
وقتی میگوییم هر ایرانی لاجرم هرگونه تفکیکی را از قومیت و مذهب گرفته تا جنسیت و محل سکونت کنار میگذاریم و درنهایت به مردمی میرسیم که جنگی همهجانبه، همه اطراف و اکناف زندگیشان را نشانه گرفت. جامجم در سی و چهارمین سالگرد این رویداد بزرگ به بعدی کمتر پرداخته شده یعنی مساله زنان و دفاع مقدس توجه کرده است. سوال اصلی درباره موضوع این است که روایت زنانه از جنگ ایران و عراق چیست؟
وقتی همه چیز کنفیکون میشود
زنان ساکن در مناطق مرزی، جزو نخستین کسانی هستند که با تجربه جنگ روبهرو شدند. آنها در حال زندگی روزمره خود بودند که جنگ با تمام ابعاد خود وارد زندگی آنها شد و بسیاری چیزها را تحت تاثیر قرار داد. برای مقابله با آثار شوم این پدیده، مهاجرت یک ابزار است اما در وهله نخست، زن ایرانی تردید دارد که از خانمان خود دست بشوید یا نه و پس از مدتی که مطمئن میشود وقتِ رفتن است به این باور نمیرسد که رفتن، همیشگی یا بلندمدت است و از این رو در برخی از خاطرات میخوانیم که هیچ وسیله زندگی برداشته نشده و فقط به برخی لوازم شخصی و پول کفایت میشود. حتی در یک خاطره میخوانیم که قرآنی در خانه گذاشته میشود تا اگر عراقیها آمدند قرآن، آنها را کور کند. پس از مدتی، رنج سکونت در مکان جدید که معمولا همراه با نوعی عذاب است، روایت بعدی زن ایرانی از جنگ است. خوابگاهها مخصوصا با داشتن تاسیسات بهداشتی مشترک مشکلاتی دارند و خانهها برای جنگزدگان بدون پول، مشکل دیگری. در کنار این مشکلات، دلتنگی و البته نوستالژی همان روزهای خوب پیش از جنگ در این مرحله ذهن و جان زن ایرانی را چنگ میزند. تجربه آخر در این مرحله، دیگری شدن است. زن ایرانی جنوبی یا غربی (کرد) باید با آداب و رسوم و نظام اجتماعی مناطق آوارهپذیر کنار بیاید و صد البته در این راه ناملایمات را هم تحمل کند. پس در مرحله از جاکندگی آنچه در ذهن زن ایرانی باقی مانده، تردید، رنج سفر و هجرت، رنج سکونت در مکانی نامناسب، دلتنگی و دیگری شدن است.
وقتی خانواده منفجر میشود
روایت ثانوی زنان از جنگ، انفجار در ساختار خانواده است. در این مجموعه ابتدا به دلیل مهاجرتها و عدم توانایی یا خواست برخی از اعضای خانواده برای مهاجرت، گسستی در میان خانواده ایجاد میشود و پس از آن، لزوم دفاع، اغلب مردان را از زنان جدا میکند. البته زنانی هستند که به میل خویش یا به اجبار جنگ، مجبور به خدمت در مناطق جنگی هستند. امدادگران بهترین نمونه از این زنان هستند. ماندن ایشان در جبهه نبرد بسادگی هم روی نمیدهد. در اغلب اوقات چالشی با نهاد خانواده و هرم قدرت آن بخصوص با پدر درمیگیرد و این یعنی انفجاری بزرگتر در ساختار خانواده. از آن سو دلتنگی بخصوص در مورد مادران تجربه بعدی در این خصوص میشود. البته تاثیرات در این حوزه، فقط مختص بزرگسالان نیست، بلکه بزرگشدن زودهنگام کودکان و نوجوانان تغییر دیگری است که جنگ در عرصه اجتماعی ایجاد میکند. تغییری که صد البته در آینده و بزرگسالی این افراد تاثیر خاص خود را خواهد داشت.
هویتهایی که تبدیل میشود
سومین روایت زنان از جنگ، تجربه تغییر خویشتن زنانه است. زنان در طول جنگ تحمیلی مجبور شدند هویتها و کارکردهایی متفاوت با قبل از جنگ تحمیلی را به عهده بگیرند. مثلا امدادگران روایت میکنند که مجبور بودند با صحنههای بسیار تلخ مجروحیت روبهرو شوند یا اینکه در برخی موارد مجبور به دفن اجساد یا محافظت از آنها در برابر سگهای هار شدهاند. مریم کاظمزاده هم خبرنگار زنی است که هویت خود را تغییر میدهد و همراه با «دستمال سرخها» در کردستان از جنگ روایت میکند. مبارزه مسلحانه، دیگر هویتی است که زنان به عهده میگیرند. نمونه برجسته این هویت را میتوان در مرضیه حدیدچی دباغ دید که حتی در مقطعی به سمت فرماندهی در منطقه غرب کشور هم رسید. تغییر هویتهای این چنینی باعث میشود جایگاه زنان در خانواده نیز تغییر کند و این یعنی دختری که پیش از این صرفا به عنوان یک عضو خانواده بود، در زمان جنگ به مبارزه مسلحانه روی آورده است.
روایت ترسهای زنانه
هراس از تعرض به بدن، جزو دیگر روایتهایی است که زنان جنگزده ایرانی دارند. اگرچه موارد گزارش شده تعرض جنسی در این جنگ بسیار معدود است، اما ترس از روبهرو شدن با یک اجنبی قدرتمند (متکی به اسلحه) همواره برای یک زن، ترس از تجاوز را هم به همراه دارد.
روایت انتظار
یک روایت دیگر از جنگ، تجربه تعلیق است. زنانی که معمولا در پشت جبهه بودند و مردان آنها برای حضور در عرصه دفاع، شهر را ترک کرده بودند دچار یک تعلیق ممتد میشوند. این تجربه در مورد همسران مفقودالاثر مهیبتر و تلختر از سایرین است. در عین حال تجربه امدادگران یا حتی مردم عادی از صدای آژیرها بخصوص آژیر آمبولانس، نوع دیگری از تعلیق روایت شده توسط زنان است. پایان تعلیق هم خود تجربه دیگری است که همراه با لحظه تلخ خبررسانی است. زنان هم مخاطب و هم راوی خبرهای بد در طول جنگ بودند و صحنههای این چنینی تا مدتها در ذهنشان باقی مانده و حتی باعث شده برخی اوقات، مخاطب این خبرهای بد هیچگاه کمر راست نکند.
زندگی ادامه دارد
تجربه زندگی روزمره و بازجای گیری در آن، آخرین روایتی است که زنان ایرانی از جنگ ایران و عراق دارند. ازدواج دختران و زنان، یکی از شایعترین نمودهای بازجایگیری در زندگی روزمره است. در صورتی که این ازدواج با رزمندگان باشد یا اینکه به بچه داری ختم شود روایتهای متفاوتتری برای یک زن خلق میکند. در مورد اول، زن به وضع تعلیق دچار شده و در وضع دوم از نبرد دورتر میشود. در عین حال تهیه کمکهای پشت جبهه و نیز ایجاد گروههای زنانه به منظور همیاری و همباشی زنان بخصوص زنان آسیبدیده، جزو دیگر روایتهایی است که در خاطرات زنان از جنگ تحمیلی وجود دارد.
به این روایات، روایتهای دیگری را هم میتوان اضافه کرد. روایت عذاب وجدان زن یا دختری که به هر دلیلی توان کمک به دفاع را ندارد، روایت عشقهای نافرجامی که جزو توابع یک پدیده غیرمترقبه چون جنگ است و حتی روایت نفرتی که ممکن است از جنگ وجود داشته باشد. با این حال آنچه از این روایات روشن است این است که یک جنگ همه جانبه مثل هشت سال تجاوز بعثیان عراقی و دفاع ایرانیان میتواند چه تاثیراتی بر جامعه بخصوص جامعه زنان داشته باشد. قضاوت با شماست ولی به نظر میرسد حتی تصور «ضعیفه بودن» درخصوص افرادی که چنین تاثیرات مهیبی را دیده و خود را با شرایط جدید منطبق کرده و بعد از جنگ به موفقیتهای کلانی چون افزایش تعداد دانشجویان دختر در آموزش عالی رسیدند، ظلم بزرگی باشد.
* در این مطلب از مقالهای با عنوان «تجربه زنانه از جنگ» نوشته دکتر غلامرضا جمشیدیها و نفیسه حمیدی، بهره گرفته شده است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان