من هم از زمانی که پدرم به زندان افتاد این کار را شروع کردم. برایم سخت نبود، آنقدر دیده بودم که ملکه ذهنم شده و نیاز نبود که چیزی را تمرین کنم. دفعات اول با پسر عموهایم میرفتیم. نه اینکه بلد نباشم، آنها حرفهایتر بودند و خودم هم راحتتر بودم.
بعد از مدتی تصمیم گرفتم جیب بریها را تنهایی انجام دهم، درآمدش خیلی بهتر بود. سهم جیببر 50 درصد است و سهم همدستانم میشود 50 درصد، پولی که سرقت کرده ایم یعنی آنها نفری 12 درصد سود میبردند. کار زیاد سختی نبود، فقط کافی بود که کمی تند و تیز کار کنی.
شیوه ما به این صورت بود که چهار نفری راهی سرقت میشدیم، دو همدستم جلو مینشستند و من و یکی دیگر از سارقان روی صندلی عقب. با دیدن سوژه مناسب او را سوار میکردیم. دست راستم را آتل میگرفتم، تا زمانی که مسافر کنارم مینشیند بگویم دستم شکسته است و به این بهانه آن را دور گردن مسافر بیندازم. با این کار به بهانههای مختلف مثل باز بودن در یا گیر کردن کمربند ایمنی بین در، خودم را به مسافر نزدیک میکردم و جیبش را میزدم.
پیدا کردن سوژه کار سختی نیست. یک مدت که در این کار باشی متوجه میشوی که چه کسی پول همراهش است و چه کسی بی پول است. پدر و عمویم آنقدر حرفهای بودند که حدس میزدند داخل هر جیب چقدر پول است. ما سوژههایی را سوار میکردیم که پول زیادی همراه داشته باشند البته گاهی اوقات هم به کاهدان میزدیم.
از آنجا که تازه کار هستم گاهی مسافران متوجه میشدند و مجبور بودم آنها را از خودرو به بیرون پرتاب کنم.
ساعت کار ما همزمان با ساعت کاری ادارات و بانکها بود. دزدی هایمان از ساعت 8 صبح شروع میشد تا ساعت 12 ظهر، زمانی که پول زیادتری بین مردم رد و بدل میشود. بعد از سرقت هم برمیگشتیم به خانه مان در حاشیه شهر. گاهی اوقات هم در تهران ماندگار میشدیم، زمانهایی که کار و کاسبی خوب نبود.
مجبور میشدیم که شب را در مسافرخانه بمانیم و روز بعد تلافی روز قبل را درآوریم. بعد از سرقت هم با عابربانکهایی که رمز آنها معمولا داخلشان نوشته شده بود، به صرافیها میرفتیم و طلا و سکه خریداری میکردیم.
البته کار ما فقط سرقت کیفپول و عابربانک نبود، گاهی اوقات هم طلا سرقت میکردیم. دستم را پشت گردن مسافر میبردم و با قیچی کوچکی که داخل دستم مخفی کرده بودم زنجیر گردن مسافر را میبریدم و گردنبندش را به سرقت میبردم.
با این که جیببری کار ارثی ما است و خانوادگی این کار را بلد هستیم، اما این کار آخر و عاقبت ندارد. نگاه کنید در هجده سالگی دو بار تا به حال به زندان افتاده ام و از آن همه پولی که سرقت کردم یک ریالش هم برای من نمانده است. میدانید چرا؟ ساده است، باد آورده را باد میبرد. مال حرام برای کسی وفا نکرده است! تازه این همه ماجرا نیست، هر چقدر هم زرنگ باشی و حرفهای عمل کنی بازهم به دام پلیس میافتی. میبینید با یک حساب سرانگشتی مشخص میشود که بار کج به منزل نمیرسد.
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد