتنامه شهابالدین عمر سهروردی؛ فتوتنامه عبدالرزاق کاشانی؛ فتوتنامه شمسالدین آملی؛ فتوتنامه نجمالدین زرکوب؛ فتوتنامه درویش علی بن یوسف کرکهری؛ فتوتنامه میرسیدعلی همدانی؛ فتوتنامه سلطانی ملاحسین واعظ کاشفی. علاوه بر اینها، فتوتنامههای صنفی نیز هستند که برخی از آنها عبارتند از؛ فتوتنامه قصاب، فتوتنامه کفشدوزان، فتوتنامه طباخان، فتوتنامه سلمانیان، فتوتنامه دلاکان، فتوتنامه حجامان.
سخن نخست این است که شبکه مفاهیم معطوف به پهلوانی، عیاری و فتوت را نباید از حیث جغرافیایی در محدوده مرزهای کنونی کشور ایران محصور کرد و پژواک آن را در محدوده ایران تاریخی یا ایران زمین باید جست. این سخن به آن معناست که همین امروز نیز در سطوح مختلف مردمان ساکن در این منطقه وسیع، به یاری این شبکه مفاهیم، نوعی از درک متقابل را هنگام انتساب عملی به یکی از آنها شاهدیم.
این درک متقابل را از سینما تا ادبیات و از ورزش حرفهای و عمومی تا میدان سیاست و فرهنگ، میتوان ردیابی کرد. به دیگر سخن، هنگامی که فلان رفتار را برنمیتابیم یا با آن همدلی میکنیم و آن را به ناجوانمردی یا جوانمردی نسبت میدهیم، گواه آن است که در ذهنیت عمومی ما این مفاهیم هنوز نوعی از درک متقابل همراه با خوشایندی را موجب میشود.
به این جملات که در باب چهل و چهارم قابوسنامه و در «آیین جوانمردپیشگی» آمده است، بنگرید: «اگر چنان که جوانمردی پیشه کنی و نشناسی که چیست و از چه خیزد؟ بدان ای پسر که سه چیز است از صفات مردم که هیچ آدمی نیابی که بر خود گواهی دهد که این سه چیز مرا نیست. دانا و نادان بدین سه چیز همه از خدای تعالی خوشنودند... و هر که را این سه چیز بود از خاصگان خدای تعالی بود، از این سهگانه: یکی خرد است و دوم راستی و سوم مردمی...»1
نویسنده قابوسنامه در ادامه از ترکیب «جوانمردی عیاری» سخن میگوید که مصداقی از همان شبکه مفاهیم مرتبط است. عنصرالمعالی از جوانمردی عیاری چنین یاد میکند، «بدان که جوانمردی عیاری آن بود که او را از آن، چند گونه هنر بود؛ یکی آن که دلیر و مردانه و شکیبا بود به هر کاری و صادقالوعد و پاک عورت و پاکدل بود و زیان کسی به سود خویش نکند و زیان خود از دوستان روا دارد، بر اسیران دست نکشد و اسیران و بیچارگان را یاری دهد و بد بدکنان از نیکان باز دارد و راست شنود چنان که راست گوید و داد از تن خود بدهد و بر آن سفره که نان خورد بد نکند و نیکی را بر بدی مکافات نکند و از زنان ننگ دارد و بلا راحت بیند. چون نیک بنگری، بازگشت این همه هنرها به سه چیز است که یاد کردیم.»2
قشیری در «رساله» مینویسد: «... و گفتهاند جوانمرد آن بود که بت بشکند چنان که در قصه ابراهیم(ع) میآید... و بت هر کس نفس اوست. هر که هوای خویشتن را مخالفت کند، او جوانمرد به حقیقت بود.3
این جملات نوعی شیوه زیستن را ترسیم میکند که البته برای ما هنوز هم آشنا و البته دلنشین است، اما سخن این است که آیا پژواک این جملات بعد از گذشت حدود هزار سال با همان بسامد قرن پنجمیاش بر دل و جان ما مینشیند؟ پاسخ این پرسش میتواند هم نه، هم آری باشد.
خلاصه سخن این که اگر ما از میان انبوه مفاهیم جاری در قابوسنامه به عنوان نماد خرد ایرانی در قرن پنجم هجری آشناتر یافته و برگزیدهایم، گویای تبدلات تاریخی است که ما را وامیدارد بخشی از میراث بازآرایی شده نیاکان خود را به مقتضای این روزگار کنونی بازخوانی کنیم. اگر امروز ما در حوزههای عمومی جامعه از این مفاهیم بهره میبریم تا نوعی اخلاق و هنجار آشنا را به صحنه آوریم، گویای نیاز ما به بازآرایی این شبکه مفهومی در ذهنیت کنونی ماست. شاهد مدعای اخیر آن که امروزه در بخشی از ایران تاریخی، یعنی در میان خویشان دری گویمان در افغانستان، جریانی سیاسی نام «جنبش عیاران» بر خود گذارده است.3
در هر صورت، در واکاوی این شبکه مفهومی، میتوان با توجه به تفکیک دورههای تاریخی در تناسب با جلوههای اجتماعی این مفاهیم در هر عهد، دورههای زیر را در نظر گرفت.
عصر پهلوانی
انتخاب قطعه نخست از قابوسنامه به آن سبب بود که ملکالشعرای بهار بدرستی قابوسنامه را مجموعه تمدن اسلامی پیش از مغول میدانست. این متن سترگ، شبکه مفاهیم جاری و در هم تنیده شده با ذهنیت تاریخی ما در آن عصر را مینمایاند، بویژه آن که باب چهل و چهارم و بواقع آخرین باب کتاب را عنصرالمعالی به آیین جوانمردی اختصاص داده است. البته از باب اشارت خوب است بدانیم که دانای طوس حکیم ابوالقاسم فردوسی در چارچوب همین شبکه مفهومی میآورد که:
جوانمردی از کارها پیشه کن
همه نیکویی اندر اندیشه کن
ز بد تا توانی سگالش مکن
از این مرد داننده بشنو سخن
چو گفتار و کردار نیکو کنی
به گیتی روان را بیآهو کنی4
آیا این مفاهیم در همین روزگار قرن پنجم خلق شده بود یا ریشههایش را در گذشته باید جست. عموم محققان به استناد شاهنامه فردوسی ریشههای این مفاهیم را تا اعماق عهد اساطیری تاریخ ایران پیجویی میکنند. با استناد به نظر مهرداد بهار در مقاله «ورزش باستانی و ریشههای تاریخی آن» میتوان گفت نخستین جلوههای منسجم سامانیافتن مفاهیم معطوف به جوانمردی را به گونهای که در روزگار بعد هم قابل شناختن بود، در آیین مهر میتوان دید. بهار در آن مقاله علاوه بر هنجارهای جمعی مرتبط با ورزش باستانی به معیارهای اخلاقی و هنجارهای جمعی نیز اشاره دارد که به موضوع نوشتار حاضر نزدیکتر است. با توجه به آن که بهار داستان سمک عیار را هم بازمانده همین روزگار یعنی روزگار گسترش آیین مهر در عهد اشکانیان میداند، میتوان آغازین اجزای این شبکه مفهومی را در همین زمان جست.
بهار میآورد که در روزگار اشکانی، پایگاه و جایگاه جماعات منتسب به امر پهلوانی مانند اخلاف خود در روزگار بعد، از میان گروه اصناف و پیشهور شهری برمیخاستند و گاه خطر، امدادرسان امنیت و در روزگار بعد به گونهای دوگانه به رفتارهای ناپسند روی میآوردند.
عصر عیاری
عیاری جریانی اجتماعی است. این جریان خلف پهلوانی روزگار پیش به جهت آداب و هنجار شباهت فراوان به سلف خود دارد. وجه برجسته عیاری نشو و نما در روزگار تمدن اسلامی و تاثیر اسلام بر این جریان اجتماعی است.
مطابق محتوای قابوسنامه، عیاری نوعی اخلاق فردی و اجتماعی را ترویج میکند و در چارچوب شبکه مفهومی که در ابتدای سخن آوردیم، بارها پژواک آن را میتوان شنید.
صاحب قابوسنامه در ادامه همین سخن، مردم را به تعبیر حکما به سه دسته تقسیم میکند و میگوید از میان میراث برندگان «تن و جان و حواس و معانی» گروهی که تن نصیبشان شده «عیاران و سپاهیان و بازاریانند». این تصویر صحت سخن مهرداد بهار را در بیان پایگاه این گروه اجتماعی نشان میدهد و البته برجسته شدن وجه «عیاری» را به مقتضای این نوشتار نیز میتوان دید.5
تفصیل در باب جنبش اجتماعی عیاران در روزگار خلافت عباسی ـ که برجستهترین نمایندهاش صفاریان بودند ـ مجالی دیگر میطلبد. در سیاستنامه خواجه نظام الملک به داستان ملاقات نماینده خلیفه عباسی با یعقوب و افتخارش به خوردن نان و پیاز اشارت رفته که همین نکته نیز از منش عیارانه برمیخاست. البته در همین دوران نیز بودند کسانی که یا به انگیزه گرفتن نان از دست غنی و رساندن به حلقوم بیچیزان با اهل ثروت و قدرت درمیآویختند.6
البته چون همه دورههای اجتماعی کسانی نیز در پی نفع خویش بوده و به سلک این جماعت درآمده بودند، اشاره مسعود سعد سلمان در این بیت گویای همین سخن است:
محبوس چرا شدم، نمیدانم
دانم که نه دزدم و نه عیارم
رفتار اجتماعی و تشخصطلبی ایشان به جهت نوع لباس و آرایش مو و صورت در این گروه در قرون بعد از حمله مغول و تا روزگار ما تداوم یافت. این بیت منوچهری گویای نوع آرایش و البته همدلی عیاران است:
دست درهم زده چون یاران در یاران
پیچ در پیچ چنان زلفک عیاران
با توجه به برخی اشارات مندرج در شاهنامه فردوسی میتوان حدس زد که عیاری نوعی از منش نیز بوده که با پنهانکاری و تیزروی همراه بوده است. این منش در بخشهایی از داستان اسفندیار و رستم و بخشهای اسطورهای داستان اردشیر بابکان تشریح شده است. از اشارات فردوسی میفهمیم که او عیاری و پهلوانی را متفاوت میدیده است.7
وجه برجسته عیاری نشو و نما در روزگار تمدن اسلامی و تاثیر اسلام بر این جریان اجتماعی است. عیاری در تداوم حیات خود به همسویی با تصوف رسید، البته در همان فصل که از قابوسنامه نقل کردیم، او علاوه بر گروهی که تن نصیبشان شده و عیارند از دو گروه دیگر نیز نام میبرد. گروهی جمع تن و جان دارند و فقرای تصوفند و گروهی که جمع تن و جان و حواس دارند و حکما و اصفیا هستند و آن گروه که جمع تن و جان و حواس و معانی هستند، پیغمبرانند.8
نکتهای که در همسویی و تاثیر و تاثر متقابل این نیروی اجتماعی با تصوف شایسته اهمیت است، آن که ملامتیان در میان همین صنوف شهری نشو و نما یافتند و بعدها اغلب بزرگان، تصوف خود را به ملامتیه منسوب دانستند. در قرن سوم هجری نام کسانی چون (آهنگر) نیشابوری، ابو صالح حمدون قصار (گازر) نیشابوری، ابو عثمان حیری نیشابوری، عبدالله بن محمد بن منازل و عبدالله خیاط (درزی) در میان نخستین ملامتیان به چشم میخورد. شاید دور از ذهن نباشد که در تحریف میراث ایشان در رفتارهای مخالف هر نوع هنجار اجتماعی را که بیشتر لوطیان پی میگرفتند، در همین رویکرد بیابیم. 9
این تقسیمبندی شکلگیری همسوییهای این جریان اجتماعی با تصوف را نشان میدهد؛ پدیدهای که در آستانه هجوم مغولان و بعد از روزگار ایشان هم به نوعی سازمان اجتماعی منسجم عموما شهری انجامید و جنبش حروفیه، سربداران و صفویان نمونههای سترگ آن است. این جریان در «فتوت» متجلی شد.
عصر فتوت
وفور فتوتنامهنویسی با بسط و تعمیق جریان تصوف در روزگار مغولان پیوند مستقیم دارد. این رویه تا روزگار نزدیک عصر ما ادامه یافت.
نکتهای که اهمیت دارد، ادامه همان شبکه مفهومی بر مدار فتوت در میان صنوف شهری است. بر همین سیاق است شکلگیری جنبشهای اجتماعی چون حروفیه، سربداران و صفویان که برای جستن هویت خویش در تاریخ، به تحرکات اجتماعی عیاران به صفاریان خود را منسوب میکردند. فتیان این عصر در بیان ریشههای معنوی اندیشه خویش، فتوت را تا سلسله پیامبران ابراهیمی پیش میبردند. مهمترین وجه این سخن در تاسی به علی(ع) جلوهگر میشد.10 او اسوه فتیان و جوانمردان به شمار میرفت. بر همین سبیل است که به عنوان مثال در آیینهای پهلوانی و زورخانهها این معنا کاملا غلبه یافت.
مبانی و اصول فتوت را از قول حضرت علی(ع) مشتمل بر هشت خصلت نوشتهاند که عبارتند از «الوفاء و الصدق و السخاء و التواضع و النصیحه و الهدایه و التوبه.»11
همین مبانی و اصول جوانمردی را میتوانیم از فتوتنامهها یا رسایل جوانمردان به دست آوریم. فتوتنامهها در حقیقت همان کتابهای آموزش هستند برای جوانانی که میخواهند عضوی از تشکیلات فتیان باشند یکی از این کتابها، فتوتنامه سلطانی است. فتوتنامه سلطانی را ملاحسین واعظکاشفی نوشته است. وی در این رساله فتوت را علم میداند و موضوع علم را هم نفس میشمارد. کاشفی سر سلسله فتیان را علی(ع) میداند و با اشاره به احادیث از ائمه معصومین، بنیاد فتوت را یکی بودن درون و برون آدمی و نیکی با مردمان، وفای به عهد، تواضع، صبر و شکر، تعظیم امر خدا و شفقت بر خلق او، چشم پاکی و سخاوت میشمارد.12
عطار نیشابوری نیز رساله منظومی نیز به نام «فتوتنامه» دارد. در بخشی از آن آمده است:
چنین گفتند پیران مقدم
که از مردی زدندی در میان دم
که هفتاد و دو شد شرط فتوت
یکی زان شرطها باشد مروت13
اما از حوالی قرن نهم به بعد این خصوصیات آرام آرام فراموش میشود و راه فتوت تنها منحصر به تشکیلات اصناف میگردد. از این اینجا به بعد است که میتوان گفت لوطیگری سر برآورد.
پانوشتها:
1 ـ علاقه، فاطمه، مروری بر فتیان و فتوتنامهها، مجله فرهنگ «بهار و تابستان 1377 ـ شماره 25 و 26، همچین فتوتنامهها و رسائل خاکساریه (30 رساله)/ مقدمه، تصحیح و توضیح مهران افشاری تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382
2 ـ عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر؛ گزیده قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، چاپ یازدهم، 1384، ص 302
3 ـ همان، ص 307
4 ـ نگاه کنید به: http://kohistanzamin.mihanblog.com/post/33
5 ـ شاهنامه فردوسی، جلد نهم، صفحه 2905
6 ـ همان، ص 306
7 ـ در این مورد نگاه کنید به: انصافپور غلامرضا، تاریخ و فرهنگ زورخانه و گروههای اجتماعی زورخانه رو، مرکز مردمشناسی ایران، تهران 1353 ص 22 ـ 16
8 ـ محمدجعفر محجوب، روشهای عیاری و نفوذ کردار عیاران در شاهنامه، مجله هنر و مردم، شماره 178 ـ 177 مجله هنر و مردم چاپ شده است.
9 ـ همان، ص 306
10 ـ ترجمه رساله قشیریه، ابوالقاسم قشیری، تهران 1345، ص 352
11 ـ سازمان فتیان و نقش خلیفه عباسی در احیای آن، محبوبه شرفی، ایران شناخت شماره 6، پاییز 1376، صص 132 ـ 24
12 ـ جوانمردی و جوانمردان (کتاب الفتوه) ابو عبدالرحمن سلمی، ترجمه دکتر قاسم انصاری، قزوین، نشر حدیث امروز، 1380 صص 80 ـ 79 ـ ارجاعات 10، 11 و 12 به نقل از گئورگیان، خاچیک، تحلیل تطبیقی فتوت و عیاری: مجله سخن عشق «تابستان 1382 ـ شماره 18، آمده است.
13 ـ نگاه کنید به دیوان عطار تصحیح استاد نفیسی. صفحه 345. به نقل از حاکمی، اسماعیل، آیین فتوت و جوانمردی، کیهان فرهنگی، تیر ماه 1382، شماره 201
دکتر حبیب اسماعیلی / محقق و پژوهشگر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد