به گزارش جام جم آنلاین، امروز پنجشنبه 18 سپتامبر 2014 میلادی برابر با 27 شهریور 1393 مردم اسکاتلند پای صندوق های رای رفتند تا با یکی از دو گزینه آری یا نه به این سوال سرنوشت ساز پاسخ دهند که «آیا اسکاتلند باید از انگلستان جدا شود؟» سوالی که در صورت مثبت بودن پاسخ آن از سوی اکثریت اسکاتلندی ها، اولین دولت مستقل اروپایی را از زمان فروپاشی یوگسلاوی و نخستین کشور استقلال یافته در جهان را از سال 2011 و جدایی جنوب از شمال سودان، تاسیس خواهد کرد.
دیگر پادشاهی متحد، صرفنظر از نتیجه این رفراندوم بازگشتی ندارد. نسل حاضر روزی می تواند بگوید که شاهد فروپاشی رسمی و عملی «بریتانیا»یی بود که روزگاری خود را «کبیر» می نامید و آفتاب در مستعمرات آن از اروپای سبز تا آفریقای سیاه و آب های دریای زرد، غروب نمی کرد.
سران این امپراتوری به تاریخ پیوسته، از دهه ها قبل دریافته بودند که خورشید امپراتوری استعماری شان روزی به حکم جبر تاریخی غروب خواهد کرد. توصیه های وینستون چرچیل و سایر سران انگلیسی بعد از او برای خروج آرام و تدریجی از شرق کانال سوئز و اقلیم های آفریقایی، خود حاکی از این خودآگاهی به افول قریب الوقوع بود.
توصیه سران بریتانیا به نسل های بعدی
اما سران بازمانده از امپراتوری، دو توصیه را برای نسل های بعدی خود به جا گذاشتند.
توصیه اول درباره حضور در رکاب آمریکا به عنوان بزرگترین قطب دنیای جدید بود. آنها دریافته بودند که پادشاهی متحد دیگر نمی تواند به عنوان دولت کبیر باقی بماند زیرا تنها دو قطب اصلی از دل جنگ های جهانی زاده شده بود.
آرزوی امپراتوری پیر این بود که بریتانیایی ها و کل جهان بفهمند که امپراتوری شان تجدید حیات دیگری در کالبد یک امپراتوری جدید کرده است؛ امپراتوری (آمریکا) که به زبان آنها سخن می گوید، دکترین اقتصادی آنان را در دستور کار قرار می دهد و همان ارزش های سیاسی را بشارت می دهد، مانند روحی که در جسمی دیگر حلول کند.
در عمل هم دیده شد که سران دولت های انگلیس نقش ناصحی را بازی کردند که واشنگتن نمی تواند خود را از توصیه های مشفقانه اش بی نیاز ببیند. این نقش را مارگارت تاچر به خوبی بازی کرد و تونی بلر هم تلاش کرد راه سلف خود را برود. واقعیت هم این بود که مهارت و تجربه سیاسی انگلیسی ها در اداره جهان و تشکیل ائتلاف ها، برقراری موازنه ها و نشر فرهنگ غربی، می توانست خیلی به کار امپراتوری نوپای آمریکا بیاید. همچنین تاریخ شاهد اهمیت نقش انگلیس در تحریک روسای جمهور آمریکا برای برافروختن جنگ و ماجراجویی در برابر سایر ملت ها و حفظ دستاوردهای «تمدن غربی» بود.
توصیه دوم اما در رابطه با ارتباط با اروپا بود. سران امپراتوری گذشته انگلیس نمی توانستند از نژادپرستی تاریخی خود در برابر ملت ها و سایر سران اروپایی دست بردارند و همین الان هم سبک زندگی انگلیسی ها نمایان کننده این تمایل به تفاخر است. در همان حال این را هم دریافتند و توصیه کردند که اروپای درگیر در جنگ جهانی را نباید به حال خود رها کرد و این فرصت ارزشمندی برای انگلیس بود تا نقش تنظیم کننده خارجی موازنه قدرت را به واسطه ارتباط محکم خود با آمریکا به عنوان قطب برتر بازی کند.
پادشاهی متشتت
حالا رفراندوم اسکاتلند کار را به جایی رسانده که برای پادشاهی متحد حتی اگر این نام را برای خود نگه دارد، در نظر اروپا و آمریکا و کل جهان، دیگر پسوند «متحد» بی معناست. انگلیس می ماند بدون اتحادی که روزی بخشی از نام و صفت مسجل آن بود با شان، جایگاه و نفوذی کمتر از گذشته.
از دید انتقاد گران از سیاستمداران لندن، یعنی کسانی که خود اسکاتلندی ها آنان را «گروه وستمنیستر» - اشاره به مرکز تصمیم گیری و قانونگذاری آنان در لندن- می نامند، بزرگترین خطای دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس این بود که گزینه سومی را در برابر مردم اسکاتلند قرار نداد. گزینه ای که در کنار استقلال یا ادامه روند گذشته، اختیارات بیشتر و گسترده تری را به سران محلی اسکاتلند اعطا کند و وقتی هم قانونگذاران انگلیسی به این فکر افتادند دیگر دیر شده بود.
یک بار دیگر یکی از مهمترین تجربه های تاریخ اروپا، وحدت اتحادیه ای را به چالش می کشد که یکی از افتخارات آن اتحاد است؛ صرفنظر از اینکه اسکاتلند به استقلال برسد یا نرسد و حتی به اتحادیه اروپا ملحق شود یا نشود، اینکه چنین چالشی بعد از آنهمه محکم کاری در چفت و بست های اتحادیه و سیاست های یکپارچه سازی آن رخ می دهد، خود به منزله میخی دیگر بر تابوت جهانی سازی غربی است. |
ملی گراهای اسکاتلندی طالب استقلال حاکمان لندن نشین را متهم می کنند که سیاست های اقتصادی آنها باعث نابودی صنایع در اسکاتلند و تعطیلی بسیاری از کارخانه ها و بیکاری هزاران نفر شده است. آنها همچنین در قبال سیستم نظارت بهداشتی و افزایش هزینه های پستی و ترانزیتی نیز متهمند. طبیعی است که این اتهام ها هم با اغراق هایی همراه باشد همانگونه که در خواسته های ملی گرایانه همه مناطق جهان این نوع از افراط وجود دارد؛ وانگهی نابسامانی صنعتی و اقتصادی چیزی نیست که تنها منحصر با اسکاتلند باشد بلکه در کل ارکان قاره اروپا این وضعیت با شدت و ضعف قابل مشاهده است. اقتصاددانان، یکی از دلایل این موضوع را در انتقال بسیاری از کارخانجات به آسیا و به ویژه کشور چین می دانند.
این نکته را هم نباید فراموش کرد که اسکاتلندی ها همچنان از مزایای اجتماعی و بهداشتی مناسبی برخوردارند مزایایی بیشتر از خود انگلیس، ولز یا ایرلند شمالی. این امتیازها به این دلیل حاصل شده که اسکاتلندی ها سال ها با تهدید به جدایی از تسهیلات و امتیازات اعطایی بیشتری از طرف لندن برخوردار شده اند.
مبنای احساسی استقلال
شکی نیست که رفتار سیاسی دولت مستقر در لندن در سطح مطلوبی نبوده است اما تردیدی هم نیست که جدایی طلبان، مواضع و برنامه هایشان را بیش از آنکه بر مبنایی اقتصادی مرتب و استوار کنند، بر مبنایی احساسی با مساله جدایی تعامل می کنند.
هر کس سفری به جزایر بریتانیا داشته باشد و یا نگاهی به تاریخ روابط بین قومیت های آن بیندازد به خوبی در می یابد که مساله قومگرایی این جزایر، صدها سال است که زنده مانده و نفس می کشد. حتی به راحتی می توان مشاهده کرد که چگونه اساطیر قومی و ملی همچنان احساسات و مواضع اهالی اسکاتلند را بیش از هر امر مادی بر می انگیزاند.
اسطوره ای به نام «مل گیبسون»
جمیل مطر یکی از نویسندگان مصری می گوید: در یک جشن فرهنگی در ادینبرو، یکی از دست اندرکاران به من گفت: اسکاتلندی ها از تمسک به اساطیر خود دست بر نمی دارند و حتی اسطوره های جدید خلق می کنند طوری که یکی از اسطوره های جدیدشان به نام بازیگر معروف، «مل گیبسون» ثبت شده است. او افزود: فیلم سینمایی «شجاع دل» که مل گیبسون در آن نقش ویلیام والاس اسطوره تاریخی را بازی کرد، نقش مهمی در افزایش و تشدید روحیه استقلال طلبی و احساسات عاطفی قومی در اسکاتلند داشت.
به هر تقدیر یک بار دیگر، قضیه هویت بر سایر قضایایی که سیاست های جهانی سازی، آن را تشویق و نظام سرمایه داری آن را تبلیغ می کند، پیروز می شود. یک بار دیگر یکی از مهمترین تجربه های تاریخ اروپا، وحدت اتحادیه ای را به چالش می کشد که یکی از افتخارات آن اتحاد است؛ صرفنظر از اینکه اسکاتلند به استقلال برسد یا نرسد و حتی به اتحادیه اروپا ملحق شود یا نشود، اینکه چنین چالشی بعد از آنهمه محکم کاری در چفت و بست های اتحادیه و سیاست های یکپارچه سازی آن رخ می دهد، خود به منزله میخی دیگر بر تابوت جهانی سازی غربی است.
چالش پیوستن به اتحادیه اروپا
اما چالش های اسکاتلند پس از استقلال همچنان باقی خواهد بود. یکی از همین چالش ها پیوستن به اتحادیه اروپا است که برخی ناظران می گویند فرایندی دشوار خواهد داشت؛ زیرا استقلال اسکاتلند و انضمام بی دردسر آن به اتحادیه، برخی استقلال طلبان دیگر را در قاره سبز (به شکل مشخص در اسپانیا و ایتالیا) برای استحقاق چنین دستاوردی تشویق خواهد کرد. به همین علت هم برخی پیش بینی می کنند که پیوستن اسکاتلند به اتحادیه اروپا با مخالفت شدید اسپانیا و ایتالیا روبرو شود و پروسه پیوستن به اتحادیه، سال ها طول بکشد.
تاثیر بر امریکا
برخی مسئولان آمریکایی هم از استقلال اسکاتلند اظهار نگرانی کرده اند زیرا اسکاتلند، یک پایگاه زیردریایی های هسته ای آمریکا را در خود جای داده است و همچنین جایی است که ناوهای هواپیمابر انگلیس در آنجا ساخته می شوند. آمریکایی ها نگران آن هستند که تجزیه انگلیس به ضعف اقتصادی دو طرف منجر شود و با خروج احتمالی انگلستان از اتحادیه اروپا از نفوذ واشنگتن بر این اتحادیه کاسته شود.
جام جم آنلاین- جواد ارشادی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد