خبرنگار ما مینویسد: هنگامی که برای گرفتن خبر به دادگاه رفتم در کریدور دادگاه پیرمرد دهقانی را با لباس مندرس دیدم که دست روی دست گذاشته و مات و مبهوت به در و دیوار نگاه میکند، گاهگاهی نیز آه سردی از ته دل برمیکشد.
جلو رفتم و از او پرسیدم مگر کسی را در زندان داری و یا متهمی؟ هنوز حرفم را قطع نکرده بودم که پیرمرد دهقان با لهجه محلی گفت خدا به حق علی و اولادش حق مرا از فرح بگیرد. آخر من هم مسلمانم و خدایی دارم. یکسال تمام است که از کدخدا 20 تومان طلب دارم. به تمام رئیسها شکایت کردم و حالا یکسال است که پرونده من درست شده، اما هیچ خبری از کار من نشده است... در همین موقع مستخدم دادگاه جلو آمد و گفت اسم تو گنجعلی است؟ گفت بله، خودم هستم. مستخدم او را برای ادای توضیحات به اتاق بازپرس برد. پس از چند دقیقهای گنجعلی با لبان خندان از اتاق بازپرس خارج شد. به محض اینکه به من رسید فریاد زد آقا خدا مرا به حقم رساند. بعد که خوب تحقیق کردم معلوم شد که این پیرمرد یکسال پیش مبلغ 200 ریال از کدخدا طلب داشته ولی کدخدا حاضر به پرداخت طلب او نمیشد. این پیرمرد دهاتی میگفت به خدا راست میگویند.
در ادامه بازپرس 20 تومان به شاکی داد تا این پرونده پایان پیدا کند.
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد