دینداران دنیاپرست

در طول تاریخ بوده‌اند کسانی که ظاهرشان برخلاف باطنشان بوده و همواره در راه رسیدن به مطامع خویش حفظ ظاهر نموده، اما هدف باطنی دیگری داشته‌اند؛ ‌این افراد اغلب‌ با جریان‌های متداول هم‌روزگار خویش در حرکت هستند و با عموم مردم هم‌رأیی می‌کنند، اما تا وقتی مقتضای اهدافشان باشد و در جایی که ببینند رسیدن به امیالشان گام نهادن در طریقی دیگر را می‌طلبد بدون درنگ به آن طرف سوق می‌یابند.
کد خبر: ۷۵۰۳۸۳
دینداران دنیاپرست

در دوران کوتاه خلافت امام حسن(ع) با چنین صحنه‌های دلخراشی مواجهیم که چهره اصلی برخی مسلمانان را نمایان می‌کند و اهداف باطنی ایشان را ظاهر می‌گرداند.

بعد از شهادت امیرالمومنین(ع) مردم با فرزند برومند ایشان امام حسن مجتبی(ع) بیعت کردند، ‌اما در این بیعت و در ابتدای کار، بنای نافرمانی و آشوب نهادند. چه عده‌ای در این بیعت خواستار جنگ و قتال بودند و امام را دراین‌باره ضعیف و مردد قلمداد می‌کردند. ابن‌خلدون در این‌باره می‌نویسد: «نخستین کسی که با او [امام حسن(ع)]بیعت کرد، قیس بن سعد بن عباد بود. قیس گفت: دست فراز کن تا به کتاب خدا و سنت پیامبرش و قتال با ملحدین، ‌با تو بیعت کنم. حسن(ع) گفت: به کتاب خدا و سنت پیامبرش،‌که آن دو همه شروط را دربردارند. سپس مردم با او بیعت کردند. حسن(ع) هنگام بیعت با آنان شرط می‌کرد گوش به فرمان او باشند و مطیع امر او. با هرکس که صلح کند،‌ صلح کنند و با هرکس که جنگ کند،‌ جنگ کنند. مردم به شک افتادند و گفتند: این مرد رفیق راه نخواهد بود و قصد نبرد ندارد.»1

مردمانی که با دعوی قتال با ملحدین به صف بیعت‌کنندگان آمده بودند، در وقت رویارویی سپاه امام(ع) با صفوف معاویه چنان عمل کردند که جای شگفتی و حیرت دارد؛‌ ماجرا به این شرح است که معاویه درصدد رویارویی مستقیم با سپاه امام(ع) نبود(و این خود از دلایلی است که ثابت می‌کند قدرت نظامی‌ و سلحشوری حسن بن علی(ع) کم از پدر بزرگوارش نبوده است) از این‌رو سعی در خدعه و نیرنگ کرد. معاویه نامه‌هایی به سرداران سپاه امام حسن(ع) فرستاد و مبالغ هنگفتی پول پیشنهاد کرد که برخی نپذیرفته و عده‌ای نیز قبول کردند و با یاران خود از سپاه خارج گشته به معاویه پیوستند.

در این میان «یعقوبی» در تاریخ خویش، از توطئه‌ای دیگر گزارش می‌دهد که به دستور معاویه و در اردوگاه امام رخ داد؛ ‌از این قرار که عده‌ای شایع کردند حسن بن علی(ع) با معاویه صلح نمود و خداوند از این طریق خون‌ها را حفظ و فتنه‌ها را خاموش کرد. شیوع این خبر در اردوگاه امام(ع) باعث شد سپاه به تلاطم بیاید و مردم به حدی شوریدند که به چادر امام ریخته، آن را غارت کردند و حتی فرش زیر پای حضرت به غارت رفت و این جسارت تا حدی بود که زخم بر امام خویش زدند و حضرت بناچار به مدائن بازگشت.

این امور باعث شد امام(ع) مجبور به صلح شود چنان‌که مستوفی در تاریخ گزیده می‌نویسد: «حسن(ع) صاحب تدبیر بود [دانست] که بر دولت متزلزل اعتماد نباشد و بر متابعت اهل عراق وثوق نداشت.» 2

حال موضوع این است که آیا آنانی که دعوی مبارزه و قتال می‌نمودند چرا به این گونه رفتار کردند و فاجعه‌ای غمبار و تصویری از خدعه و نیرنگ آن هم تا جایی که در کنار کسان امام عده‌ای قصد جان حضرت را کردند از خود به جای گذاردند. مگر چند دهه است که رسول مکرم اسلام(ص) از میان امت رخت بربسته است‌ و هنوز از اصحاب و یاران حضرت در میان امت هستند تا انفاس طیبه و سیرت حسنه پیامبر(ص) را بر مردم یادآور شوند و آیا چه اندازه اسلام از بنیان خود فاصله گرفته که دنیای دون و جهاد در راه خدا که از افضل عبادات است با پول و مقام معاوضه می‌شود و آیا اینچنین افرادی را که به نام اسلام و مسلمانی پای در میدان می‌گذارند و به اندک متاع دنیوی یا وعده‌ای دروغین کنار می‌کشند، توان عنوان مسلمانی بر آنان اطلاق کرد یا آنانی که به خدعه‌ای چهره عوض می‌کنند و کسی که تا دیروز فرزند رسول خدا(ص) و پسر امیرالمومنین(ع) می‌دانستند و در ایمان و صداقت او شک نمی‌کردند، امروز هدف تیغ‌های خویش می‌سازند.

این کج‌فهمی‌ها و کج‌رفتاری‌ها ناشی از جلوه‌گری‌های نفس است که با ابنای روزگار می‌کند و هر لحظه به شکلی و صورتی متظاهر می‌گردد‌ و مردانی که تا دیروز در جبهه حق شمشیر می‌زدند، امروز پشت به حق و رو به باطل می‌کنند با این‌که می‌دانند حق و باطل کدام است. این رفتار مردم با امام حسن(ع) و تنها گذاردن ایشان در میدان جنگ سبب شد ضربه‌ای جدی بر پیکر اسلام وارد شود و عنان حکمرانی در دست معاویه بیفتد تا این مرکب را تا هرجا که می‌خواهد بتازد و از مسیر اصلی خویش دور کند که شاید توان گفت اثرات خسران آن تا به امروز بین جوامع اسلامی‌ قابل مشاهده است.

در جامعه امروز ما نیز می‌بینیم برخی عقاید و رفتارها چقدر از روح اسلام فاصله دارد و چه کم بهانه‌هایی منجر به دادن فتوای جهاد می‌شود که به سبب آن به کوچک و بزرگ مسلمانان رحم نمی‌شود و به جز خون چیز دیگری دل‌های این به ظاهر مسلمانان را آرام نمی‌سازد و آیا اهداف اینان همان‌طور که در ظاهر بیان می‌شود اعتلای اسلام است یا در باطن چیز دیگری را آرزو می‌کنند؟ آیا به نام اسلام فرمان به جنایات شرمگین دادن و رحم و عطوفت را از یاد بردن، زنده نگه داشتن سنت‌هاست و رویه حقیقی ختمی‌مآب(ص).

پا‌نوشت‌ها:

1ـ العبر(تاریخ ابن‌خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ‌پژوهشگاه علوم انسانی 1383

2ـ تاریخ گزیده،‌ حمدالله مستوفی، ‌به اهتمام عبدالحسین نوایی،‌ امیرکبیر 1387

امیر هاشم‌پور / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها