ای ساقی‌حرم که عطش تشنه تو بود
نگاهی به موضوع و مضمون‌هایی که بعد از انقلاب اسلامی در شعر مذهبی رایج شدند

ای ساقی‌حرم که عطش تشنه تو بود

خاطره‌ای از یک گفت و گو

به عنوان خبرنگار جام‌جم رفته بودیم به یک جشنواره ادبی در آبادان. قصه‌نویسان زیادی بودند بخصوص داستان‌نویسان نسل‌های قدیم و جدید خوزستان و آبادان.
کد خبر: ۶۸۵۲۷۸
خاطره‌ای از یک گفت و گو

مشخص بود مترجم توانا و همیشه استاد جناب نجف دریابندری هم جزو دعوت شده هاست و من از روز اولی که فهمیدم آقای دریابندری در مراسم هست و قرار است از او تجلیل شود، تصمیم گرفتم یک مصاحبه مفصل با او بگیرم. به دبیر سرویسمان هم قول دادم از سفر با دست پر و با مصاحبه با نجف می‌آیم.

روزی که به آبادان رسیدیم و به دوستان داستان‌نویس و برگزارکنندگان جشنواره گفتم که برای من از آقای دریابندری وقت بگیرید، همگی گفتند ایشان تازه از بستر یک بیماری سخت برخاسته‌اند و مصاحبه کردن با او ممکن نیست. از من اصرار و از آنها انکار. تصمیم گرفتم خودم نزد استاد بروم و درخواستم را مطرح کنم. دریابندری بعد از سلام و احوالپرسی بدون هیچ حرف دیگری بلافاصله پذیرفت که مصاحبه کند و قرار شد بعد از ناهار در فرصت استراحت در همان سالنی که پذیرایی صورت می‌گرفت، با او صحبت کنم.

بالاخره فردا شد و ناهار را خوردیم و من بلافاصله پیش استاد رفتم که مشغول گفت‌وگو با محمد بهارلو داستان‌نویس خوب و نام‌آشنا بود. دریابندری مرا که دید، به بهارلو گفت برای مصاحبه با روزنامه جام‌جم آمده‌ام و وقتی آقای بهارلو می‌خواست جمع ما را ترک کند، از او خواست بماند. اول با خودم گفتم که این مساله ممکن است روی مصاحبه تاثیر خوبی نداشته باشد و راستش ته دلم از این که کس دیگری در گفت‌وگوی ما شرکت کند، راضی نبودم.

مصاحبه شروع شد و من از ابتدای سوابق ادبی و کارهای نخستین ترجمه دریابندری پرسیدم و او سرحال و با حضور ذهن شروع به صحبت کرد و بعد از این‌که حدود ده دقیقه حرف زد، وقتی سوالات به سمت ماجرای دعوت به کار در انتشارات فرانکلین رسید، ناگهان دریابندری وسط حرف‌هایش سکوت کرد. چند کلمه نامفهوم به زبان آورد و بعد چیزی نگفت. رشته کلام از دستش خارج شده بود و دیگر چیزی به یاد نمی‌آورد. مصاحبه عملا ممکن نبود و من مانده بودم چه باید کرد.

در این وسط ناگهان آقای بهارلو شروع به صحبت با استاد کرد و یکی از خاطرات قدیمی او را در زمان آغاز به کار در فرانکلین به یادش آورد. بهارلو آن‌قدر درباره این موضوع اطلاعات داشت و نشانه‌های مختلف داد تا بالاخره دریابندری به یاد آورد که آن ماجرا چه بوده است.

دوباره رشته کلام را به دست گرفت و حدود یک ساعت و ربع دیگر درباره مسائل مختلف، ترجمه‌هایش و حتی اختلاف نظرش با ابراهیم گلستان حرف زد و البته چند باری هم به گلستان و شاملو طعنه‌های سنگینی زد که باعث شد آن مصاحبه، خواندنی‌تر شود. مصاحبه‌ای که اگر حضور یک نویسنده پیشکسوت و سریع‌الانتقال مثل بهارلو نبود. هیچ وقت به سرانجامی نمی‌رسید.

آرش شفاعی / خبرنگار سابق جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها