دموکرات ها آذربابجان را غارت کردند

پیدایش و حکومت یک ساله فرقه کمونیستی دموکرات آثار و تبعاتی داشت که در یک مجال مناسب باید به آن پرداخت، لکن ناگزیر به اشارات اندکی از تبعات مطرح‌نشده آن هستیم تا افق‌های بیشتر از این حرکت خائنانه به آذربایجان روشن شود.
کد خبر: ۷۱۳۲۳۰
دموکرات ها آذربابجان را غارت کردند

الف: مهاجرت

در پی سلطه نظامی فرقه دموکرات در آذربایجان اغلب تجار، بازرگانان و صاحبان ثروت از آذربایجان به سمت تهران با ثروت قابل انتقال خود مهاجرت کردند. تهدید فرقه به مصادره اموال و املاک به اصطلاح دشمنان خلق آذربایجان هم نتیجه نداد. خوانین هم چنین وضعی داشتند؛ از یک طرف با تبلیغات شدید ضدفئودالی و حمایت از روستاییان فرقه آنها را مضطرب کرده بود، از طرف دیگر قتل و غارت خوانین فرار آنها از آذربایجان را تشدید می‌کرد. خروج آنها و بی‌سرپرست ماندن املاک به بی‌سرپرستی رعیت و هرج و مرج دامن می‌زد.

از سوی دیگر پس از شکست فرقه دموکرات و استقرار دولت ایران، تعدادی از مهاجران ایرانی که برای کار به روسیه رفته و در روزگار رضاشاه از شوروی اخراج شده بودند و بازگشته و به اتهام همکاری با فرقه دموکرات از آذربایجان به نواحی مختلف اعزام گردیدند که این اقدام هم در تشدید مسائل سوء اجتماعی موثر بود و بعد از مدتی دولت مجبور شد با مصوبه مجلس آنها را به زادگاه خود بازگرداند.

ب: غارت و چپاول مردم

غارت و چپاول اموال و احشام مردم و عشایر و انتقال آنها به شوروی در میان انبوهی از اسناد بر جای مانده در نخست‌وزیری که در اختیار نهاد ریاست جمهوری است شکایت‌های متعددی از غارت و تاراج اموال و احشام عشایر، مردم، تجار و خوانین وجود دارد که قسمت عمده آنها توسط سران فرقه دموکرات به شوروی انتقال داده شده بود. همچنان که در خاطرات معاون پیشه‌وری آمده است، در جریان فرار سران فرقه دموکرات به شوروی تعداد زیادی کامیون به همراه راننده به زور اسلحه به همراه این اموال به شوروی برده شدند که شکایت‌های متعدد بازپس‌گیری کامیون‌ها از شوروی در آرشیو فوق‌الذکر موجود است.

ج: قحطی در آذربایجان

در نتیجه سلطه یک ساله فرقه در آذربایجان و بر هم خوردن وضع کشت و زرع ـ زیرا قسمت عمده قوای نظامی فرقه را روستاییان تشکیل می‌دادند ـ زراعت در آذربایجان مختل گردید ضمن آن‌که هرچه گاو و گوسفند و غله وجود داشت توسط عوامل فرقه به شوروی انتقال داده شد. به همین دلایل سال 1326 آذربایجان دچار قحطی گسترده‌ای گردید و تعداد زیادی از مردم محروم روستایی از گرسنگی مردند. از یک طرف خوانین روستاها را ترک و ساکن تهران شده بودند و حاضر به بازگشت و آباد کردن املاک خود نبودند، از طرف دیگر روستاییان توانایی مالی لازم را نداشتند. تمهیدات دولت و مجلس برای بازگرداندن خوانین به آذربایجان به نتیجه روشنی هم نرسید.

کینه و کینه‌جویی

از آنجا که فرقه کمونیستی دموکرات فاقد مشروعیت مذهبی و ملی بود و پایه‌های خود را مانند حکومت پهلوی بر خشونت و زور و ترور و آدمکشی استوار کرده بود و از این رهگذر افراد و خاندان‌های متعدد متنفذ محلی از هستی ساقط گردید، قتل و غارت بسیاری در آذربایجان روی داد که اولین پیامد آن کاشته شدن تخم کینه و خونخواهی در دل بازماندگان مقتولان و غارت‌شدگان بود و منتظر فرصت می‌ماندند تا تلافی کنند.

همچنان‌که در خاطرات آیت‌الله مجتهدی اشاره شد در روستای آردالان سراب به دستور و فرماندهی غلام‌یحیی خوانین اسکندری قتل‌عام شدند، حتی مادر آنها هم در این قتل و غارت کشته شد. اسکندری که نماینده مجلس شورای ملی بود بعد از شکست فرقه دموکرات بشدت پیگیر اخراج مهاجرین متهم به همکاری با شوروی و فرقه از آذربایجان بود و انگیزه اصلی وی قتل و غارت خاندانش توسط غلام‌یحیی مامور رسمی کا.گ.ب بود.

آیا نباید از این حوادث تلخ عبرت گرفت؟

در بررسی و پژوهش‌های تاریخی عبرت‌گیری و عبرت‌آموزی از حوادث، مهم‌ترین رسالتی است که محقق باید به نسل خود و آینده ارائه نماید. هدف از مطالعه تاریخ به تعبیر مولای متقیان عبرت است. فقدان اطلاعات تاریخی در بین جوانان و فرهیختگان که دلیل آن هم کم‌کاری ارگان‌های رسمی (مانند مراکز دانشگاهی، آموزش و پرورش و...) است، چنان شرایطی فراهم می‌کند تا همان جریانی که یک روزی به سردمداری عناصری همچون حیدرخان عمواوغلی و سیدحسن تقی‌زاده انقلاب مشروطیت را به خون بیالایند و منحرف کنند، یکی سر از سفارت روسیه و دیگری در سفارت انگلیس درآوردند و در روزگار دیگری به هدایت سفارت شوروی حزب کمونیستی توده و سپس فرقه دموکرات ایجاد نمایند.

قربانیان این جریان خیانت‌پیشه پیشه‌وری‌ها و غلام‌یحیی‌ها چه کسانی بودند؟ مگر غیر از جوانان پاک و بی‌آلایش پراحساس نبودند که فریب شعارهای دروغین عوامل وابسته بیگانه را خورده و هستی و جوانی خود را برای حفظ منافع اتحاد جماهیر شوروی از دست دادند. قربانیان بی‌گناهی که نه مزارشان آشکار است و نه آثاری دارند و در حسرت و دوری از خانواده و وطن ساکت و خاموش در سیبری و زندان‌های شوروی در دل تاریک تاریخ محو و نابود شدند، در حالی که بر لنین و استالین و پیشه‌وری لعن و نفرین می‌کردند.

اکنون نیز نیرنگ‌پیشگان مرید پیشه‌وری که خود را وارث او می‌دانند و ریشه در این جریان الحادی دارند حتی با ظواهری متشرعانه، مانند گوساله‌پرستان سامری، بازی دیگری برای آذربایجان و جوانانش ساز کرده و در غفلت مسئولان سومری‌بازی و سومری‌سازی در دانشگاه‌ها آغاز کرده‌اند... سرکردگان اصلی این تشکیلات اغلب نسبت و پیوستگی مستحکمی با جریان کمونیستی فرقه دموکرات دارند. یکی مرید پیشه‌وری است، دیگری خواهرزاده وزیر دادگستری پیشه‌وری و دیگری چون رضا براهینی عضو سازمان جوانان فرقه دموکرات و دیگری عضو چریک‌های فدایی خلق.

حسن انزلی، مولف کتاب پرارج «ارومیه در گذر زمان» سال 1383 دیدار و گفت‌وگویی حضوری با دکتر نصرت‌الله جهانشاهلو افشار، بازمانده از گروه 53 نفر کمونیست دوران رضاشاه و شاگرد تقی ارانی و معاون پیشه‌وری در برلین داشته است. مطالبی که هم از خاطرات و هم متن کتاب و هم دستخط دکتر جهانشاهلو در کتاب فوق‌الذکر منتشر نمود، اعترافاتی تلخ ولی صادقانه است. سرگذشتی اندوهناکِ عبرت گرفتنی برای جوانان عزیز ایران‌زمین، تا از سرگذشت ایشان درس گرفته فریب سامریان سومرباز و سومرساز را نخورند.

در مورد فروپاشی تشکیلات فرقه، آقای جهانشاهلو اظهار داشت: روز 25 آذر ماه 1325 سرهنگ قلی‌اف مأمور کا.گ.ب شوروی‌ها در تبریز پیشه‌وری و من (جهانشاهلو) و کاویان را به دفتر خود خواست، ما تعجب کردیم زیرا وی در حدی نبود که ما را به حضور بخواند، همیشه به دیدار ما می‌آمد؛ ناچار من و پیشه‌وری رفتیم و کاویان نیامد. وقتی به اتاقش وارد شدیم به سردی با ما برخورد کرد، بدون مقدمه گفت: شما (یعنی پیشه‌وری، من و سایر رهبران فرقه) امروز تا ساعت 8 باید تبریز را ترک کنید، پیشه‌وری عصبانی شد و با تندی گفت: کجا برویم، اینجا وطن ماست، تو در آن حد نیستی که به ما این تکلیف را بکنی! قلی‌اف بلافاصله بلند شد و در را باز کرد و دم در ایستاد و به زبان ترکی گفت: «سنی گتیرن سنه دِیرگِت» یعنی آورنده تو به تو می‌گوید برو. ما ناچار همان روز تبریز را به سوی مرز شوروی ترک کردیم...»

جهانشاهلو در صفحه 10 کتاب «سرگذشت ما و بیگانگان، بخش دوم» می‌نویسد: «آقای پیشه‌وری در گفتارش یادآور شد که سبب شکست فرقه آذربایجان گویا در این بوده است که زودتر با سازمان‌های مترقی و ملی ایران ائتلاف نکرده است... امّا آقای باقراف گفت: نه اشتباه شما از آغاز این بود که یکباره با دولت ایران و سازمان‌ها و مردم آن قطع رابطه نکردید و دست به دست کردید، اگر قاطع عمل کرده بودید و یکباره از آنها می‌بریدید و به ما می‌پیوستید، اکنون دولت ایران و جهان در برابر کار انجام یافته بود و نمی‌توانستند با گفت‌وگوهای سیاسی آذربایجان را از نو از ایران بدانند...»

جهانشاهلو در صفحه 178 این کتاب می‌نویسد: «هم‌میهنان بویژه جوانان ما که در آینده چه‌بسا در راهشان چنین دام‌هایی گسترده خواهد شد درست توجه فرمایند که کارهای نادرست من و همکاران و همگامانم که در برپایی حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان دست داشتیم چه پیامدهای شومی برای هم‌میهنان به بار آورد و چه جوانانی را که سرمایه‌های ارزنده و گرانبهای میهن ما بودند به رایگان به کشتن داد و چه خانواده‌هایی را بی‌سرپرست و بی‌سروسامان کرد.

ما به گمان خود می‌خواستیم زندگی هم‌میهنان خود را بهبود بخشیم، دانسته و ندانسته آنان را در پرتگاه‌های بیمناک رها کردیم. به دیگران کاری ندارم، امّا من در برابر سروش درون خود بسیار شرمنده‌ام...» در صفحه 180 نوشته است: «اینها را از این رو در این سرگذشت آوردم تا مایه عبرت جوانان ما شود و در آینده فریفته در باغ سبزهایی که بیگانگان سرخ و سیاه و دست‌نشاندگان آنان نشان می‌دهند نشوند و از راه راست میهن‌پروری و ایران‌دوستی گامی به راست و چپ برندارند و زندگی خود و دیگر هم‌میهنان را تباه نکنند...» از ایشان خواستم که با خط خود چیزی بنویسند، با این‌که به علت اشکال در بینایی نوشتن برایش سخت بود دو سه سطر زیر را با خط خود نوشت:

جناب آقای انزلی چنان‌که حضورا نیز عرض شد من همواره در راه میهن وظایف خود را انجام داده‌ام امیدوارم جوانان ما نیز هیچ‌گاه به نویدهای بیگانگان فریفته نشوند.

دکتر جهانشاهلو»

رحیم نیک‌بخت / آذربایجان‌پژوه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها