سکانس اول
کارگر جوان صبح به محل کارش در حاشیه بزرگراهی در غرب تهران آمد. وارد کلبه شد تا وسایلش را بردارد که با صحنهای هولناک روبهرو شد. جسد دختر جوانی در کلبه قرار داشت. با مشاهده این صحنه دچار وحشت شد. نمیدانست چه کار کند. در را بست و بعد از مکثی طولانی پشت در، دوباره در را باز کرد و چند بار دختر جوان را صدا زد اما جوابی نشنید. تصمیم گرفت با پلیس تماس بگیرد و دقایقی بعد ماموران با حضور در محل، تحقیقات را آغاز کردند.بررسیهای پلیس نشان داد، چند ساعتی از مرگ دختر جوان گذشته و هیچ آثاری از درگیری روی بدن او مشاهده نمیشود. پس از تحقیقات مقدماتی جسد برای تعیین علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد.
سکانس دوم
مرد میانسال، هراسان با مراجعه به اداره یازدهم پلیس آگاهی از ناپدید شدن مرموز دخترش خبر داد و گفت: دخترم دیروز به طرز مرموزی ناپدید شده و در این مدت برای یافتن او تلاش زیادی کردم اما موفق به یافتن دخترم نشدم. به همین دلیل به کلانتری محل مراجعه کردم و پرونده برای رسیدگی به اداره یازدهم پلیس آگاهی ارسال شد.
ماموران پس از بررسی این شکایت دریافتند جسد کشف شده در حاشیه بزرگراه متعلق به دختر جوان است. خانواده این دختر نیز با مراجعه به پزشکی قانونی دخترشان را شناسایی کردند.
پزشکان هم پس از آزمایشهای سمشناسی اعلام کردند دختر جوان بر اثر مسمومیت با موادمخدر جان باخته است.
پلیس با ردیابیهای خود سه پسر جوان را در این زمینه دستگیر کرد که متهمان آخرین بار همراه مقتول دیده شده بودند. با کشف این سرنخ سه پسر جوان دستگیر شدند و در بازجوییها به جرم خود اعتراف کردند.
سکانس سوم
با تکمیل تحقیقات، پرونده این جنایت با صدور کیفرخواست به شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهمان هفته گذشته پای میز محاکمه قرار گرفتند. ابتدای جلسه نماینده دادستان با تشریح کیفرخواست گفت: با توجه به محتویات پرونده و اعترافات متهمان در پلیس آگاهی برای آنها تقاضای مجازات قانونی دارم.
در ادامه پدر این دختر در جایگاه قرار گرفت و در شکایت خود گفت: برای متهمان به اتهام قتل دخترم تقاضای قصاص دارم. دخترم مبتلا به اختلال شخصیت بود. اینگونه افراد همهچیز را سیاهوسفید میبینند. وقتی یکی به او محبت میکرد یا چیزی میخواست، همهچیزش را به او میداد. وقتی از یکی ناراحت میشد دیگر همهچیز برایش سیاه و تاریک بود. اینگونه افراد بیمار روانی نیستند بلکه اختلال دارند و باید کنترل شوند. شکایت من حالا این است که چرا به دخترم بهزور موادمخدر داده و وقتی دیدند حالش بد است بهجای اینکه او را به بیمارستان ببرند، او را به کلبهای برده و بعد اموالش را هم سرقت کردند. اگر دخترم را به بیمارستان میرساندند احتمال زندهماندنش وجود داشت.
سپس وکیل اولیایدم در جایگاه حاضر شد. او گفت: اتهام آدمربایی نیز به این افراد وارد است.
بیمارستان به محل حادثه آن قدر نزدیک بود که متهمان حتی میتوانستند او را پیاده به آنجا ببرند. بر اساس خواسته موکلانم که پدر و مادر مقتول هستند، درخواست رسیدگی به این پرونده را دارم.
سکانس پایانی
پس از طرح شکایت اولیای دم، نوبت متهمان بود تا در برابر اتهامات خود دفاع کنند. متهم ردیف اول پس از تفهیم اتهام در جایگاه قرار گرفت و گفت: هرچه در مرحله بازجویی گفتهام دروغ است و تحت فشار بازجویی این اظهارات را گفتم. واقعیت این است که دختر جوان را کنار بزرگراه داخل خودرویش دیدم. وقتی دیدم حالش بد است آنجا را ترک کردم و نمیدانم چه کسی به او موادمخدر داده و پیکرش را داخل کلبه برده است.
قاضی سپس اعترافات قبلی متهم را خواند و گفت: با توجه به صحنه جرم اعترافات قبلی شما به واقعیت نزدیکتر بود. در این باره چه توضیحی دارید؟
متهم ردیف اول گفت: واقعیت را همین حالا گفتم. من کاری با این دختر نداشتم. وقتی از من خواستند اعتراف کنم، حرفهایی را مطرح کردم و نمیدانم چرا با واقعیت منطبق شده است.
سپس متهم ردیفدوم در جایگاه حاضر شد. او نیز اتهامش را رد کرد و گفت: مگر من این دختر را دزدیده بودم که به من اتهام آدمربایی میزنند. او شب حادثه موادکشیده بود و حالش خوب نبود. بعد هم کاری با او نداشتم.
سومین متهم پرونده هم وقتی در جایگاه قرار گرفت ادعاهای دیگر متهمان را تکرار کرد و مدعی شد در مرگ دختر جوان هیچ نقشی نداشته است.
پس از آخرین دفاع متهمان، قضات دادگاه برای صدور حکم وارد شور شدند.
امیر علی حقیقت طلب / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد