اغلب کسانی که ازدواج کردهاند پیدا کردن همسرشان را محصول یک تصادف شیرین و غیر قابل پیشبینی میدانند. معمولا در بازگویی خاطرات روزهای اول آشنایی حتما در مورد محل ملاقات هم شرحی داده میشود.
هرچه باشد آنجا مهمترین اتفاق زندگیشان روی داده است. اما آیا واقعا مهم است آدمها کجا شریک زندگیشان را پیدا کنند؟ هرایر دانلیان، روانشناس و زوجدرمانگر، معتقد است محل آشنایی اهمیت چندانی در آینده زندگی مشترک ندارد اما باید نسبت به ویژگیهای مثبت یا منفی موقعیتهای مختلف آگاه بود تا رابطه را در مسیر مناسبتری هدایت کرد. به این بهانه سراغ بازیگران خوشبختی رفتیم که سبکهای آشنایی متفاوتی آنها را با همسرشان پیوند داده است.
بهاره رهنما:
در خیابان ولیعصر آشنا شدیم
«آشنایی ما به سال 70 بازمیگردد. روزی که پیمان را برای اولینبار دیدم کاملا به یاد میآورم؛17 ساله بودم و دانشجوی سال اول دانشگاه. به خاطر اینکه در دبیرستان جهشی خوانده بودم، زودتر وارد دانشگاه شدم. یک روز وقتی از دانشگاه بازمیگشتم، در خیابان ولیعصر بهطور اتفاقی با هم آشنا شدیم. این آشنایی در سالهای بعد، یعنی سال 1373 شکل جدیتری به خود گرفت و ما با هم ازدواج کردیم.»
هشدار روانشناس: مراقب باشید!
ضعیفترین نوع آشنایی آشنایی در اماکن عمومی است. دو نفر که هیچ اطلاعاتی از یکدیگر ندارند، با هم ملاقات میکنند و براساس حس خوبی که به هم دارند، میخواهند یک رابطه را آغاز کنند. در این مقطع تنها حسن آشناییهای اینچنینی هم میتواند به عیب آن تبدیل شود؛ چون طرفین کمترین شناختی از دیگری ندارند و درگیر احساسات شدند و فریب حس خوب را خوردند ممکن است راه را بر تفکر عاقلانه و منطقی پیش بردن رابطه ببندد.
از طرفی به دلیل عدم آگاهی و اطلاعات اولیه احتمال دروغ گفتن هم زیاد است. ما نمیدانیم طرف مقابلمان چقدر قابل اطمینان است. نمیدانیم سابقه کیفری دارد یا خیر. نمیدانیم اصلا راست میگوید یا دروغ و اینها مسائلی است که اگر نادیده گرفته شود، آسیبهای زیادی را به دنبال خواهد داشت.
شقایق دهقان:
مدتها همکار بودیم
«من و مهراب از 10 سال قبل همدیگر را میشناختیم. تا مدتها همکار بودیم و سر سریال پاورچین بود که قضیه جدی شد. خیلی هم برای هردویمان انـتـخاب سختی نبود؛ چون همدیگر را از قبل میشناختیم. چیزی نداشتیم که از هم پنهان کنیم و بعد توی زندگی دستمان برای هم رو شود.»
حمید گودرزی:
در محلهمان عاشق شدم
«سال 82 در میدان آرژانتین همسایه بودیم. من آن زمان دانشجوی رشته کارگردانی بودم و ماندانا 16 ساله و محصل بود. این آشنایی ادامه پیدا کرد و با پیشنهاد ازدواج من مخالفتهای اولیه خانواده همسرم شروع شد؛ چون آنها در آمریکا ساکن بودند و با شغل من مشکل داشتند. مخالفتها به سال نکشید و با پافشاری ما با هم ازدواج کردیم. »
سپند امیرسلیمانی:
دوست دوست هم بودیم
«ما در یک جمع دوستانه به واسطه دو نفر از دوستان قدیمی به هم معرفی شدیم و آشناییمان شروع شد. بعد از آن هم آشناییمان ادامه پیدا کرد و بعد از گذشت مدتی احساس کردیم از هم شناخت کافی به دست آوردهایم و میتوانیم با زندگی در کنار هم خوشبخت باشیم.
البته از همان روزهای اول آشنایی موضوع ازدواج را با هم مطرح نکردیم اما بعد که روز به روز شناختمان از هم بیشتر شد و تقریبا دو سال از آشناییمان گذشت، تصمیم گرفتیم آیندهمان را در کنار هم و با هم بسازیم. به این شکل زندگی مشترکمان را با شناخت و علاقه آغاز کردیم.» (سیب سبز)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد