محمد، کافرینش هست خاکش

زندگی پیامبر گرامی اسلام که درود خداوند بر او و خاندان پاکش باد، در دوران قبل از بعثت در عربستان و در میان قریش و بنی‌هاشم سپری گردید.
کد خبر: ۷۷۵۷۷۴
محمد، کافرینش هست خاکش

در این دوران محمد بن عبدالله(ص) با جریان‌های مختلف تاریخی مواجه گردیدند و در هر یک از آنها فعل نیک و غایت شایسته‌ای از ایشان بروز نمود که باعث ایجاد اثرات جدی و مهمی در آن مقطع از تاریخ گشت. پیامبر(ص) از دوران کودکی در هر جایی که حضور می‌داشت، موجب برکت و رونق می‌گردید به طوری که دایه او حلیمه به این امر اذعان نموده و در دوران نوجوانی نیز چنین بود؛ آنگونه که عموی گرامی ایشان ابوطالب حضور پیامبر(ص) بر سر سفره غذا را موجب برکت می‌دانست به گونه‌ای که واقدی می‌نویسد: «معمولا هنگامی که خانواده ابوطالب می‌خواستند غذا بخورند ابوطالب می‌گفت خودتان می‌دانید که بهتر است تا آمدن پسرم محمد(ص) صبر کنید. و چون پیامبر(ص) می‌آمد و همراه ایشان غذا می‌خورد چیزی از غذای ایشان اضافه می‌آمد و اگر همراه ایشان غذا نمی‌خورد آنها سیر نمی‌شدند و ابوطالب به پیامبر(ص) می‌گفت: تو فرخنده و مبارکی».1

این احترام ابوطالب باعث می‌شد که دیگران نیز به چشم بزرگی به حضرت نگاه کنند و نیز رفتار و منش بزرگوارانه ایشان نیز مزید بر علت می‌گشت چنان که «در ایام جوانی به عفت و پاکدامنی شهرت داشت، بیشتر اوقات خاموش بود و چون سخنی می‌فرمود، عاقلانه، جسورانه و منصفانه می‌فرمود. دقیق و نیک نیت بود، هرگاه کسی بر او وارد می‌شد به جوشش و خنده پیشانی او را می‌پذیرفت. هرگز بیکار نمی‌ماند و در هیچ کدام از حرکاتش ریا نداشت».2

این سیرت حضرت ختمی مرتبت(ص) سبب شد در میان عرب به «امین» شهره شوند؛ چون رسم عرب بر این بود که برای هرکس به تناسب شخصیت و حالات او القابی انتخاب می‌نمودند و با آن لقب مشهور می‌گشت و سبب تفاخر یا تذلل او بود از همین روی به حضرت رسول اکرم(ص) به سبب کثرت نیکی و صفای معنوی لقب «امین» داده شده بود چنان که در قول و فعل و اندیشه امین بودند. مسعودی می‌نویسد: «او را به سبب وقار و رفتار درست و راستگویی و پرهیز از زشتی‌ها و آلودگی‌ها به نام امین می‌خواندند».3

از رخدادهای مهم تاریخی که در ایام جوانی حضرت به وقوع پیوست، جنگ‌های فجار بود که به سبب وقوع آن در ماه‌های حرام به این عنوان (یعنی فجار = فجور = گناهان) نامیده شد. این وقایع در حدود بیست سالگی حضرت رخ داد و ایشان نیز به تبع بنی هاشم و قریش و به اجبار در این جنگ شرکت جستند. یعقوبی می‌نویسد: «به قولی ابوطالب در روزهای فجار حاضر می‌شد و رسول خدا را به همراه داشت و هرگاه می‌بود کنانه، قیس را شکست می‌داد و برکت را از حضور او می‌دانستند، پس گفتند: ای فرزند خوراک‌دهنده پرندگان و آب‌دهنده حاجیان، ما را تنها مگذار که با بودنت پیروزی و غلبه با ماست. فرمود: دست از ستم و بیداد و حق ناشناسی و بهتان زدن بردارید تا من هم از شما جدا نباشم. گفتند: آنچه را بفرمایی انجام می‌دهیم. پس پیوسته حاضر می‌شد تا خدا آنان را پیروز کرد».4 همچنین حمدالله مستوفی می‌نویسد: «چون بیست ساله شد، با اعمام خود به حرب الفجار رفت و گروه قیس عیلان را اگر چه کثرت ایشان بیش بود، منهزم [یعنی لشکر شکست‌خورده و پراکنده] گردانید».5

پس از جنگ‌های فجار، مهم‌ترین واقعه حضور حضرت رسول اکرم(ص) در پیمان حلف‌الفضول بود که برای جلوگیری از ظلم و ستم بر مردم بی‌دفاع و ستمدیده بسته شده بود. حضرت رسول(ص) خود درباره این پیمان فرمود: «در خانه عبدالله پسر جدعان در پیمانی شرکت نمودم که شادمان نیستم تا به جای آن شتران سرخ مو داشته باشم و اگر دیگر بار به چنان پیمانی دعوت می‌شدم می‌پذیرفتم».6

تعاملات حضرت در دوران جاهلی بر این منوال بود که همواره با بزرگی و بزرگواری ایشان همراه بود چنانچه در سفرهای تجارتی که به شام داشتند نیز این امر از دیده دیگران پنهان نمی‌ماند و حتی بحیرا، عالم بزرگ نصرانی نیز ایشان را دیدار نموده و به خاتمیت ایشان در امر نبوت بشارت داده بود.

در واقعه‌ای دیگر که خانه کعبه در اثر سیل تخریب شده و بعد از مرمت بین بزرگان قبایل اختلاف افتاده بود که چه کسی حجرالاسود را در جای خویش نصب کند تا افتخار آن را برای قوم خویش به ارمغان بیاورد، باز وجود مبارک حضرت گره‌گشا شد. چه این‌که به سبب تدبیر حضرت، سنگ روی عبا قرار گرفته و هریک از بزرگان قبایل گوشه‌ای از عبا را در دست گرفته سنگ را بلند کردند و رسول اکرم(ص) با دست مبارک خویش سنگ را در جای خویش نصب نمودند و غائله پایان یافت.

زندگی پیامبر در دوره قبل از بعثت در واقع سلوک شخصی حضرت است که در آن راه کمال می‌پوید و مراتب جان را طی می‌نماید و در این سیر نیز از تعاملات اجتماعی و همنوع‌اندیشی غافل نمی‌ماند و همان‌طور که در غار حرا به ریاضت و تفکر می‌نشیند در جنگ‌ها و نزاع‌ها نیز حضور می‌یابد و تجارت نیز می‌نماید و در واقع نمونه کامل زندگی یک انسان معنوی و روحانی و سالک حقیقی را متصور می‌سازد.

پا‌نوشت‌ها:

1 ـ طبقات واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، فرهنگ و اندیشه 1374

2 ـ‌ خاتم النبیین(ص)، عباس شوشتری، موسسه مطبوعاتی عطایی 1364

3 ـ مروج الذهب، مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، علمی و فرهنگی1390

4 ـ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، علمی و فرهنگی 1389

5 ـ تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، تصحیح عبدالحسین نوایی، امیرکبیر 1387

6 ـ تاریخ یعقوبی، همان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها