از جمله خاصیت بازپخش مجموعههای تلویزیونی ایجاد فرصتی برای همین قیاس تاریخی است. به این معنی که مثلا با تماشای مجدد سریالی مثل آینه، سطح و سبک زندگی مردم ایران در دهه 60 و مناسبات و روابط انسانی ـ عاطفی آن را با زمان خود میسنجیم و حس نوستالژیک تماشای این مجموعهها نیز از این نقطه و در واقع تفاوتها و تضادها برمیخیزد.
فرض کنید یک دهه بعد مثلا در ایران 1400 یک بار دیگر شاهد پخش سریال خانوادگی «همه چیز آنجاست» که امسال به عنوان یک سریال خانوادگی پرطرفدار پخش شده نگاهی بیندازیم. فارغ از یادآوری تاریخی و نوستالژی بازیهایی که در پس آن وجود دارد از این طریق میتوانیم به مسائل فردی و اجتماعی یا دغدغههایی که یک خانواده ایرانی در سال 93 یا به طور کلی دهه 90 داشته نیز واقف شویم.
مسائل و دغدغههایی که مثلا امروز با تماشای دوباره سریال «خانه سبز» از شبکه دو سراغ نداریم. گویی هر سریال آیینه تمامنمایی از اوضاع اجتماعی و سبک زندگی را در یک برهه زمانی خاص با خود همراه دارد که ازطریق مرور تاریخی و اجمالی آنها میتوانیم به تفاوتهایش پی ببریم. به عبارت دیگر وقتی سریالهای شاخص هردهه رادرکنار هم قرار میدهیم فقط سطح بازیگری و کارگردانی یا کم و کیف سینمایی و ساختاری اثر نیست که برجسته میشود، بلکه تفاوت درسبک زندگی و تجربههای زیستی و روزمره مردم نیز از طریق این مقایسه تصویری به چشم میآید.
بر همین مبنا و مقدماتی که اشاره کردیم اگر سریال همه چیز آنجاست را به عنوان یک سریال شاخص خانوادگی که مظاهر سبک زندگی ایرانی در دهه 90 را نشان میدهد در نظر بگیریم و آن را با مجموعههایی مثل خانه سبز یا پدر سالار مقایسه کنیم که آنها نیز سریالهای پرمخاطب و شاخص در زمانه خود بودند میتوانیم مثلا به سیر تحول خانه و خانواده در ایران دست یابیم. به این معنی که پدر سالار، تصویری از یک خانواده سنتی ایرانی را به نمایش میگذارد و خانه سبز بازنمایی تصویر خانواده مدرن ایرانی است که در آستانه دهه 70 در حال تجربه کردن زندگی مدرن است و اینک مجموعه همه چیز آنجاست که چالشها و مصائب یک خانواده ایرانی در دوران پرتناقص و هیاهوی مدرن را به تصویر میکشد. دورانی که حالا نزدیک به دو دهه از تجربه مدرنیته را طی کرده و حالا با چالشهایی که این مواجهه در دنیای مدرن روبهرو بوده مواجه شده است. سبک زندگی، الگوی روابط درونی خانوادگی از روابط زناشویی گرفته تا رابطه والدین و فرزندان یا مسائل و درگیریهایی که خانواده ایرانی در مواجهه اجتماعی با دنیای جدید و مسائل جدیدی که امروزه در جامعه مطرح شده طی این سالها و در حد فاصله بین زمان پخش این مجموعهها وجود دارد قابل درک و ردیابی است.
برای فهم بهتر این معنا میتوان خانه سبز را که در نسبت با دو مجموعه پدر سالار و همه چیز آنجاست قرار گرفته، مبنای تحلیل قرار داد و اتفاقا بازپخش آن در این شبها از شبکه دو نیز بهانه مناسبی برای این بازخوانی است. واقعیت این است که خانه سبز را میتوان اولین سریال تلویزیون دانست که نگاهی متفاوت و مدرن به خانواده ایرانی معاصر، روانشناسی زناشویی، رابطه کودک و والدین، فرهنگ آپارتماننشینی و بسیاری از مواردی دارد که به بسط منطقی ـ عقلی سبک زندگی در جهان امروز کمک میکند.
در واقع از دو منظر باید به سریال خانه سبز نگاه کرد؛ یکی از حیث ساختاری و عناصر نمایشی تولید سریال و دیگری از منظر جامعهشناختی و روانشناسی که این مجموعه را در موقعیت خاصی قرار میدهد که در نهایت نقش رسانهای مهمی در انتقال فرهنگ صحیح زندگی مشترک دارد؛ زندگی مشترک چه در ساحت زناشویی آن و چه در شکل جمعی و آپارتماننشینیاش.
از حیث جامعهشناختی، اما سریال خانه سبز واجد امتیازات و ویژگیهای برجستهای است که زیستن مدرن به سبک ایرانی را به درستی به تصویر کشید. برای فهم بهتر این بعد سریال میتوان به مقایسه آن با مجموعه پدرسالار پرداخت تا به فهم دقیقتری از این معنا دست یافت. واقعیت این است که در میان دو مجموعه تلویزیونی خانه سبز و پدرسالار بیش از دیگران مبتنی بر حس نوستالژیک مخاطبان بوده و حتی بسیاری از خاطرات شخصی آنان را بازآفرینی کرده است. لذتبخش بودن این تجربه صرفا یک لذت رسانهای نیست و تحلیلی جامعهشناختی دارد. به این معنی که مخاطب پذیر بودن این سریالها به عوامل اجتماعی و روانشناختی پسزمینه اثر برمی گردد که آنها را از یک برنامه سرگرمکننده و مفرح صرف به فرامتنی اجتماعی و تاریخی بدل میکند؛ فرامتنی که مخاطب، مسائل و چالشهای واقعی زیست جهان خویش را در آن بازمییابد و فرافکنی میکند. بویژه سریالهایی که نظام خانوادگی و مسائل آن را پیگیری میکند، در این بستر مورد توجه بیشتر مخاطب ایرانی واقع میشود.
خانه سبز و پدرسالار اگرچه در دو ساختار متفاوت روایت میشود، اما ارتباط معناداری به لحاظ جامعهشناسی با هم دارد و فاصله میان آن دو سنت و مدرنیته در ایران را به نمایش می گذارد. بسط مدرنیته در ایران بیش از هر ساحت دیگری نظام خانوادگی را به طور ملموس و عملی به چالش گرفته است و تعارضهای خود را نشان میدهد.
پدرسالار، معرف نظام سنتی خانواده در ایران است که آزادی و استقلال آدمی را در سایه امنیت اقتصادی و حمایتهای پدرانه فراموش میکند و به بهانه همبستگی و علقههای عاطفی به رسمیت شناخته میشود. اما در خانه سبز گرچه همه در کنار هم زندگی میکنند، اما هم شکل صوری و فرم ساختاری جغرافیای زیستی آنها مستقل است و هم این که هر یک از زوجها به عنوان خانوادهای جداگانه به رسمیت شناخته میشود و تعامل انسانی و خانوادگی آنها به این استقلالطلبی ضربهای نمیزند.
در یکی از سکانسهای خانه سبز عاطفه، مادر خانواده به پسرش فرید میگوید من و پدرت اول زن و شوهر هستیم، بعد پدر و مادر؛ مسالهای که در نظام سنتی خانواده در ایران به فراموشی سپرده میشود. به این معنی که با وارد شدن اولین فرزند و فرد جدید به خانواده، زن و شوهرها به پدر و مادر بدل میشوند و موقعیت همسر بودن خود را از یاد میبرند. همین فربهشدن نقش پدر و مادری بویژه پدر بودن که در ذیل نظام مردسالاری تاریخی محوریت جنسی مییابد، موجب میشود وی نسبت به فرزندانش نه فقط حق مالکیت حقوقی که حق مالکیت روانی ـ عاطفی داشته باشد و چگونه زیستن آنها را نیز جزو وظایف خود بداند. همین مساله باعث میشود مرز میان احترام و استقلال مخدوش شود و هر گونه استقلالطلبی و هویتمندی فردی به نام احترام و تکریم بزرگترها و سنتها سرکوب شود.
خانه سبز، اما یک تجربه جدید با مناسبات عاطفی و خانوادگی تازهای بود که اتفاقا طرفداران پدرسالار در پذیرش آن دچار مشکل بودند و نوع روابط انسانی و شیوه تعامل اعضای خانواده در آن را لوس و بیمعنا میدانستند.
در حالی که خانه سبز جدای از متن هنری آن که ممکن است مثل هر مجموعه دیگری دچار اشکال باشد، جسارت کارگردان در طرح مسائل جدید و تصویر خانواده متوسط رو به مدرن ایرانی را به اثبات رساند. سریالی که از یک روانشناس برجسته به عنوان پشتوانه علمی خود بهرهمند شد و بسیاری از مسائل و مشکلات خانوادگی را روانشناسانه و گاه مستندگونه به تصویر کشید. خانه سبز در عین حال درگیریهای خانواده مدرن ایرانی با چالشهای سنتی را نیز مورد توجه قرار میداد، اما سعی میکرد با عقلانیت جدید و نگاه امروزی در حل آنها تلاش کند.
در واقع، خانه سبز خانهای نبود که تمام دستاوردهای خانواده سنتی را طرد کند و به یک چوب براند، بلکه ضمن تاکید بر نکات مثبت آن، به مقتضیات زمان در بهرهگیری از آنها توجه میکرد. خانه سبز سریالی نبود که صرفا واقعیتهای موجود در نظام خانوادگی را به تصویر بکشد، بلکه بیش از آن سعی میکرد روایتهای جدید و سبک زندگی تازهای را به مخاطبانش عرضه کند و در مقام یک رسانه آموزشی به آگاهیبخشی خانوادههای ایرانی بپردازد.
خانه سبز در دوره تاریخی اجتماعی زمان پخش خود با ذائقه بسیاری از مخاطبان ایرانی همخوانی نداشت و آن را برنمیتابیدند. شاید در ظرف زمانی معاصر که دامنه زندگی متوسط و مدرن ایرانی گسترش یافته است، این سریال تناسب روانشناختی با مخاطب بیابد و بهتر درک شود. پخش مجدد این مجموعه، پاسخی منطقی و زمانشناسانه به این نیاز بود. امروزه خانوادههای ایرانی به مجموعههایی از جنس خانه سبز نیاز دارند که در عین آسیبشناسی خانواده و روابط اعضای آن در نهایت بتواند به انسجام و همدلی بیشتر اعضای آن پرداخته و از گسستهای خانوادگی و شکافهای نسلی نهفته در آن جلوگیری کند.
امروزه خانواده اصیل ایرانی و کارکردهای اثربخش خانواده ایرانی در حال فروپاشی و کمرنگ شدن بوده و خطر جدی فرهنگ و تمدن ما را تهدید میکند، لذا شبکه دو که به شبکه خانواده شهرت دارد باید توجه بیشتری به سریال خانوادهمحور کرده و از تولید آنها حمایت کند، نه صرفا مجموعههایی که قصه در درون خانواده میگذرد، بلکه خانواده در درون قصه به اصالت و شأنیت و اعتبار واقعی خود مزین شده و حفظ و صیانت از آن و کارکردهایش به عنوان یک میل و انگیزه در مخاطبان نهادینه و درونی شود.
شاید از طریق همین تحلیلهای مقایسهای بین سریالهای شاخص خانوادگی در دهههای مختلف و دورههای زمانی تعریف شده به وسیله جامعهشناسان وروانشناسان به تصویری دقیق و واقعگرایانهای از سیر تحولات خانوادگی در ایران دست یافت که از این طریق بتوان به فهم بهتر چالشهای خانوادگی و حل مسائل آن کمک کرد به شرطی که نگاه کارکردگرایانه به مجموعههای خانوادگی تلویزیون داشته باشیم.
سیدرضا صائمی / جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد