آقا: محمدعلی رامین در سال ۱۳۳۲ در خانواده ای مذهبی در دزفول متولد شد و در جوانی به کشور آلمان عزیمت نمود و قریب به بیست سال را در آنجا مشغول تحصیل و فعالیت های فرهنگی بود و به دلایلی کشور آلمان با حضور وی در این کشور مخالفت نمود و پس از آن وی به ایران آمد و در آبان ماه سال ۱۳۸۸ طی حکمی از سوی سید محمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان معاون مطبوعاتی این وزارتخانه منصوب شد.
آقازاده: محمد امین رامین، متولد سال ۱۳۶۶، دانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی است و دوران کودکی را به همراه خانواده اش به علت موقعیت شغلی و درسی پدرش در آلمان زندگی کرده و پس از آن ساکن تهران شده است.
خودتان را معرفی کنید؟
محمد امین رامین متولد سال ۱۳۶۶.
نسل دومی هستی یا سومی؟
احتمالا نسل سومی.
تا به حال از نسل دوم صحبت شده؟
خیلی نه، یا ما خوب نفهمیدیم یا خوب تعریف نشده است.
دانشجو هستی؟
بله دانشگاه علامه، ترم ششم، سال سوم.
از استادهای سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی چه کسانی معروف هستند؟
اگر از آن جهت بپرسید که اسمشان زیاد شنیده بشود، مثلا نماینده مجلس داریم، مصطفی کواکبیان.
با آقای کواکبیان در کلاس بحث هم می کنید؟
بله خیلی.
با ایشان جنجال کردی؟
جنجال که نه! کلاس جای بحث و گفتوگو است.
در جریان انتخابات پارسال چهطور؟
معمولا حرف هایشان را در فضای مطایبه و طنز می زدند، ما هم سعی می کردیم از کنار کنایه های ایشان به سادگی رد نشویم که نهایتا منجر به بحث های داغی می شد. اتفاقا مناظره هایی هم در باب انتخابات و قبل و بعد آن با حضور ایشان در آمفی تئاتر دانشکده برگزار شد.
برگزاریاش با چه ارگانی بود؟
بسیج دانشجویی.
کواکبیان کلاس هایش را لغو می کند؟
خب با در نظر گرفتن جنس فعالیت های ایشان امری طبیعی است و پیش می آید، منتهی آن قدر نبوده که خیلی محسوس باشد.
در کلاس حضور و غیاب می کند؟
بله.
درسی که با او داشتید چه بود؟
دیپلماسی در اسلام.
چند شدی؟
فکر می کنم ۱۹ شدم، دو یا سه درس با او داشتیم.
پدرتان را هم می شناخت و می دانست شما فرزند محمد علی رامین هستی؟ نمره ات را کم نکرد؟
پدر را که بله، من را نمی شناخت ( خنده )، خودم را معرفی نکرده بودم. این اواخر فهمیدند که کار از کار گذاشته بود. ما سر خیلی از کلاس ها ناگزیر از تقیه هستیم. متاسفانه برخی از اساتید .... بگذریم.
از دوستان هم کلاسیات کسی را هم انداخت؟
نه، خوش نمره هستند، خیلی سر این مسایل اذیت نمی کند. اگر اجازه بدهید از موضوع شیرین آقای کواکبیان بگذریم، یک دفعه دیدید یک درس دیگر هم با او برداشتیم(خنده)
متأهل که نیستی؟
نه متأسفانه (با خنده)
قصدش رو هم نداری؟
مگر می شود قصدش را نداشت ؟! قصد قربت کردیم!
جلو رفتی؟
جلو به معنای خواستگاری نه. ولی بحثش بارها پیش آمده.
از فامیل؟ مثلا کسی مدنظر بوده؟
از فامیل گرفته تا آشنا. واقعا پدر و مادرم به این موضوعات خیلی اهمیت می دهند، آنقدر در این گونه مسایل ساده و بی آلایشند که آدم، گاه از یاد می برد که در روزگار آلایندگی ها و پیچیدگی ها به سر می برد. من اگر بگویم زود است، ایشان می گویند دیر است! می گویم کجا زندگی کنیم، می فرمایند در همان اتاق خودتان.
خانوادهتان چند نفری است؟
یک خواهر کوچکتر و یک برادر بزرگتر دارم و هر دو متأهل هستند. برادرم با همسرش پیش ما زندگی می کند و دکترایش را از کشور آلمان گرفته است.
به آلمان ارادت خاصی داری؟
نه موضوع علقه و علاقه نیست، محل تولد ماست، محل بسیاری از فعالیت ها و ارتباطات اسلامی ماست. بالاخره یک آشنایی به زبان و محیط آن جا هست. یک گنجینه معارف اسلامی هم هست که به برکت انقلاب اسلامی در دسترس ماست و جمعی از انسان های پاک و خداجو در آن سر دنیا تشنه این حقیقت ها هستند.
این ها حقیقتا شیفتگان انقلاب ما و سرمایه های نظام اسلامی ما هستند که متأسفانه خیلی ها آن ها را فراموش کرده اند، خیلی ها از یاد برده اند. غرض از این انقلاب صدور معارف مکتب اهل بیت و گذر از این مرزهای جغرافیایی بود. حالا از قضا ما با این خواهران و برادران اسلامییمان مرتبطیم، ما هم آن ها را فراموش کنیم؟
خودت آلمان می روی؟
بله.
پدر شما ۲۱ سال آلمان بوده؟
۱۷ سال.
پدر متولد دزفول هستند، دکتری مهندسی می خواندند، ولی از آلمان اخراج شدند، دلیلش چه بوده؟
می خواهم به قبل از داستان اخراجشان برگردم. به شیوه زندگی و فعالیت اجتماعی آن سال های ایشان که این سؤال ها هم در آن پاسخ داده می شود. پدر وقتی هم سن و سال من و شما بودند به خاطر فعالیت های انقلابی و تکثیر و توزیع نوارهای سخنرانی شخصیت های انقلابی مذهبی، تحت تعقیب ساواک و طبیعتا محروم از تحصیل بودند، لذا به عزم تحصیل عازم آلمان می شوند، از همان روزهای آغازین به موازات تحصیل به بحث های سیاسی و فعالیت های اسلامی می پردازند.
نگاه جامع الاطراف و فرا ملی ایشون باعث شد تا در کنار فعالیت هایی که با جمع های دانشجویان ایرانی انقلابی داشتند، در همان سال های اول به تشکیل جمعیت اسلامی شهر کلاستال بپردازند، چرا که دغدغهشان تشکیل حلقه هایی از نخبگان سراسر جهان اسلام برای مدیریت آینده جهان بشریت بود.
فعالیتشان از آنجا شروع شد تا اینکه "اتحادیه راه اسلامی" در اروپا را تشکیل دادند. این اتحادیه بزرگان بسیاری را از ملیت های مختلف تقدیم جهان اسلام کرد و امروز بسیاری از آنان منشأ آثار و برکات فراوانی در کشورهای خودشان هستند. چندی پیش در یک همایش مذهبی در شهر برمن آلمان بودم، بعد از این که یکی از برادران حقیر را با عنوان پسر، برادر محمد علی رامین معرفی کرد، سیل محبت دوستان به سمتم سرازیر شد، برخی آمدند و از چگونگی دعوت پدر از آنها و چگونگی به اسلام گرویدنشان گفتند و بعضی خاطرات پر از مجاهدت آن روزها و برخی ... در این میان شیخی از الجزایر برایم این حکایت را نقل کرد که یک روز در پای بحث با پدرت شیعه شدم، روزی به روستای خود در الجزایر برگشتم و مدرسه دروس اسلامی دایر کردم آن روز چند شاگرد داشتم، امروز آن چند شاگرد در چندین شهر و روستا چندین مدرسه دارند با چند صد شاگرد!
پدرتان امام (ره) را از نزدیک دیده اند؟ در فرانسه چهطور؟
از روز اولی که امام خمینی (ره) وارد فرانسه می شوند، خدمت حضرت امام (ره) می رسند و در کنار ایشان بودند. به گفته خودشان خیلی از ظرایف فکری را در همان روزگار از حضرت امام خمینی (ره) آموختند و نکات نغز بسیاری را از آن زمان برایمان تعریف می کنند.
یکی از آنها را نقل می کنی؟
یک روز پدرم، نگران از التهابات داخل کشور بود و پیش حضرت امام (ره) می رود و می گوید: فلانی این طور گفته و از حرفش برگشته، در حمایت از شاه بیانیه داده و فضا ملتهب است. پدرم می پرسد وظیفه ما چیست؟ و امام خمینی (ره) می فرمایند:" آیا شما این راه و نهضت سلامی را قبول دارید؟
پدر می گویند: بله
امام خمینی(ره) می فرمایند: پس اگر خمینی هم برگردد، شما نباید از نهضت و مسیر اسلامی برگردید. بعد پدر رو به تمثال مبارک حضرت امام می کنند و می گویند: پس اگر خمینی هم برگردد، من از اسلام و نهضت اسلامی بر نمی گردم.
جوان هایی مثل ما از این حرف، درس های زیادی می توانند بگیرند. در پاسخ به شبهاتی مانند اینکه فلانی و فلانی از بزرگان انقلابند و الان اینگونه و آن گونه موضع می گیرند.
پدرت در جنگ بود؟
پدرم آن سال ها خارج از کشور بود. روزهای اول همه چیز را رها می کند و بر می گردد. اما وقتی بر می گردد، بعضی بزرگان به او می گویند جبهه و جنگ شما در خارج از کشور است و باید مسوولیت برون مرزی این جنگ را برعهده بگیرید. پدر هر چند ماه یکبار در کشور حضور پیدا می کرد و پیگیری تهیه اسلحه، مهمات و داروهای را در خارج از کشور انجام می داد و در جبهه حضور فیزیکی نیز داشت. ایشان مأمور شده بود تا تأمین بخشی از این نیازها را پیگیری کند.
دبیرستان غیر انتفاعی درس می خواندی؟
بله غیر انتفاعی می خواندم.
در سال چهقدر شهریه مدرسه می دادی؟
هیچ وقت آن چیزی که مقرر بود را نمی توانستیم بپردازیم! و اقعأ در توان مالی پدرم نبود! شهریه خواهر و برادرم هم بود. بعضی سال ها جوری می شد که باید جلوی دفتر می ایستادم تا پدرم بیاید و مشکل را حل کند. واقعا مبلغ شهریه ها معقول نیست.
آن چیزی نیست که باید باشد. این باید حق مسلم هر خانواده ای باشد که بتواند فرزند خود را به محیط های آموزشی مناسب بسپارند. اصلا در جامعه اسلامی باید همه فضاهای آموزشی مناسب باشد!
در برخی از مدارس فضا رها شده، نه تعلیمی در آن است و نه تربیتی؛ این چند مدرسه خوب غنیمت اند! منتهی تمامی مدارس باید این گونه باشند.
بیشتر فرزندان مسوولین در مدرسه فرهنگ، درس می خوانند؟
معمولا این جوری بوده.
این موضوع که مسوول بودن پدر و مادر در ثبت نام این مدارس تأثیر دارد بد است یا خوب؟
قطعا خوب نیست! نوعی محرومیت است! جای سوال است چرا این فضاهای خوب گسترش پیدا نمی کند تا در دسترس عموم قرار بگیرد و جای نگرانی دارد.
چند سال در مدرسه فرهنگ بودی؟
سه سال دبیرستان و یک سال پیش دانشگاهی.
مسیر خانه تا دانشگاه را با چه وسیله ای می روی؟
ماشین که ندارم، بعضی روزها با مادرم تا یه مسیری می رویم اگر نشود با تاکسی و اتوبوس میروم.
در کنار درس خواندن کار هم می کنی؟
بیشتر به دنبال اتمام درس هستم.
حاضری خبرنگار شوی؟
خبرنگاری را دوست دارم و به رشته تحصیلی ام نیز نزدیک است. چند مرتبه به سمتش رفتم.
سربازی رفته ای؟
نه مشغول تحصیلم
مقاله ای تا به حال نوشتی؟
می خواستم روزنامه کیهان کار کنم اما نشد.
پدرتان دوست دارند چه روزنامه ای بخوانند؟
از نظر کاری تمام روزنامه ها را می خوانند، اما کیهان را از قدیمالایام می خواندند، ما را هم تشویق به خواندن آن می کردند.
خودت دوست داری چه روزنامه ای را بخوانی؟
تیتر اکثر روزنامه ها را می خوانم.
رمان می خوانی؟
دوران دانش آموزی می خواندم. الان وقت نمی شه واقعا!
چه کتابی را در اولویت خواندن داری؟
دوره کتاب های شهید مطهری.
چند سال در آلمان بودی؟
در آلمان به دنیا آمدم و تا دبستان در آلمان بودم.
رابطه برادرت با قرآن چگونه است؟
برادرم اولین کودک جمهوری اسلامی بود که قرآن حفظ کرد. در چهار سالگی تقریبا جزء ۳۰ قرآن را حفظ کرد. آن موقع حفظ قرآن مثل امروز مرسوم نبود. در برنامه شبکه یک صدا و سیما از برادرم دعوت شد و آن برنامه چندین بار پخش شد. آن برنامه مورد توجه خیلی از خانواده ها قرار گرفت و خیلی ها به فکر افتادن به کودکان خود قرآن بیاموزند.
خودت قرآن را حفظ کردی؟
بله برای حفظ کردن قرآن یک سال مدرسه نرفتم و در جامعه القرآن مجدیه به حفظ قرآن پرداختم.
پدرتان در آلمان ازدواج کردند؟
بله هر دو دانشجو بودند، در انجمن اسلامی با هم آشنا شدند، مراسم خیلی مفصلی گرفتند! در با شکوه ترین مکان ها، یعنی در مسجد شهر. مهریه مادرم یک جلد قرآن بود و میوه و شیرینی و شام و دسر مراسم هم فقط همان یک بسته شکلاتی بود که پدرم میان مهمانان پخش کرد!
پدرتان قبل از آلمان چه کارهایی انجام می دادند؟
پدربزرگ من در شهر دزفول باغ دار بودند، یک سال باران دیوار انبارشان را خراب می کند و محصول به کلی از بین می رود! خانواده دچار مشکل شدید مالی می شود و پدرم از همان سال یعنی در ۶ سالگی مجبور می شود در کوره آجرپزی کار کنند و تا سن ۱۴ یا ۱۵ سالگی درس نخواندند و مدرسه نرفتند.
در این سن آغاز به تحصیل می کنند و موفق می شوند ۶ سال ابتدایی را در ۶ ماه بخوانند و وارد دبیرستان شوند.
پدرتان تا چه سالی آلمان بودند؟
سال ۱۳۷۳.
چند سالشان است؟
تقریبا ۵۷ سال.
مقطع دکتری درس می خواندند و ایشان را از آلمان اخراج کردند؟
نه، به علت تروری که در برلین انجام شد و ایران را متهم و تحریم کردند، پدر که در روزهای پایانی کار دکترایش بود، شروع می کند به کار کردن روی این پرونده برای اثبات حقانیت نظام اسلامی و دروغ بودن اتهماتی که برای اولین بار به طور رسمی دادگاه آلمانی به رییس جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران وارد کردند، که به همین دلیل ایشان را از دانشگاه اخراج کردند.
پدرتان خبرنگار بوده است؟
بله کار خبری هم می کردند. در آن زمان برنامه تلویزیونی را داشتند با نام سیمای نور که برای مسلمانان آلمانی زبان از شبکه محلی پخش می شد ، همچنین در نشریات الفجر ، القیام ، الاسلام که در سرتا سر اروپا مخاطب داشت سلسله مقالاتی را می نوشتند.
دوستان خارج از کشور پدرتان وقتی به ایران می آیند خانه تان سر می زنند؟
بله، در آلمان به خانه ما می گفتند حسینیه ، این جا هم برای آن ها هنوز همان فضاست . معمولا برای مناسبت های مختلف مذهبی برایمان مهمان می آید. دو تا از دوستان نوجوان آلمانی ۲سال متوالی بود برای اعتکاف به ایران می آمدند ، امسال نیامدند و خودشان برای اولین بار در آلمان با حضور ۳۰۰ معتکف که غالبا هم جوان بودند مراسمی گرفتند.
ماشین دارید؟
پدرم نه . اما مادرم ماشین دارد.
چرا پدرتان ماشین ندارد؟ می خواهند ساده زیست باشند؟
ایشان همیشه در مادیات به حداقل ها معتقند ، واقعاً برایشان موضوعیتی ندارد.
مهمانیتان چگونه است؟
خیلی ساده. چرا که این سادگی ها موجب استمرار این روابط است.
مادرتان در مهمانی ها چند نوع غذا دست می کند؟
یک نوع غذا.
برادرت چند سکه مهریه را قبول کرده اند؟
۱۴ سکه.
مهریه خواهرت چند سکه است؟
۱ سکه طلا به همراه یک جلد قرآن.
پدرت مهریه خواهرت را قبول کرد؟
توصیه ایشان همیشه ناظر به ساده کردن این تشریفات بود. خواهرم هم این را آموخته بودند و به آن عمل کردند.
مراسم عروسی برادرت چگونه برگزار شد؟
برادر و خواهرم هر دو یک مراسم عروسی گرفتند. برادرم خلاقیت های خوبی در نحوه برگزاری مراسم به خرج داده بودند.
برادرت چه خلاقیتی در مراسم عروسی داشت؟
در این مراسم برادرم چند برنامه خیریه در نظر گرفته بود تا از حاضران در مراسم پولی جمع شود به دو منظور: یکی برای دسته ای از هموطنان خوبمان که سرپرست خانوار بودند و از بد روزگار مقروض و پشت میله های زندان و یکی هم قبول سرپرستی کودکان بی سرپرست. از در وارد می شدی غرفه کمیته امداد و صندوق های قرض الحسنه زده بودند و بعضی از دوستان به شوخی می گفتند نماز عید فطره مگه؟!
با پولی که جمع شد تقریبا ۱۰ نفر از زندان آزاد شدند و بیش از ۲۰۰ کودک سرپرستی شان پذیرفته شد. نماز جماعت به امامت آیت الله زابلی بود و همه را برای نماز جماعت دعوت کردیم و برنامه اصلی مراسم بود.
برادرم نمی خواست مراسم عروسی بگیرد و این مراسم نیز به جهت احترام به خانواده عروس بود.
برای پدرت جشن تولد می گیری؟
نه، پیش نیامده. تبریک می گوییم و در مناسبت هایی مثل روز پدر برایشان چیزی می خریم، اما معمولا ایشان می گویند چرا هزینه می کنید؟!
آخرین هدیه پدرتان به شما چیست؟
ایشان هر روز هدیه می دهند. تقریبا روزی ۱۰حدیث و روایت برایم به صورت پیامک می فرستند و این قشنگ ترین هدیه است.
آخرین پیامک ایشان چه بود؟
امام باقر (ع): خداوند انسان با حیای غفیف را دوست دارد.
چقدر پول توجیبی می گیری؟
این گونه سؤال ها را در سایت خبرگزاری دیدم و به خودم گفتم چرا من پول توجیبی نمی گیرم؟! (با خنده) هر وقت نیازی باشد با یک توضیح مفصل و اگر مورد قبول واقع شود، دریغ نمی کنند.
هر انسانی معمولا در روز مقداری پول برای کرایه و ... می دهد، مگر شما خرج نمی کنید؟
چرا ما هم خرج می کنیم، منتهی رقم معینی برای مخارجم نمی گیرم که خدمتتان عرض کنم.
خودت چهقدر در ماه می گیری؟
بستگی به فعالیت هایی دارد که در آن ماه انجام داده ام.
تا به حال شده از پدرت یک میلیون تومان در ماه بگیری؟
نه، تا به حال پیش نیامده.
از پدرت خواستی ماشین بخرد؟
بله، اما مصلحت ندانستند بخرند.
مدل ماشین مادرت چیست؟
مادرم استاد دانشگاه هستند. سال هاست تدریس می کنند و از محل درآمدشان یک «هیوندا ورنا» خریدند.
قیمتش تقریبا چند میلیون است؟
فکر می کنم ۱۳ یا ۱۴ میلیون تومان باشد. ببینید این جنس سؤالات، سؤالات خوبی نیست، یا حداقل بهترین سؤالاتی نیستند که می توان پرسید! شاید شما بگویید که آن چه را مخاطب دوست دارد، می پرسید! اما من فکر می کنم مخاطبان شما یعنی نسل جوان ایران ما عمق بینش و دغدغهشان بسیار فراتر از این ها باشد! امروز نسل جوان ما باید خود را به الگویی جهانی برای همه جوانان سرتا سر دنیا مبدل کند .
نسل جوانی که بهترین الگوی دینی را دارد. نسل جوانی که امام زمان(عج) را دارند، نایب امام زمان(عج) را دارد، شهدا را دارد. فکر نمی کنید در چنین فضایی پرداختن به بعضی از آن مسایل فرع است نه اصل!؟
شما اگر می خواهید، می توانید توضیح دهید مادرتان پول خرید ماشین را چگونه تهیه کرده اند؟ پدرتان خریده اند یا حقوق کارمندی است؟ من که عرض کردم همان ابتدا، منتهی الان بحث شخصی نمی کنم! می خواهم بگویم باید کلان فکر کرد.
اولا: باید در اولویت بندی دغدغه هایمان به اشتباه نرویم، ثانیا: اگر بنا به ورود به این دست مسایل است، در نوع قضاوتمان همان پارامترهایی را لحاظ کنیم که اسلام از ما خواسته است! باید ببینیم چهقدر "داشتن" موضوع است یا از کجا آوردنش! حلال و حرامش را بدانیم، خمس و زکات و انفاق و دستگیری از مستضعفین را به یکدیگر یاد آور شویم! ببینید نظام اجتماعی و اقتصادی در اسلام متشکل از یک سلسه آموزه است که در کنار یکدیگر سامان اجتماعی و اقتصادی جامعه اسلامی را رقم می زنند! پس از هیچ یک نباید غافل ماند.
ثالثا نباید از یاد برد که یکی از مطالبات به جا، مطالبه ارتقای سطح رفاه عمومی در جامعه اسلامی است. نه عکس آن!
خانهتان چند متر است و در کجاست؟
در شهرک شهید محلاتی و ۱۶۰ متر است و چندین سال است آنرا خریده ایم و قیمتش را یادم نیست چون آن موقع سن من خیلی کم بود.
از مسوولین افرادی هم در محلهتان هستند؟
بله محله ما یک محله مذهبی است با خانواده های اصیل و انقلابی که خیلی هایشان از جمله خدمتگزاران نظام هستند.
سفر خارج از کشور رفتید؟
بله.
مشکل پاسپورت نداشتید؟
نه، با تعهد رفتم.
نظام وظیفه رفتی یا کار پاسپورتات را آشناها انجام دادند؟
نه خودم انجام دادم.
چه تعهدی به نظام وظیفه دادی؟
۱۵ میلیون چک به عنوان وثیقه می گیرند.
سربازی را بفروشند، سربازیات را می خری؟
این سؤال گاهی ذهنم را مشغول می کند که آیا واقعا نمی توان از نیروی عظیم جوان در این دوران طلایی جوانی، بهینهتر از این چیزی که الان مرسوم است، استفاده کرد؟!
اگر بفروشند می خری؟
بستگی دارند چهقدر بفروشند.
با پولش مشکل نداری؟
بله که با پولش مشکل دارم، رییس بانک مرکزی که نیستم (با خنده)
آلمانی می توانی صحبت کنی؟
بله، می توانم (کمی برایمان صحبت کرد. در یک جمله)
پدرتان چند مسوولیت دارد؟
ایشان نسبت به خیلی از مسایل احساس مسوولیت می کنند
ایشان مشاور رییس جمهور است؟
ایشان هم فکر و دوست رییس جمهور هستند. از آن جا که رییس جمهور را سرباز ولایت می دانند با تمام توان از ایشان و مجموعه دولت حمایت می کنند.
استاد دانشگاه هستند؟
بله.
این دو شغله بودن نیست؟
نه معلمی زکات علم است.
حرف آخر: لفظ آقازاده را نمی پسندم، کسی به سبب پست و مقام آقا نمی شود، میز و صندلی کسی را آقا نمی کند! شرف المکان بالمکین!
این واژه از آن دست الفاظی است که از هر طرف به آن نگاه کنی کم لطفی است! کم لطفی است به آن که مسوول است، کم لطفی است به آن که مسوول نیست! تحت الشعاع قرار دادن استقلال شخصیتی بسیاری از نسل مستعد جوان است.
البته قابل کتمان نیست که برخی در مقاطعی از موقعیت ها سوءاستفاده کردند!
منتهی آن اتفاقات نتیجه آن فضاهایی بود که در آن برخی دولتی ها، ملت را وقف خود می دانستند! نه این دولت که خود را برای ملتش وقف کرده است، دولتی که مفتخر است به خدمتگزاری، دولتی که خود پرچمدار عدالتخواهی است. (خبرگزاری برنا)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد
2- ساده زیستی این نیست .
3- در بهترین دانشگاه بدون هیچ تلاشی وارد می شید شعار می دید؟
4- خودت را با یك پسری هم سن و سال در چابهار سراوان چناران فریمان خوی مرند سوسنگرد و... مقایسه كن بعد بگو ساده زیست هستی.
5- پدرت در سالهای آتش و خون لای پنبه و روی تشك یك متر ابری می خوابید بعد شعار می دی؟
6- اگه كسی نشناسه من كه می شناسمتون، خانواده را، ماشین هاتون را، خانه هاتون را چرا شعار؟
7- ...ی هم حدی داره.
8- یك نیشتر به خودت زدی و یك جوالدوز به استادت.