نقد اجتماعی یک کمدی تلخ
«دردسرهای عظیم» در دایره مسائل خانوادگی شخصیتهایش محدود نمیماند و مناسبات آدمها را بیرون از فضای خانه به تصویر میکشد. بعد از مدتها شاهد سریال کمدی هستیم که نقد اجتماعی پررنگی دارد و معضلات تلخ جامعه را با زبان طنز بیان میکند. دردسرهای لطیف برای داشتن شغل آبرومندانه و درست و حسابی و فقر و نداری او زمینه ساز اتفاقاتی میشود که تلخ و هشداردهنده است. فیلمنامهنویس بسادگی از کنار مشکلات شخصیتهایش رد نمیشود و نشان میدهد این مشکلات هر کدام بهتنهایی میتواند به یک بحران تبدیل شود. در «دردسرهای عظیم» با یک کمدی تلخ طرف هستیم. در واقع ما داریم به فلاکت «لطیف» و اطرافیانش میخندیم و بعد از هر بار خنده از خود میپرسیم چرا آنها امکانات یک زندگی سالم و بیدغدغه را ندارند. شخصیتهایی که در خانه سنتی منیر خانم (شهین تسلیمی) جمع شدهاند آدمهای جدی هستند که در موقعیتهای طنزآمیز قرار گرفتهاند. صاحبخانه زنی عبوس و بداخلاق است که بسادگی از حق اجاره خانهاش نمیگذرد و اگر لازم باشد در خانه را به روی «لطیف» میبندد. مادر بهاره (مریم سعادت) هیچ لطافتی ندارد و همیشه با لحنی تند و تحکمآمیز با دیگران رفتار میکند. اوج خشونت او را میتوان در برخورد با ماجرای ازدواج دخترش مشاهده کرد. او دوست دارد هر چه سریع تر بهاره را راهی خانه بخت کند و اولویتش هم با خواستگارهایی است که دفترچه بیمه و جیبی پرپول داشته باشند.
مهران رجبی همان نقش کلیشهای همیشگی اش را بازی میکند. او فردی مورد اعتماد است که به دیگران در حل مشکلاتشان کمک میکند. بین همه شخصیتها لطیف معمولیترین و ملموسترین آدم مجموعه است. شخصیتی که ما به ازایش را اطرافمان زیاد دیدهایم. او صبح تا شب دنبال یک لقمه نان حلال میدود؛ اما بهدلیل بدشانسیهایی که میآورد دچار دردسرهای عظیم میشود. لطیف یک جوان معمولی است که توانایی خاصی ندارد و به خاطر دست و پاچلفتی بودن و خجالتی بودن خیلی وقتها نمیتواند حقش را از بقیه بگیرد.
خلق موقعیتهای کمیک با وجود این همه شخصیت جدی و بعضا عبوس کار دشواری است که فیلمنامهنویس بخوبی از عهده آن برمیآید. لطیف در فضایی قرار میگیرد که با اصرار دیگران ازدواج میکند. او میخواهد از جلسه خواستگاری فرار کند؛ اما همان جا صیغه محرمیت خوانده میشود و بهاره را به عقد خودش در میآورد. لطیف جسد مهندس (مهدیهاشمی) را گم میکند و سراسیمه کف خیابانهای شهر دنبال یک جسد میگردد. او در جلسه ملاقات با شهردار در حالی که دیگران درباره رقمهای میلیاردی حرف میزنند بحث توقیف شدن اموال 700 هزارتومانی اش را پیش میکشد و...
همه این موقعیتهای طنزآمیز در شرایطی شکل میگیرد که شخصیتها برای خنداندن مردم کار اضافهای انجام نمیدهند و نقش از پیش تعیین شده خودشان را اجرا میکنند. جالب اینجاست که این لحن کمدی در بیشتر لحظههای سریال جاری میشود. مثلا لطیف ازمرده و نعشکشی میترسد و مجبور است این شغل را انتخاب کند. در همان لحظه خاموش و روشن شدن چراغها وحشت لطیف را بیشتر میکند. این سکانس هم بیننده را میترساند و هم او را به خنده وامیدارد، خندهای تلخ که از وضع غمبار قهرمان داستان ناشی میشود.
خط قرمزی به نام فساد اداری
«دردسرهای عظیم» کمدیای نیست که صرفا بخواهد مخاطب را بخنداند. در این سریال کارگردان به استقبال خط قرمزها رفته و در برخی مواقع توانسته هنرمندانه با این خطوط بازی کند. مثلا در یکی از قسمتها مساله فساد اداری مطرح میشود و این که در ادارات ما افرادی به عنوان کارچاق کن فعال هستند. فیلمنامهنویس با نشان دادن یک تصویر وارونه تلویحا میگوید عکس آن چیزی که دارید میبینید در عالم واقعیت اتفاق میافتد. لطیف که پروندهاش در شهرداری پیچ خورده با افرادی مواجه میشود که مدعی اند با دریافت 150 هزار تومان حق حساب کارش را راه میاندازند. مامور حراست بشدت با این فرد خاطی برخورد میکند و پولی رد و بدل نمیشود. یکی از کارمندان نیز پول رشوه لطیف را برمی گرداند و او را از اداره بیرون میاندازند. در این سکانسها معضل رشوه نصفه نیمه مطرح میشود؛ اما آنجا که این رشوه میخواهد اثر خود را بگذارد کارگردان کات میدهد تا بیش از این دچار دردسر نشود. او شیوهای را در پیش میگیرد که به مخاطبش میفهماند انسانی دردآشناست ولی اجازه ندارد همه دردها را با زبانی صریح بیان کند. در عوض جایی که حساسیت کم میشود کارگردان زبان صریحتری را انتخاب میکند. مثلا در حوزه فیلمسازی به این نکته اشاره میشود که شیفتگان حرفه بازیگری برای حضور چند دقیقهای در فیلمها چقدر خون دل میخورند و سینما با پیشکسوتانش چقدر نامهربانانه رفتار میکند.
دعوا بر سر معانی کلمات
برزو نیکنژاد در سریال دودکش نشان داد که تسلط خوبی روی شوخیهای کلامی دارد. او میتواند با کلمات بازی کند و در دیالوگهای پینگپنگیاش جر و بحث بین شخصیتها را شکل دهد. در بسیاری از سکانسها آدمها دارند سر معانی متفاوت یک کلمه دعوا میکنند و دست آخر میفهمند که منظور همدیگر را خوب متوجه نمیشوند. مثلا گفته میشود که «لطیف! تو اگه میفهمیدی با جنازه نمیرفتی خواستگاری». اعضای خانواده متوفی تصور میکنند که او جنازه را هم با خودش به مراسم خواستگاری برده است در حالی که لطیف به اقتضای شغلش با ماشین حمل جسد به خانه دختر مورد علاقهاش رفته است.
یا مثلا این دیالوگ
زن: من شوهرم رو صحیح و سالم تحویل شما دادم.
لطیف: سالم نبود. وقتی من بردمش گواهی فوت داشت.
در این دیالوگ اشاره زن مهندس فوت شده (پرستو گلستانی) به سالم بودن جنازه است؛ اما لطیف معنای زنده بودن را از این جمله برداشت میکند. همین برداشتهای متفاوت منجر به جنگ لفظی بین شخصیتها میشود و لحظات بامزهای ایجاد میکند. در دیالوگی دیگر لطیف میگوید: «مشکل همین پدرتون هستن». این جمله خشم و عصبانیت خانواده متوفی را در پی دارد در حالی که منظور لطیف دقیقا این است که من بخاطر گم شدن جنازه پدر شما دچار مشکل شدهام.
شخصیتها در دیالوگهایشان از تکیه کلامهای ثابت هم استفاده میکنند. این تکیه کلامها درست و بجا گفته میشوند و استفادهشان به ورطه تکرار نمیافتد. تکیه کلامهایی مثل «با من بحث نکن» یا «باید خاطرنشان کنم» که توسط همکار لطیف گفته میشود بار طنز دیالوگها را بالا میبرد. تکیه کلامهای طنز مثل نمک و فلفل غذا هستند که اگر به میزان کافی استفاده شوند غذا را خوشمزه میکنند ولی وقتی بازیگر بیش از اندازه به تکیه کلام پناه میبرد، معنایش این است که نتوانسته از سایر ظرفیتهای شوخیسازی استفاده کند. اگر یادتان باشد پس از پخش سریال دودکش نیز تعداد زیادی اصطلاح و تکیه کلام همچون قمپز و آمپاس و لغز در دهان مردم افتاد.
این سریال در کنار شوخیهای کلامیاش در زمینه شوخیهای تصویری هم دست پری دارد. دقت کنید به سکانسی که لطیف در خیابان دنبال جنازه میگردد و فردی خوابیده در ایستگاه اتوبوس را با جنازه اشتباه میگیرد یا زمانی که لطیف دست و پاچلفتی ناخودآگاه به بالای پشت بام ساختمان شهرداری میرود و همه تصور میکنند او میخواهد خودکشی کند.
سالهاست از زبان کمدیسازان میشنویم که آنها در فیلم و سریالشان از کمدی موقعیت استفاده کردهاند در حالی که بیشتر آنها درک درستی از کمدی موقعیت ندارند و آنچه تصویر کردهاند در تعریف این اصطلاح نمیگنجد. بسیاری از موقعیتهای داستانی غیرواقعی و تخیلیاند یا بدون پیش زمینه داستانی اتفاق میافتند. معمولا پیرنگ آنقدر قوی نیست که سکانسهای طنز را به یکدیگر متصل کند و در نتیجه لحظههای طنزآمیز مثل جزیرههای دور از هم افتاده در گوشه و کنار داستان خودنمایی میکنند. اما دردسرهای عظیم برای رسیدن به هر موقعیت مقدمه چینی درستی دارد. مثلا آشنایی لطیف با مهندس (مهدیهاشمی) پس از حضور او در شهرداری اتفاق میافتد. لطیف بهخاطر جمع شدن دیویدیهایش از گوشه خیابان راهی شهرداری میشود. فروش دی وی دی خودش موقعیتی است که در پی بیپولی و تنگنای اقتصادی لطیف ایجاد شده است و... این موقعیتهای زنجیرهوار نشان میدهند که حوادث دارند سیر منطقیشان را طی میکنند و هیچ ماجرایی صرفا برای خنداندن زورکی بیننده طراحی نشده است. (احسان رحیمزاده/ ضمیمه قاب کوچک)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد