مزاحم تلفنی چمدان برای اینکه بهانهای برای تماسهایش داشته باشد، حاضر است هر کاری بکند و از هر چیزی مایه بگذارد؛ هر کاری که فکرش را بکنید. در این شماره او حاضر شده همین موضوع تلخ مرگ را وسط بکشد تا حرفی برای زدن داشته باشد.
اسفراین، شهری است که در این میان قرعه به نام مردمش افتاده است.
مزاحم تلفنی گوشی را برداشته، کد 0585 را گرفته و بدون هیچ ملاحظهای از آنها پرسیده اگر ملکالموت به سراغشان بیاید و به آنها بگوید فقط یک روز برای زندگی فرصت دارید، در یک روز باقیمانده چه میکنند؟
از جمعیت 127 هزار نفری اسفراین، مزاحم تلفنی تنها با 19 نفر حرف زده که از بین آنها فقط 13 نفر حاضر به حرف زدن درباره موضوع شدند، دو نفر اما دلشان نمیخواست حرفهایشان منعکس شود، مزاحم تلفنی هم حرفی از آنها به میان نخواهد آورد.
اسفراین که از شهرستانهای استان خراسان شمالی است، از جنوب و جنوب غربی با سبزوار، از شرق با قوچان و از غرب با بجنورد و شیروان همسایه است.
از حرفهای مردمش هم برمیآید که مردمی مرگآگاه هستند و بیش از هر چیزی دغدغه رضایت دیگران را دارند و دلشان میخواهد دل همه از آنها راضی باشد و بعد دیار فانی را ترک کنند.
مریم محمدپور- چمدان ( ضمیمه آخر هفته روزنامه جام چم)
7235
مزاحم تلفنی اولین شمارهای که میگیرد، شماره تلفن یک خیاطی شلوغ است که خیاط محترم بسختی یکی دو دقیقهاش را خالی میکند تا درباره حضور ملکالموت اظهار نظر کند. او آنقدر عجله دارد که بدون مکث میگوید: «از بقیه حلالیت میطلبم تا از دست من ناراحت نباشند، اول از همه هم از پدر و مادرم». در این لحظه کمی مکث میکند و پس از آن میگوید: «البته تا توانستهام تلاش کردهام کسی از دستم ناراحت نباشد.» میپرسم فکر میکنید حاضر شوند حلالتان کنند؟
ـ وقتی بدانند فقط یک روز مانده، حتما حلال میکنند.
7263
نفر دوم هم بیش از هر چیزی حلالیت میخواهد. خانمی است که به آرامی سخن میگوید و تا اندازهای نسبت به این مصاحبه بدبین است: «از کجا باید بدانم شما از جامجم تماس گرفتهاید؟... چرا الان باید جواب بدهم؟»
وقتی کمی به مزاحم تلفنی اعتماد میکند، از روز آخر با عنوان «روز خداحافظی» یاد کرده و میگوید: «احساس میکنم باید خداحافظی کنم، جایی قرار است بروم که دیگر برنمیگردم، باید خداحافظی کنم و حلالیت بطلبم تا خیالم راحت باشد.»
7248
«کیف میکنم» دختر جوان و خوشخندهای است و حتی از سوال درباره مرگ به وجد میآید و میخواهد هر کاری که پیشتر فرصت انجامش را نداشته است، انجام دهد: «هر خوشی که در این چند وقت انجام ندادم را انجام میدهم، قشنگ کیف میکنم، اصلا یک مهمانی خیلی بزرگ میگیرم و همه کسانی که دوستشان دارم را دعوت میکنم. در مهمانی روز آخر من فقط شادی است. آخرسر هم از آنها میخواهم حلالم کنند.»
ـ حلال میکنند؟
ـ وقتی آن همه شادشان کردهام، حتما حلالم میکنند.
7218
پیشتر بارها به این سوال فکر کرده است. میگوید: «خیلی سوال جالبی میپرسید، من بارها به آن فکر کردهام. یعنی بعضی از این فیلمهای ماه رمضان اینطور مسائل را مطرح میکند و باعث میشود آدم به این سوالها فکر کند. من خیلی فکر کردهام اما هنوز به جواب خاصی نرسیدهام. فقط گاهی فکر کردهام اگر تصادف کردم و مردم، بگویم دیهام را صرف کار خیر کنند، مثلا خانه سالمندان یا یک مدرسه بسازند، نه اینکه خودم دبیر هستم، نگران دانشآموزانم میشوم.»
این خانم چهل ساله از مرگ نمیترسد اما مرگ یکی از دغدغههای اصلی زندگی اوست: «دو ماه پیش خواب دیدم که قرار است بمیرم، خیلی برایم عجیب بود که حتی لحظهای به بچهام فکر نکردم یا حتی به مسائل مالی یا اینکه وصیت کنم. برای خودم جالب بود، چون قبلا فکر میکردم اگر به من خبر مرگ خودم را بدهند اولین چیزی که به آن فکر میکنم بچهام است که بعد از من چه زندگیای خواهد داشت.»
7259
بیست و نه ساله است و کارمند. زندگی پرتلاطمی داشته است. اما اگر حتی یک روز از زندگیاش باقیمانده باشد، زندگیاش را سر و سامان میدهد و پس از آن دعوت ملکالموت را لبیک میگوید.
ـ یک روز هم مانده باشد، زندگیام را درست میکنم. زندگیام خیلی بههم ریخته است اما درستش میکنم. کاری میکنم که زندگیام به خودم برگردد و نمیگذارم تاثیر دخالت خانواده همسرم روی زندگیام بماند.
ـ زندگیتان چه مشکلی دارد؟
ـ من دو بار ازدواج کردهام. از همسر اولم که جدا شدهام و مشکلی با او ندارم، اما همسر فعلیام گذاشته و رفته است و اصلا به فکر بچهمان نیست.
ـ فکر میکنید در یک روز موفق شوید؟
ـ اگر بخواهم زندگیام برمیگردد و دیگر بچهام حسرت مادرش را ندارد. در همان یک روز زندگیام را دوباره میسازم.
7227
دختر بیست و هفت سالهای است که لیسانس ریاضی دارد اما بیکار است. ظاهرا رضایت کافی از خودش ندارد و در یک روز باقیمانده دلش میخواهد همه اشتباهاتش را جبران کند.
ـ باید اشتباهاتم را جبران کنم و از کسانی که حقی به گردن من دارند، عذرخواهی کنم.
ـ کاری هست که در طول زندگیتان انجام نداده باشید و دلتان بخواهد در همان یک روز باقیمانده انجام دهید؟
ـ چیزی را که میخواهم با یک روز نمیتوانم به دست بیاورم.
ـ و چیزی که میخواهید؟
ـ دلم میخواست باانگیزهتر درس بخوانم اما نخواندم و هم به خودم ظلم کردم و هم به پدر و مادرم. درست است که لیسانس گرفتم اما معدلم باید بیشتر میشد.
7286
مزاحم تلفنی شماره خانه یک مادربزرگ و پدربزرگ را گرفته است. ابتدا مادربزرگ گوشی را برمیدارد، اما ترجیح میدهد گفتوگو را به همسرش منتقل کند: «بوگوم آقامان بیاد، مو یادُم مِرِه چی مگی» و حاجآقا را صدا میزند که بیاید و با کسی حرف بزند که از روزنامه زنگ زده است. حاجآقا که بیش از 60 بهار از عمرش گذشته، هیچ نگرانیای نسبت به مرگ ندارد: «مینشینم دعا میکنم، خدا را شکر میکنم و هیچ ناراحتی هم ندارم.»
ـ یعنی اصلا از مرگ نمیترسید؟
ـ نه، اصلا. من سنم به جایی رسیده که دیگر نگران مردن نیستم، 60 و خردهای سن دارم.
ـ اما یک روز خیلی کم است.
ـ یک روز خیلی هم کافی است.
ـ اما میدانید روز آخر است.
ـ دلم میخواهد بدانم، همه دلشان میخواهد بدانند که چه زمانی میمیرند.
ـ سعی میکنید کسی را خوشحال کنید؟
ـ بله، اگر کسی از دستم ناراحت باشد، کدورتها را برطرف میکنم.
ـ نگران بچههایتان نمیشوید؟
ـ بچههایم تحصیل کردهاند، ازدواج کردهاند، خوشبخت هستند. هیچ نگرانیای ندارم. خودم هم بازنشستهام و زندگی خوبی کردهام.
7215
ـ طلب مغفرت میکنم.
ـ یک روز کامل؟
ـ بله. طلب مغفرت و آرزوی سعادت و سربلندی برای خودم و بچههایم.
ـ به دیدن بچههایتان نمیروید؟
ـ نه دیگر. میخواهم چه کار؟ مینشینم منتظر عزرائیل و فقط دعا میکنم.
ـ وصیت هم نمیکنید؟
ـ وصیت کامل کردهام. بعد 70 سال کار دیگری ندارم که انجام دهم.
ـ ممنونم. انشاءالله عمر باعزت داشته باشید و 120 سال دیگر زندگی کنید.
ـ با این اوضاع و این همه گرانی، انشاءالله 120 ساعت دیگر هم زنده نباشم.
7222
«اتفاقا همین امروز صبح خبر دادند پسرخالهام فوت کرده است». مزاحم تلفنی بسی متاثر شده و حس خروس بیمحل بودن پیدا میکند و تسلیت میگوید، اما ظاهرا کسی که آن سوی خط گوشی را برداشته بدش نمیآید با کسی درددل کند. برای همین مزاحم تلفنی سرتاپا گوش میشود و با کمترین سوال سعی میکند شنونده خوبی باشد: «از طبقه سیزدهم سقوط و فوت میکند. وارد آسانسور میشود و حواسش نیست که آسانسور کفی نداشته است... کسی فکرش را هم نمیکرد، نمیدانید چه فرشتهای بود... آبجیام میگوید اگر ما بمیریم هیچکس ناراحت نمیشود ازبس که بدی کردهایم، اما پسرخالهام همهاش خوبی بود. مرگ همین است دیگر، ناگهان میآید و همه چیز تمام میشود، پس نباید کاری کنی که رفیقت از تو برنجد. اگر یک روز هم فرصت داشته باشی هم باید تا میتوانی همه را شاد کنی.» (ضمیمه چمدان)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد