عموی دختر سه ساله در گفت‌و‌گو با «جام‌جم» اعترافات قاتل را تشریح کرد

قتل آی نور برای دو گرم طلا!

پرونده قتل دختر بچه آمریکایی بعد از 57 سال دوباره به جریان افتاد

نیم قرن سکوت

ماریا هفت سال داشت. او دختری پرجنب و جوش بود و دو چشم بزرگ قهوه‌ای داشت که ذکاوت و مهربانی‌اش را نشان می‌داد. همه می‌گفتند این دختر کلاس دومی، دختر خاصی است و کتی که یک سال از او بزرگ‌تر بود، به داشتن دوستی چون او افتخار می‌کرد.
کد خبر: ۷۱۸۴۳۴
نیم قرن سکوت
ماریا و کتی همسایه بودند. سال 1957 بچه‌ها هنوز اسیر تلویزیون نشده بودند و در خیابان‌های «آرشی‌پلیس» با همدیگر بازی می‌کردند. آن زمان هیچ‌کس در خانه‌اش را قفل نمی‌کرد، چون در آن محله همه یکدیگر را می‌شناختند.

7000 سکنه «سایکامور» تا قبل از صبح سوم دسامبر سال 1957 احساس امنیت می‌کردند، اما ناگهان همه چیز به‌هم ریخت و فاجعه‌ای غیرمنتظره رخ داد؛ جنایتی که راز آن هرگز فاش نشد و اکنون این پرونده بعد از 57 سال دوباره به جریان افتاده و پلیس و دادستانی می‌کوشند تا بالاخره این معمای مخوف را حل کنند.

صبح آن سه‌شنبه منحوس، برای ماریا و کتی کاملا معمولی شروع شد. آنها در هوای سرد قدم‌زنان به مدرسه‌شان رفتند و بعد از مدرسه برای آوردن اسباب‌بازی به خانه ماریا رفتند. دو بلوک آن طرف‌تر، مردی که اورکت به تن داشت، دو دختربچه را زیر نظر گرفت. او سعی کرد با آنها وارد صحبت شود. دخترها ترسیدند و به همین دلیل به رستورانی رفتند تا از دست مرد خلاص شوند. وقتی از رستوران بیرون آمدند مرد رفته بود، اما روی زمین چند عکس از زنان برهنه انداخته بود. این تنها اقدام مستهجن در شهر نبود. فردی بعد از هالووین روی درخت‌ها و چراغ‌های راهنمایی با گچ تصاویر مستهجن کشیده بود.

ماریا و کتی سعی کردند به صحنه‌ای که دیده‌اند، اعتنا نکنند. آنها تصمیم گرفتند بعد از شام با هم بازی کنند. دو دوست محل مورد علاقه‌ای داشتند که از تابستان آن سال به بعد در آنجا بازی نکرده بودند. کتی ساعت پنج بعدازظهر به خانه رفت. ماریا هم بعد از این‌که شامش را خورد، به کتی زنگ زد: «من می‌توانم امشب بیرون بروم. تو هم می‌توانی؟»

دو دختر در تاریکی تا نقطه مشخصی مسابقه دادند. دور درخت‌ها می‌دویدند و شاد بودند تا این‌که مردی جوان و خوش‌چهره به آنها نزدیک شد. کتی هنوز دندان‌های بزرگ و سفید، صورت تیره و صدای نازک آن مرد را به یاد دارد. او هرگز این مرد را ندیده بود. غریبه به دو دختر نزدیک شد و گفت: «سلام دخترهای کوچک، خوش می‌گذرد؟»

او به ماریا و کتی گفت اسمش جانی است، ازدواج نکرده و بیست و چهار ساله است و سپس پرسید آیا آنها می‌خواهند روی کولش سوار شوند یا نه و آیا عروسک دوست دارند؟ دخترها سرشان را به نشانه تائید تکان دادند.

57 سال بعد این جزئیات دوباره در دادگاه گوشزد شد. غریبه ماریا را روی شانه‌هایش چند دور در خیابان چرخاند و صدای خنده‌های ریز ماریا در محوطه پیچید. ماریا به خانه رفت تا یکی از عروسک‌هایش را بیاورد. در این حال کتی با مرد غریبه تنها ماند. نوبت کتی بود که کولی‌سواری کند. مرد غریبه به کتی گفت خوشگل است، اما کتی هنوز هم فکر می‌کرد آن مرد از ماریا بیشتر خوشش آمده است. وقتی ماریا به خانه رسید، پدرش مشغول خواندن روزنامه بود. او با مادرش صحبت کرد، عروسکی که می‌خواست برداشت و به کوچه برگشت. این بار نوبت کتی بود که سراغ عروسکش برود. او از ماریا خواست همراهش برود، اما ماریا قبول نکرد. وقتی کتی برگشت، از مرد غریبه و ماریا خبری نبود.

آدم‌ربایی و قتل ماریا ریدولف، قدیمی‌ترین پرونده‌باز ملی در آمریکاست. اکنون این پرونده بعد از 57 سال دوباره بررسی می‌شود، اما باز هم ممکن است به نتیجه نرسد. ماریا در زمانی دزدیده شد که هنوز انتشار عکس بچه‌های گمشده، جزئی از فرهنگ روزانه آمریکا نشده بود. دزدیده شدن یک دختر کوچک در آن زمان، فاجعه‌ای بود که به هر کسی احساس عدم اطمینان می‌داد. گزارشگران بعد از شنیدن این خبر به سمت «سایکامور» روانه شدند. رئیس پلیس اف.بی.آی دستور داد درباره این پرونده مرتب به او گزارش بدهند و رئیس‌جمهور نیز پرونده را دنبال می‌کرد، اما چند هفته کار ضربتی بیش از نیم‌قرن سکوت را به دنبال داشت. در زمان گشوده شدن پرونده ماریا، آزمایش دی.ان.ای وجود نداشت و تنها سرنخی که پلیس در اختیار داشت، مقداری نمونه مدفوع سگ بود که از حضور فردی غریبه در محل خبر می‌داد.

بررسی مجدد این پرونده بعد از گذشت 57 سال، کار ساده‌ای نبود. عده زیادی از شاهدان فوت شده بودند و عده دیگر جزئیات را از یاد برده بودند، اما پرونده دوباره به جریان افتاد. نقطه شروع کار از سال گذشته بود که مردی به اتهام کشتن ماریا بازداشت شد. این مرد هنوز می‌گوید بی‌گناه است و همسر و دختر خوانده‌اش می‌گویند این مرد تمام توان خود را به کار بسته‌ تا صلح را به سایکامور بازگرداند.

این‌که یک قاتل پس از 57 سال پیدا شود، دستاورد بزرگی است، اما پرسش اینجاست مدارک به دست آمده و شهادت شاهدان، تا چه حد قابل استناد است؟ آیا سیستم قضایی توانسته ماجرا را درست و عادلانه بازسازی کند؟

این پرونده اکنون براساس آخرین اظهارات زنی قبل از مرگش بازگشایی شده، اما غیر از او شخص دیگری این مرد را متهم نکرده است. بسیاری از مدارک فیزیکی پرونده گم یا خراب شده‌ است، از جمله عروسک ماریا که به دست قاتلش افتاده بود. در عوض پلیس اکنون به چیزهایی استناد می‌کند که در گذشته غیرقابل استناد تلقی می‌شد؛ از جمله شناسایی توسط شاهد عینی و شهادت افراد مطلع.

شناسایی توسط شاهد عینی آنقدرها هم آسان نیست که به نظر می‌رسد. این‌که 57 سال پیش یک مرد چه شکلی بوده و الان چه قیافه‌ای دارد و نور صحنه جرم در آن شب تاریک چقدر یک چهره را واضح می‌کرد، جای پرسش دارد.

کسی که شهادتش اکنون ملاک قضاوت قرار گرفته، در زمان وقوع حادثه کودک بود و آدم‌ربا را فقط چند لحظه دیده بود. بیش از نیم‌قرن گذشته و اکنون بسیاری می‌پرسند واقعا شهادت او چقدر قابل استناد است؟ او از میان چند تصویر، عکس قاتل را نشان داد و گفت مطمئن است قاتل را بدرستی شناسایی کرده است. عده‌ای می‌گویند عکسی که او انتخاب کرده، کاملا از عکس‌های دیگر متفاوت بود و شاید دلیل انتخاب او همین بود. آنها می‌گویند دادستانی بخصوص عکس‌ها را طوری گذاشته بود که عکس این متهم انتخاب شود. به هر حال کامل شدن این پرونده دست‌کم دو سال دیگر زمان می‌برد.

طبق آمار، 75 درصد از افرادی که بی‌گناه متهم شده‌اند، به دلیل اشتباه شاهد عینی در شناسایی و 15 درصد نیز به سبب شهادت اشتباه افراد مطلع بازداشت شده‌اند. حالا مردی که متهم است نیم‌قرن پیش دختربچه‌ای را دزدیده و به قتل رسانده، به زندان منتقل شده و خانواده قربانی و شهر نفس راحتی می‌کشند، اما هنوز این پرسش پابرجاست که آیا عدالت بدرستی اجرا شده است؟

چه بر سر ماریا آمد؟

جسد ماریا بهار سال بعد از گم شدنش پیدا شد. مردی که در حال چیدن قارچ‌ وحشی بود، اسکلت او را زیر درختی پیدا کرد. پرنده‌ها روی جسدش لانه کرده بودند و پیراهنی که به تن داشت، پوسیده بود. این محل در 120 مایلی خانه ماریا بود. کسی که جسد را کشف کرده، آن زمان به پلیس گفته بود: «اول فکر کردم یک گوزن است، بعد فکر کردم سگ مرده است، بعد دیدم شبیه اسکلت آدم است و وقتی بیشتر دقت کردم، فهمیدم یک دختربچه است.»

او بعد از دیدن جنازه، همسرش را مطلع کرد و بعد هر دو موضوع را به پلیس گزارش دادند. در آن زمان هیچ عکسی از صحنه جنایت گرفته نشد. چون رئیس پلیس گفته بود نمی‌خواهد چنین عکسی در صفحه اول روزنامه‌ها چاپ شود.

پزشکی قانونی آن زمان گزارش داده بود ماریا بر اثر ضربات چاقو کشته شده است. جسد ماریا چند روز بعد از مقابل مدرسه‌اش تشییع شد.

کتی چه شد؟

خانواده کتی پس از این حادثه خیلی زود از آن شهر مهاجرت کردند. مادر کتی مراقب رفت و آمدهای دخترش بود. کتی حتی وقتی بزرگ شد و ازدواج کرد، همیشه ترس ظاهر شدن دوباره جانی را با خود داشت و هنوز هم نتوانسته است آن فاجعه را از یاد ببرد، البته او می‌گوید: اکنون آرام‌تر هستم، چون قاتل دستگیر شده است.

فردی که کتی از وی به عنوان قاتل یاد می‌کند، فقط یک متهم است که واقعا معلوم نیست گناهکار باشد و پرونده اتهامی‌اش تازه به جریان افتاده است. (ضمیمه تپش)

مترجم: سارا لقایی

منبع: دیلی‌میل

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها