مروری بر درس‌های قیام عاشورا در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام دکتر محسن الویری، استاد دانشگاه

گفت‌وگو در مقابل جهاد نیست، بخشی از جهاد است

واقعه عاشورا و آنچه در صحرای کربلا رخ داد چنان عظمتی دارد که هنوز می‌توان درباره آن ساعت‌ها سخن گفت و کتاب‌ها نوشت. هرچند ابعاد حزن‌انگیز این واقعه، خود ظرفیتی بی‌نظیر برای شیعیان محسوب می‌شود تا حادثه‌ای به غایت اثرگذار را در قالب مناسک دینی حفظ کنند، اما کسب معارف بیشتر نسبت به مفهوم چندوجهی قیام عاشورا، اهمیت بالایی دارد. یکی از وجوه مهم این معرفت‌شناسی عاشورایی، درک درست شرایط امام حسین(ع) و یارانش در واقعه عاشورا و چگونگی رویارویی با لشکر یزید است. هر چند تاکنون بارها درباره اهداف قیام عاشورا و ویژگی‌های این قیام سخن به میان آمده، اما هنوز هم می‌شود درباره برخی شاخص‌های این واقعه و درس گرفتن از آن حسب مقتضیات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران سخن گفت و درس‌های تازه‌ای حسب تغییر فهم عمومی جامعه از آن گرفت. به همین منظور در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی در گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام دکتر محسن الویری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام و عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع) این موضوع را با وی در میان گذاشتیم که جایگاه گفت‌وگو در مفهوم جهاد چیست و قیام امام حسین(ع) دارای چه مشخصه‌هایی از جهت روشنگری جامعه اسلامی و دوری جستن از دست بردن به سلاح، پیش از طی مسیر دعوت به دین و آگاه کردن دشمن از جهل و اشتباه خویش است؟ او در گفت‌وگو با روزنامه جام‌جم تصریح می‌کند که گفتمان جهاد دارای پیچیدگی‌هایی است که الزاما آن را با گفتمان قتال یکی نمی‌کند و به همین دلیل است که می‌توان گفت‌وگو، صلح و مذاکره را نیز در چارچوب گفتمان جهاد، به عنوان مصادیق عمل به این تکلیف دینی در نظر گرفت.
کد خبر: ۷۳۴۰۲۷

آقای‌ دکتر، هرچند تاکنون درباره زمینه‌های تاریخی قیام امام حسین(ع) مباحث فراوانی مطرح شده، اما برای آغاز بحث می‌خواهم بدانم کدام شرایط سیاسی و تاریخی باعث وقوع حماسه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) و یاران ایشان در صحرای کربلا شد؟

در این حد کلی عاشقان امام حسین(ع) اطلاع دارند که خلافت امام حسن(ع) در شرایطی بود که معاویه در شرق جهان اسلام فعالیت‌هایی کرده و حکومتی تشکیل داده بود. در چنین شرایطی امام حسن(ع) به‌منظور جلوگیری از چندپاره شدن جامعه اسلامی و حفظ دین، تن به صلح دادند. با این حال یکی از بندهای این صلح‌نامه آن بود که معاویه پس از خود، خلافت را موروثی نکند. این شرط براساس سنت پیامبر اسلام(ص)، ریشه‌دار بود و حتی امام حسن(ع) هم پس از امام علی(ع) نه به این دلیل که فرزند ایشان بودند، بلکه به سبب اقبال مردم و حمایتی که از ایشان شد، خلافت را عهده‌دار شدند. حتی در مبنای اعتقادی ما نیز موضوع امامت، نه به علت موروثی بودن که به دلیل اعتقاد به نصب الهی است و برخی ائمه(ع) مانند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام اصلا فرزند یکدیگر نبوده و برادرند یا الزاما امامت به‌سان قاعده وراثت خلافت که فرزند بزرگ‌تر بودن ملاک است، گاه به فرزند بزرگ‌تر نرسیده است، زیرا مبنا در اینجا قاعده نصب الهی است.

گذشته از این ظرافت‌های فکری، اگر به توصیف شرایط تاریخی بازگردیم باید اشاره کنیم که براساس تعهدی که حسب قبول صلح از جانب امام حسن(ع) وجود داشت، تا زمان مرگ معاویه امام حسین(ع) علیه معاویه قیام نکردند، هرچند ایشان در نطقی تاریخی یا نامه‌نگاری‌های صریحی که داشتند، عملا مواضع انتقادی خود در ارتباط با شیوه حکمرانی را بیان می‌کردند. با این حال با مرگ معاویه و خلافت یزید برخلاف تعهد پیشین و نیز اصرار یزید بر اخذ بیعت امام حسین(ع)، امام راهی بجز مبارزه مسلحانه پیش روی خود ندیدند. چنین بود که ایشان با جزئیاتی که در تاریخ نیز آمده، از مدینه به مکه و پس از آن به سمت کوفه حرکت کردند و چون شاهد تغییر فضای کوفه بودند، به سمت کربلا ادامه مسیر دادند و آنجا در جریان یک محاصره نظامی، با این دوراهی روبه‌رو شدند که یا باید جنگ کنند یا بیعت با یزید را بپذیرند. در چنین وضعی بود که حضرت وقتی براساس برخی روایات حتی دیدند که گزینه بازگشت به مکه نیز از پیش رویشان برداشته شده، راهی جز قیام و شهادت نداشتند.

مسیر سیاسی طی شده تا قیام عاشورا، مسیری طولانی است که شما به اختصار اشاره فرمودید. با این حال سوال دیگر آن است که در همان روزهای محاصره امام حسین(ع) و یارانشان در صحرای کربلا، چه فرآیندهای سیاسی طی شد تا در نهایت راه به قتال ختم شد؟ در واقع سنت گفت‌وگو و مذاکره چه جایگاهی در استراتژی امام حسین(ع) در آن مقطع خاص داشت؟

برای پاسخ روشن به این پرسش، من ناچار هستم تا مقدمه‌ای از احکام فقهی درباره مفهوم جهاد را بازگو کنم تا بشود بهتر درباره این دوره تاریخی اظهارنظر کرد.

بر اساس احکام دینی، جهاد تعطیل‌بردار نیست و در هر دوره تاریخی باید به این تکلیف دینی عمل کرد. بنابر این جهاد یک وظیفه شرعی محدود به دوره زمانی خاصی نیست. براساس منابع فقهی، ما دوگونه جهاد داریم. یکی جهاد تهاجمی است که خود مسلمانان با هدف رویارویی با کفار به سرزمین‌های دیگر حمله می‌کردند و دیگری جهاد دفاعی است که معنای آن دفاع مسلمانان از خود، در برابر حمله دیگران است. یکی از انواع جهادهای تدافعی، شورش یا قیام علیه امام حق است. «باغی»، کسی است که علیه امام بر حق قیام می‌کند تا حق را از بین ببرد. در برابر باغی باید ایستاد و اینجاست که گونه‌ای از جهاد دفاعی معنا می‌یابد. در گونه‌شناسی قیام امام حسین(ع) گفته می‌شود که مبارزه حضرت با «باغی»هاست، یعنی ایشان در برابر افرادی ایستادند که علیه امام برحق قیام کرده بودند.

با این توصیفات، باید این نکته را در نظر داشت که در همه انواع جهاد، آداب و شرایطی برقرار است که یکی از آنها، دعوت طرف مقابل به دین، از طریق گفت‌وگوست. این حکم مشهور فقهی در چارچوب احکام جهاد است - محقق حلی در کتاب شرایع‌الاسلام آن را تصریح کرده است - که وظیفه شیعه در هنگام جهاد، دعوت به دین است. اساس این حکم، روایتی از امام سجاد(ع) است که می‌فرمایند مسلمان باید طرف مقابل خود را به شناخت خداوند و عمل به آنچه موجب خشنودی خداست دعوت کند و تصریح دارد که خدا، خدای رحمت، عزت، علم و قدرت است. بنابراین اولین صفت خداوند در این روایت، رحمت است و در پایان قدرت خداوند مورد اشاره قرار می‌گیرد. بر مبنای این روایت که آن را مرحوم کلینی در کافی آورده و در وسایل‌الشیعه نیز تصریح شده است، مرحله اولیه دعوت، سخن گفتن بر اساس کلام و گفت‌وگو و به عبارتی مذاکره است. بدیهی است که این دعوت، در پنهان خود فرد صورت نمی‌گیرد بلکه باید پیام دعوت بصراحت به طرف مقابل برسد. راهیابی همین روایت به منابع فقهی شیعه به این حکم می‌رسد که مرحله دعوت، یکی از مراحل جهاد است و این مرحله بر مرحله قتال مقدم است. بنابراین اگر هنگام جهاد کسی دعوت به دین را پذیرفت، دیگر دلیلی برای کاربرد خشونت وجود ندارد اما اگر دست به شمشیر برد، آن‌گاه باید دفاع کرد.

با این مقدمه، باید توجه کرد که نتیجه این حکم آن است که جهاد دارای دو مرحله است. یکی «دعوت و گفت‌وگو» و دیگری «قتال و کارزار». ورود به مرحله دوم جهاد، منوط به شکست مرحله اول است. بنابراین گفت‌وگو و دعوت، خودش جهاد است. این ذهنیت غلطی است که گفته می‌شود در منطق دینی، جهاد مقابل گفت‌وگوست. نه، این‌طور نیست، گفت‌وگو هم مصداق جهاد بوده و این نیست که مذاکره با دشمن را پشت کردن به جهاد معنا کنیم. نمی‌شود بی مذاکره به سمت قتال رفت و اصولا قتال با جهاد یکی نیست و فقط یکی از مصادیق و مراحل جهاد است، همان‌طور که گفت‌وگو یکی از این مراحل محسوب می‌شود. البته نباید از یاد برد که این گفت‌وگو با دشمن خود دارای شرایطی است که یکی از آنها این است که نباید موجب تضعیف مسلمانان شود و دیگری هم آن است که نباید موجبات وهن مسلمانان را به‌وجود آورد و بنابراین گفت‌وگو خود دارای ضوابطی است.

عمل به این آداب جهاد که اشاره کردید در تاریخ اسلام تجربه شده است؟ به عبارت دیگر، آیا این مرحله‌بندی که می‌گویید یک حکم فقهی متاخر است یا در سنت پیامبر اسلام(ص) قابل مشاهده بوده است؟

بله، در تمام غزوات پیامبر(ص) شما می‌بینید که گفت‌وگو مقدم بر قتال است. در زمان حضرت علی(ع) در هر سه جنگ ایشان، نقش مذاکره بسیار پررنگ است. شواهد بسیاری وجود دارد که ایشان اهمیت بسیاری برای گفت‌وگو قائل بودند. به عنوان مثال شما به جنگ جمل نگاه کنید، امام علی(ع) در برابر «باغی»ها ایستادند و در همان حال مذاکره را فراموش نکردند. امام علی(ع) با زبیر صحبت کردند و حدیثی از پیامبر را به او یادآور شدند. او تحت تاثیر این گفت‌وگو، موافق وقوع نیافتن جنگ شد. با این حال وقتی به میان لشکر خود بازگشت از سوی پسرش متهم به ترس شد. زبیر برای آن‌که این اتهام را رد کند، به روی سپاه امام علی(ع) شمشیر کشید و حمله کرد. امام دستور دادند که همه از مقابل زبیر کنار بروند. ایشان گفتند که او برانگیخته شده و قصد خودنمایی دارد. بگذارید خودنمایی کرده و بازگردد، به او کاری نداشته باشید. معنی این رفتار امام علی(ع) چیست؟ روشن است که ایشان اهمیت بسیاری برای گفت‌وگو قائل بوده‌اند. یا مثلا جنگ صفین تقریبا شش ماه طول کشید، اما فقط روزهای آخر آن به جنگ گذشت و بقیه ایام دو طرف در حال مذاکره بودند. در جنگ نهروان هم وقتی امام علی(ع) ابن‌عباس را برای مذاکره با خوارج اعزام کردند، به او توصیه فرمودند با آنها از قرآن حرف نزند چون برداشت‌ها متفاوت است. ایشان تاکید کردند که ابن‌عباس با آنها از سنت پیامبر سخن بگوید. بعد که آن مذاکرات شکست خورد، امام فرمودند من خودم با آنها صحبت می‌کنم و بعد رفتند آنان را به دو گروه که در جنگ صفین بوده یا نبوده‌اند تقسیم کردند و سخن گفتند.

اینها همه مثال‌های تاریخی روشنی است که در منطق دینی، دست به شمشیر بردن به تنهایی یک ارزش نیست، ریختن خون ارزش نیست، مگر آن‌که پس از طی مراحلی در مسیرش انجام شود. حتی در امر به معروف و نهی از منکر هم در بسیاری از موارد گفته می‌شود که اگر احساس خطر کردی وظیفه امر به معروف از تو ساقط است. اینها یعنی این‌که ریخته شدن خون به خودی خود ارزشمند نیست و مراحلی دارد.

منطق نهفته در همه این احکام این است که گفت‌وگو در مقابل جهاد نیست، بلکه بخشی از آن است. امام حسین(ع) هم همین روش را دنبال می‌کردند. ایشان از همان دوره‌ای که مدینه بودند تا دوره چهار ماهه حضورشان در مکه، بر نوعی گفت‌وگوی مبتنی بر روشنگری تاکید داشته و خطاب بیاناتشان هم فقط یزیدیان نبودند، بلکه گروه‌های مختلفی را شامل می‌شد که عده‌ای می‌خواستند دست به سلاح ببرند. جالب است که حتی در کربلا هم ایشان باز مذاکره می‌کنند. بازگشت حرّ، از فرماندهان سپاه یزید، مگر دلیلی به جز گفت‌وگو با امام حسین(ع) داشت؟ در منطق امام حسین، نباید راه هدایت را بر کسی بست و همواره باید همه را در معرض روشنگری قرار داد، چه خودی باشد و چه غیرخودی. حرّ اگر می‌دید که در صورت بازگشت به سپاه امام حسین جایی برای او نیست که برنمی‌گشت. چون دید که راه بازگشت گشوده است، بازگشت. جالب است که امام حسین(ع) حتی در روز عاشورا هم دو خطبه مهم دارند که به‌نوعی اتمام حجت با طرف مقابل است چراکه اصولا تا اتمام حجت نشود، نمی‌توان شمشیر کشید.

شما دقت کنید امام حسین و یاران ایشان قیام اولیه نکردند، بلکه با هدف بیعت مردم کوفه راهی این شهر شدند. بعد که به دلایلی چون تغییر حاکم این شهر، اجازه ورود به امام داده نشد، ایشان از کوفه عبور کرده و به کربلا رسیدند و آنجا محاصره شدند. در چنین شرایطی که طرف مقابل عملا به دنبال جنگ و ظلم است، به‌نظر می‌رسد جایی برای مذاکره باقی نمانده، با این حال شواهد تاریخی نشان می‌دهد که امام حتی در روز عاشورا که طرف مقابل دست به سلاح برده، باز خطبه می‌خوانند تا اگر بشود بدون جنگ مسائل حل و سپاه یزید هدایت شود. امام حتی در روز عاشورا به یاران خود می‌گویند که شما پرتاب کننده اولین تیر نباشید. این همان توصیه‌ای است که امام علی(ع) در جنگ جمل هم داشتند و می‌خواستند «باغی»ها جنگ را آغاز کنند.

بنابراین روشن است که پیش از قتال، باید اتمام حجت صورت بگیرد و دست به شمشیر بردن و مرحله قتال، فقط پس از دعوت صورت می‌گیرد.

شما از اهمیت گفت‌وگو در جهاد از منطق دینی سخن گفتید و تاکید کردید دست به سلاح بردن، پس از شکست مذاکرات ممکن است. با این حال سوال این است که شرایط این مذاکره چیست؟ یعنی اگر گفت‌وگو از مراحل جهاد است، این گفت‌وگو یا مذاکره خود دارای چه آداب و شرایطی است؟

دقت کنید که مذاکره به معنی یک اصطلاح امروزی سیاسی دارای تعریف خاصی است که من اصرار ندارم آن تعریف را با سنت دعوت به دین در جهاد تطبیق دهم، هرچند همین مفهوم مذاکره هم می‌تواند یکی از مصادیق «دعوت به دین» به عنوان مرحله‌ای از جهاد باشد. با این حال آنچه در روایات بر آن تصریح شده، آن است که دعوت به دین باید روشنگری محکم و بدون ضعف از موضع دین باشد. با این حال مرحله اول از این گفت‌وگو تاکید بر مشترکات طرفین مذاکره است.

امام حسین(ع) بر این مشترکات بسیار تاکید می‌کردند. دقت کنید که طرف مقابل در روز عاشورا به نام اسلام و به نام پیامبر(ص) به امام حسین(ع) و یارانشان حمله می‌کرد. گفته شده پس از شهادت امام، به سپاه یزید گفته می‌شد بهشت بر شما بشارت باد و بر خیمه‌های حسین‌بن‌علی(ع) حمله کنید. یزیدیان زیر پوشش مقدسات به امام حسین و خیمه یاران و همراهان ایشان حمله می‌بردند. در چنین شرایطی امام حسین محور گفت‌وگوی خود را بر قرآن، سنت، تجربه تاریخی و توجه دادن طرف مقابل به نتایج غفلت از این مفاهیم اختصاص داده بودند. هر چند در این مذاکرات موضوع این‌که حالا راهکاری برای خروج از این وضع به دست آید نیز مطرح می‌شد که البته طرف مقابل توجهی نداشت یا جنگ می‌خواست یا بیعت با یزید و حتی گزینه بازگشت به مکه را هم نمی‌پذیرفت، اما در کل، ماهیت این گفت‌وگوها بیشتر روشنگری با تکیه بر باورهای مشترک بود.

بر اساس همین واقعیت‌های تاریخی است که می‌توان گفت از عاشورا هم می‌توان درس شجاعت و ایستادگی گرفت و هم درس گفت‌وگو. درس مهم واقعه عاشورا این است که نباید در رویارویی با دشمن شتاب‌زده عمل کرد و روش‌های فرهنگی و گفت‌وگو مقدم بر شیوه نظامی و دست به شمشیر بردن است. اگرچه می‌توان با لایه‌بندی معنایی مفهوم گفت‌وگو در همه جنگ‌هایی که ائمه اطهار(ع) در آن حضور داشته‌اند، به گستره‌ای از مفاهیم در این مرحه از جهاد رسید، اما آنچه در همه این گفت‌وگوها مشترک است، عنصر دعوت به دین است.

پس به همین دلیل است که عملا نمی‌توان بین قیام امام حسین(ع) و صلح امام حسن(ع) فاصله‌ای دید و قیام عاشورا را صرفا مصداق ایستادگی و جهاد معنا کرد و صلح امام حسن(ع) را مصداق توقف جهاد؟

درست است. تاکید من این است که گفتمان قتال با گفتمان جهاد نباید خلط شود. در همان دوره امام حسن(ع) عده‌ای به امام نقد می‌کردند که چرا جهاد نکردی؟ دلیل نقد آنها این بود که فکر می‌کردند جهاد فقط یعنی دست به شمشیر بردن و قتال. حال آن‌که چنین نبود. درست است که جهاد تعطیل‌بردار نیست، اما صلح و مذاکره هم از مصادیق جهاد است.

جز در برخی مقاطع تاریخی، همه ائمه(ع) درگیر انواع دیگر جهاد بودند که در قالب قتال نبود. در چنین شرایطی نعوذبالله می‌شود امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و بسیاری دیگر از امامان را متهم به ترک جهاد کرد؟ معلوم است که نه، چون آنها هرچند قتال نکردند اما حسب مصالح جامعه اسلامی اشکال دیگری از جهاد را پیگیری می‌کردند. این یک آسیب جدی است که گفتمان جهاد را با گفتمان قتال یکسان بدانیم و مثلا خدای نکرده بگوییم امام زمان(عج) چون دست به شمشیر نبرده‌اند، پس ترک جهاد کرده‌اند. نه! همه ائمه(ع) اهل جهاد بوده‌اند اما اشکال این جهاد در مقاطع مختلف تاریخی با یکدیگر متفاوت بوده است.

بنابراین هیچ فاصله‌ای بین قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و صلح امام‌حسن مجتبی(ع) نبوده و اکنون نیز در عمل به فریضه جهاد مهم این است که بدانیم در شرایط کنونی جامعه اسلامی کدام شکل از جهاد بهتر می‌تواند در راستای مصالح دینی باشد و همان را عملیاتی کنیم.

مصطفی انتظاری هروی ‌/‌ گروه سیاسی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها