از دوران بچگی ات در Les Ulis چه به یاد داری؟ آیا همیشه مشغول بازی کردن بودی؟
البته؛ همیشه یک توپ با من بود. مهمتر از آن، تشویقها و انتقادهای پدرم را به یاد میآورم. حتی وقتی جوانتر بودم، او به من میگفت که در بازیها چه کارهای اشتباهی انجام دادم. پدرم نقش مهمی در آموزش فوتبال من داشت؛ گاهی اوقات احساس میکردم برای او بازی میکنم. وقتی بچه هستید، هیچ چیز مهمتر از اینکه والدینتان را خوشحال کنید، وجود ندارد.
به یاد دارم که بعد از یک بازی که احساس میکردم خیلی خوب بازی کردم، سوار خودرو شدیم. وقتی لبخند روی صورت پدرم را دیدم، مطمئن شدم که خوب بودم. او به من یاد داد که هیچوقت از کاری که کردم، راضی نباشم زیرا همیشه جا برای بهتر شدن وجود دارد.
بهعنوان یک پاریسی، به جنوب فرانسه رفتی تا برای موناکو بازی کنی؛ تفاوت فرهنگی شوکه ات نکرد؟
بله؛ کمی شوکهکننده بود. شرایط فرهنگی با حومه پاریس، جایی که من بزرگ شدم، متفاوت بود. آنچه من را تحت تاثیر قرار داد این بود که چقدر همه چیز تمیز بود و خودروهای مدل بالای زیادی در خیابان میدیدید. احساس میکردم من به آنجا تعلق ندارم و مناسب آنجا نیستم. احساس میکردم وارد یک فیلم شده ام؛ هیچ چیز واقعی به نظر نمیرسید. عادت کردن به آن شرایط برای من راحت نبود اما موناکو شهر زیبایی است؛ جایی فوقالعاده برای زندگی کردن.
حقیقت دارد که عموی تو، آئورلین آنری، قهرمان دوی 400 متر با مانع فرانسه بود؟
مطمئن نیستم که قهرمان فرانسه بوده باشد اما او واقعا ورزشکار خوبی بود؛ یک دونده سریع، اما دوران ورزشی او طولانی نبود. او یکی از اعضای کادر بدنسازی باشگاه اورتون بود. سالی که ما در آرسنال دابل کردیم (سال 2002)، در آخرین بازی فصل 4ـ3 اورتون را شکست دادیم. در آن دیدار، او روی نیمکت اورتون بود.
اگر مارسل دسایی اخراج نمیشد، تو در فینال جام جهانی 1998 بازی میکردی. چه احساسی پیدا کردی وقتی آن کارت قرمز رویای حضور در فینال جام جهانی را از تو گرفت؟ روی خوشحالیات در پایان مسابقه تاثیر داشت؟
صادقانه بگویم، پذیرفتنش خیلی سخت بود. به هر حال آن دیدار، فینال جام جهانی بود. امه ژاکه بین دو نیمه از من خواست گرم کنم و گفت: «تو به زمین میروی.» چند دقیقه از نیمه دوم گذشته و دوباره گفت: «اوکی، پنج دقیقه دیگر به زمین میروی» و ناگهان آن کارت قرمز. درست است که برای چند دقیقه فکر کردم «لعنتی! همه چیز خراب شد» اما این باعث نشد تا جشن بعد از قهرمانی ام خراب شود. آن قهرمانی استثنایی بود.
بعد از جام جهانی به یوونتوس رفتی اما در آنجا موفق نشدی؛ چه مشکلی وجود داشت؟
باید اینجا موضوعی را عنوان کنم تا همه چیز روشن شود. بعضیها میگویند من در یوونتوس زیاد بازی نکردم اما من زمانی که آنجا بودم، همیشه بازی میکردم. اما من در ژانویه به یوونتوس پیوستم و به همین دلیل، تعداد بازیهایم کم بود. من در همه 16 بازی نیم فصل دوم بازی کردم و در 13 بازی در ترکیب اصلی بودم. در سه دیدار اول روی نیمکت بودم زیرا مارچلو لیپی آخرین روزهای حضورش در یوونتوس را سپری میکرد و فکر کرد که بهتر است مدت بیشتری به من بازی بدهد. در 6-5 بازی آخر، من یا گل زدم یا پاس گل دادم. درست است که چند بازی طول کشید تا با سیستم تیم هماهنگ شوم زیرا تیم 2-5-3 بازی میکرد و من به این سیستم عادت نداشتم اما خیلی زود هماهنگ شدم و بازیهای خوبی ارائه دادم. من به دلایل دیگری یوونتوس را ترک کردم که هرگز قصد ورود به آنها را نداشتم.
اما حالا قصد داری آنها را بیان کنی؟
نه!
در ابتدای حضورت در آرسنال، در هشت دیدار گل نزدی و حتی در یک دیدار، با یک ضربه وحشتناک، توپ را به ساعت ورزشگاه کوبیدی. آیا نگران نشدی که نتوانی در آرسنال موفق شوی؟
داستان برخورد ضربه من به ساعت ورزشگاه، با آن چیزی که خیلیها میگویند، متفاوت است. اما نه، نگران نشدم چون اینطور به موضوع نگاه نمیکنم. من به کار کردن و تمرین کردن ادامه دادم و سرانجام گلزنیهایم شروع شد.
بهترین خاطره تو از حضور در آرسنال چیست؟ بهترین گل؟ بهترین لحظه؟
فکر میکنم بهترین خاطرات من برای همیشه، مربوط به فصل بدون شکست 4-2003 باشد؛ در آن فصل توانستیم رکوردها را بشکنیم و شکست ناپذیریمان را حفظ کنیم. این یک دستاورد بزرگ در فوتبال انگلیس بود؛ با همه دیدارهای دشواری که در این رقابتها انجام میشود. هیچ تیمی نتوانسته این رکورد ما را بشکند.
در چه مقطعی از آن فصل، بازیکنان آرسنال به این باور رسیدند که میتوانند کل فصل را بدون شکست بمانند؟
ما هرگز به این موضوع فکر نکردیم. تنها باری که ما در این مورد صحبت کردیم، دیدار مقابل پورتموث، در فاصله سه هفته تا پایان فصل بود. در آن دیدار ما عقب افتادیم اما در نهایت توانستیم یک بر یک مساوی کنیم. یادم میآید که گفتیم این احمقانه است که تا اینجای فصل بدون شکست مانده باشیم و در این فاصله از پایان فصل شکست بخوریم. شاید ناخودآگاهانه در 5-4 دیدار پایانی فصل به این موضوع فکر کرده باشیم اما صادقانه بگویم، فکر کردن به این موضوع، بدترین کاری بود که میتوانستیم انجام بدهیم زیرا وقتی به چنین چیزی فکر میکنید، هدفتان شکست نخوردن میشود و دیگر بازی عادیتان را انجام نمیدهید. در دیدار مقابل پورتموث، نیمه اول دشواری داشتیم. به یاد دارم که یاکوبو برای آنها گل زد و یک موقعیت خیلی خوب دیگر هم مقابل دیوید سیمن داشت اما او اجازه نداد گل شود.
چرا در آرسنال پیراهن شماره 14 و در تیم ملی فرانسه پیراهن شماره 12 را میپوشیدی؟
شماره 12 را بهخاطر مارکو فان باستن انتخاب کردم زیرا او در یورو 1988، پیراهن شماره 12 را به تن میکرد و پیراهن شماره 14 آرسنال هم به من داده شد؛ هیچ چیز خاصی پشت آن نبود! وقتی به آرسنال رفتم، کریستوف وهآ پیراهن شماره 12 را میپوشید و من یک شماره را که به کسی تعلق نداشت انتخاب کردم. او حاضر بود پیراهن شماره 12 را به من بدهد اما من چنین کاری را دوست نداشتم؛ اینکه پیراهن یک نفر دیگر را که هنوز در باشگاه هست از او بگیرم. او دوست من بود اما حتی اگر او را نمیشناختم هم این را نمیپذیرفتم.
بعد از فینال جام جهانی 2006، زیدان چه چیزی به بقیه اعضای تیم گفت؟ عصبانی بود، شرمسار یا نارحت؟
البته که او ناراحت بود اما تیم بلافاصله او را بخشید. بعد از همه کارهایی که او برای فوتبال فرانسه انجام داد، چطور میشد او را نبخشید؟!
بعد از پایان دوران حرفه ای ات، میخواهی چکار کنی؟ در لندن میمانی؟
فکر میکنم کاری در فوتبال پیدا خواهم کرد. نمیتوانم تصور کنم که در کنار فوتبال نباشم. ماندن در لندن؟ مطمئنا. شاید شنیدن این حرف از زبان یک فرانسوی عجیب به نظر برسد اما لندن برای من مانند خانه است. وقتی به خانه فکر میکنم، به یاد لندن هستم. فکر میکنم همیشه اینجا خواهم ماند. من به زندگی در لندن عادت کرده ام و مردم و هواداران هم به بودن من در این شهر عادت کردهاند. وقتی بهعنوان یک خارجی به یک کشور جدید میآیید، رسیدن به این هماهنگی و انطباق، آسان نیست.
بهنام جعفرزاده / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان