سریال «چاق و لاغر» گل سرسبد ویژه‌برنامه‌های دهه فجر بود

کله پوک‌های خرابکار

جشن‌های دهه فجر که فرا می‌رسید، یکی از دلخوشی‌های بچه‌ها نشستن پای تلویزیون و تماشای برنامه کودک بود. در این ایام برنامه‌های کودک شادتر می‌شد و سهم بیشتری از آنتن را به خود اختصاص می‌داد. مجموعه تلویزیونی «چاق و لاغر» به کارگردانی امیرحسین قهرایی و تهیه‌کنندگی علی‌اصغر آزادان گل سرسبد ویژه‌برنامه‌های دهه فجر بود که هر سال در همین ایام سر و کله‌اش پیدا می‌شد.
کد خبر: ۷۶۵۳۱۲
کله پوک‌های خرابکار

این سریال بارها و بارها از تلویزیون بازپخش شد؛ ولی به قدری جذابیت داشت که کودکان دهه شصتی تکرارش را هم از دست نمی‌دادند. اسم کامل این مجموعه «چاق و لاغر و مامور سوم» بود و در داستان‌هایش تلویحا به توطئه‌های ماموران اطلاعاتی رژیم شاه علیه مردم انقلابی اشاره می‌شد. در ادامه این مطلب تجدید خاطره‌ای داریم با شخصیت‌های محوری این مجموعه پرطرفدار:

چاق و لاغر؛ 2 کارآگاه دست و پاچلفتی

شباهت اصلی‌شان این بود که هر دو کچل بودند و البته خنگ و بی‌خاصیت! عروسک لاغر (رئیس کوچک) به عروسک چاق دستور می‌داد و در این جمع دو نفره برای خودش کلی ریاست می‌کرد. بیشتر کارهای اجرایی را عروسک چاق انجام می‌داد. مثلا غذا می‌پخت یا تلفن را تعمیر می‌کرد. البته کارهای مهندسی او سرانجام خوشی نداشت. مثلا تلفن را جوری درست می‌کرد که وقتی زنگ می‌خورد، منفجر می‌شد و دودش همه اتاق را برمی‌داشت! تکیه کلام رئیس کوچک کله‌پوک بود و زمانی که خیلی عصبانی می‌شد، با مشت به کله عروسک چاق می‌کوبید. اسدالله یکتا که این روزها فعالیت خاصی در سینما ندارد، نقش عروسک لاغر را بازی می‌کرد. بازیگر عروسک چاق هم فردی به نام محسن حاتمی رامشه بود. چاق و لاغر در کنار کندذهنی‌شان یک ویژگی دیگر هم داشتند. آنها بسیار حسود بودند و از این‌که می‌دیدند یک ربات جایشان را گرفته، بسیار غصه می‌خوردند. بنابراین خودشان را به آب و آتش می‌زدند تا ربات را نابود کنند و همزمان دل رئیس بزرگ را هم به دست آورند. این دو کارآگاه دست و پاچلفتی در دفتری خصوصی فعالیت می‌کردند که روی دیوارش انواع اسلحه و دستبند آویزان شده بود.

ربات ایکس 625؛ مامور حرف گوش کن

رباتی بود که مثل آدم‌ها حرکت می‌کرد و حرف می‌زد. رئیس بزرگ او را خرید تا دیگر ماموریت‌هایش را به دو کارآگاه چاق و لاغر نسپارد و از دست کارهای ابلهانه آنها راحت شود. اگر یادتان باشد در قسمت اول این ربات را با کلی آب و تاب با هواپیما به ایران می‌بردند. حسین محب اهری (رئیس بزرگ) برای گرفتن این ربات به فرودگاه رفت و او را از داخل جعبه‌ای که شبیه جعبه یخچال بود، بیرون آورد. برای همین یک سکانس در تیتراژ پایانی از فرودگاه مهرآباد و شرکت هواپیمایی آسمان هم تشکر کرده بودند. بازیگر این عروسک افشین سنگ‌چاپ بود. منظور از بازیگر کسی است که داخل تن‌پوش عروسک می‌رود و حرکاتش را اجرا می‌کند. سنگ‌چاپ آن زمان حدود 20 سال داشت و «چاق و لاغر» اولین کار تلویزیونی‌اش محسوب می‌شد. او بعدها در تعدادی از سریال‌های سیروس مقدم همچون «اغما»، «پیامک از دیار باقی» و «پایتخت» بازی کرد. این ربات در حین قدم برداشتن، حرکات افقی و عمودی انجام می‌داد و راه رفتن‌اش شبیه به آدم‌های معمولی نبود. دو دستش را به صورت افقی یا عمودی نگه می‌داشت و عقب و جلو می‌رفت. نوع راه رفتن‌اش به‌‌قدری جذاب بود که خیلی از بچه‌‌مدرسه‌ای‌ها نحوه قدم برداشتن‌اش را تقلید می‌کردند. او کلمات را شمرده شمرده بیان می‌کرد و کتابی هم حرف می‌زد. همزمان با پخش سریال چاق و لاغر هوس داشتن یک ربات به سر خیلی از بچه‌ها زد. در مغازه‌های اسباب‌بازی‌فروشی ربات‌های کوچکی پیدا می‌شد که کارایی‌ و اندازه‌اش با ربات غول‌پیکری که در سریال دیدیم، تفاوت داشت. ربات «ایکس 625» قدرت بدنی بالایی داشت و ضربه‌های مشتی که می‌زد، معروف بود. در محاسبه ضرب و تقسیم‌های پیچیده مهارت داشت، ولی معنای درست جملات را نمی‌فهمید. مثلا وقتی رئیس به او می‌گفت یک لیوان آب بریز، محتویات یک لیوان آب را روی زمین می‌ریخت. کودکان از این ربات می‌ترسیدند و وقتی سر و کله او در خیابان پیدا می‌شد، همه فرار می‌کردند. ربات چشم نداشت و به جای چشم، چراغی چشمک‌زن روی پیشانی‌اش قرار گرفته بود.

ایکس 625 به یک کامپیوتر وصل بود؛ آن زمان کودکان، نوجوانان و مردم ذهنیت درستی از کامپیوتر نداشتند و نمی‌دانستند دقیقا چه کارهایی انجام می‌‎دهد. اگر یادتان باشد این کامپیوتر یا همان یارانه امروزی به اندازه یک تلویزیون 50 اینچ طول و عرض داشت و رویش پر از چراغ‌های نورانی بود که روشن و خاموش می‌شد.

رئیس بزرگ؛ مردی که همیشه کلافه بود

نقش رئیس بزرگ را حسین محب‌اهری بازی می‌کرد که این روزها با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کند. او آن موقع حدود 35 سال داشت و پای ثابت فیلم‌ها و سریال‌های کمدی بود.

رئیس بزرگ از دست اشتباهات چاق و لاغر کلافه شده بود و می‌خواست ربات حرف‌گوش‌کنی داشته باشد که ماموریت‌های ویژه‌اش را انجام بدهد. البته ربات هم عملکرد موفقی نداشت و مدام آقای رئیس را حرص می‌داد. حسین محب‌اهری در یکی از دیالوگ‌های کلیدی‌اش گفت: «من از نظر مامور شانس ندارم.»

درگیری‌هایی که بین رئیس و ربات پیش می‌آمد برای بچه‌های آن زمان شیرین و بامزه بود. مثلا در یکی از سکانس‌ها، رئیس از ربات ‌خواست که به دیوار مشت بکوبد و زورش را نشان بدهد؛ ولی ربات سر و کله رئیس را نشانه گرفت!

سعید، پسربچه نابغه بومرنگ‌باز

نقش سعید را سعید شیخ‌زاده بازی می‌کرد که این روزها مجری و مدیر دوبلاژ است. سعید پسربچه‌ای بود که به چاق و لاغر کمک کرد ربات را نابود کنند. او پسر باهوشی بود و می‌توانست با انجام محاسبات ریاضی سیستم کامپیوتری ربات را دچار اختلال کند. بازی مورد علاقه‌اش هم بومرنگ بود.

قرقی؛ ژیان گل‌منگلی بدون راننده

خودروی ژیانی بود که چاق و لاغر داخلش می‌نشستند و عازم ماموریت‌های ویژه می‌شدند. طنابی از طبقه چهارم دفتر کارشان به پایین آویزان کرده بودند که آنها را به داخل «قرقی» می‌رساند. رنگ پس‌زمینه این ژیان گل‌منگلی سبز بود و رویش گل‌های درشت زردرنگ خودنمایی می‌کرد. قرقی راننده نداشت و با فرمان چاق و لاغر حرکت می‌کرد. معمولا مسیر این خودروی زبان نفهم با آنچه که عروسک‌ها اراده می‌کردند، تفاوت داشت.

احسان رحیم‌زاده / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها