«ایران برگر» عنوان نخستین فیلم پرفروش سال را از آن خود کرده و در همین اول چراغی در آستانه فروش سه میلیاردی قرار دارد؛ درواقع میتوان گفت جعفری جوزانی و گروهش با به راه انداختن دعوایی امراللهی و فتحاللهی (دو شخصیت اصلی فیلم با بازی نصیریان و تنابنده) کلی سود کردهاند! اگر فیلم را هم دوست نداشته باشیم، نمیتوانیم از موفقیت مالی آن و مهمتر بازگشت فیلمسازی چیرهدست به سینما پس از سالها خشنود نباشیم. مردی که با کارنامهای قابل اعتنا و ساخت آثاری چون «شیر سنگی»، «جادههای سرد» و «در چشم باد»، پشتوانه آکادمیک، دانش، اخلاق نیکو و البته با آن پیپ معروفش، همیشه گزینه خوبی برای همنشینی و همصحبتی است.
در برنامه «مناظره» آبان 92 که به موضوع سینمای جشنوارهای اختصاص داشت، نظرتان را درباره حضور قانونمند و تحت نظارت سینمای ایران در جشنوارههای بینالمللی پرسیدم که جواب طنازانهای دادید؛ گفتید دولت همین اندازه که بتواند روی قیمت کالا و اقلام مورد نیاز مردم نظارت و کنترل داشته باشد، کافی است! باتوجه به حمایت شما از دولت آقای روحانی در انتخابات و سپری شدن حدود دو سال از کار دولت یازدهم، از وضع کنونی سینمای کشور رضایت دارید؟
چیزهایی را خیلی نمیتوان به هم پیوند داد؛ به خاطر اینکه دولت آقای روحانی اینقدر گرفتاریهای اقتصادی دارد که ما سینماگران تاکنون فقط در یک ضیافت افطار ایشان را دیدهایم. آدمهایی که او برای مسئولیتهای فرهنگی انتخاب کرد، امیددهنده است، اما ما هنوز در این دو سال جهش و حرکتی برای تغییر و تحول فرهنگ و هنر کشور ندیدیم. چرا؟ برای اینکه از اول انقلاب تا امروز ندیدیم آدمهایی به حوزه فرهنگ و هنر وارد شوند که دارای برنامهای باشند که بدانیم هدفشان چیست و قصد دارند در دوره مسئولیت فرهنگی، فرهنگ را با چه فراگشتی ارتقا دهند. جالب اینجاست که وقتی هم میآیند، همه به آنها تبریک میگویند. در حالیکه برای من عجیب است چگونه میتوان به کسی که هنوز کاری انجام نداده، تبریک گفت! وقتی هم که آن فرد میرود، همه علیه او جبهه میگیرند و تا یکی دوسال از قبل این مساله نان میخورند. دیگر به این مساله عادت کردهایم که تقدم و تاخر سپاسگزاری و انتقاد داشتن به هم خورده است، بنابراین ما الان برنامهای نداریم که بتوانیم مسئولان فرهنگی دولت آقای روحانی را براساس رسیدن یا نرسیدنشان به آن محک بزنیم و دربارهشان نظر بدهیم. من تا این زمان در امور فرهنگی هیچگاه هدفمندی ندیدهام.
انگار فقط یارانهها هدفمند شده است!
(میخندد) بله، این تنها جایی است که زور دولت رسید.
دلیل غیبت 16 سالهتان از سینما چه بود؟ البته پنج سالی را مشغول ساخت «در چشم باد» بودید، اما چراییام به خاطر بقیه این زمان است.
آدمهایی مثل من این مشکل غیبت در سینما را همیشه داشته و خواهند داشت. اول به خاطر اینکه ما فکر میکنیم قسمخورده این ملتیم، نمیخواهیم فیلمی بسازیم که جدا از آرمانها و خواستهای قلبی مردم باشد. ما همین که بهعنوان یک فیلمساز لطمه به سینمای ملی نزنیم، یک دستاورد است. بنابراین نمیتوانیم با هر شرایطی کنار بیاییم. دوم اینکه هرگز جایی را در ارگانهای دولتی نداشتیم که روی ما هم سرمایهگذاری کنند. مثلا هیچ بانکی حتی باوجود تقاضای ما نمیآید روی فیلم ما سرمایهگذاری کند. به نظرم سرمایهگذاری بانکها روی برخی فیلمها انحصاری است. حتی گاهی پیش آمده برخی از این بانکها برای حمایت مالی سراغ ما آمدند و گفتند میخواهیم 50 درصد سرمایهگذاری کنیم، اما فقط وقت ما را تلف کردند و هزینهای را هم روی دوش ما گذاشتند و رفتند. برای همین فیلم ایران برگر ما توانستیم در وهله اول 400 میلیون تومان از آقای جعفری جلوه و فارابی وام بگیریم که بهطور طبیعی باید آن را برگردانیم. بقیه هزینه ساخت فیلم را هم از مردم گرفتیم و اسامی سرمایهگذاران ما مشخص است یا با اینکه ما خودمان دفتر پخش جوزان فیلم را داریم، اما مجبور شدیم برای تمام کردن فیلم از آقای علی سرتیپی پول بگیریم و پخش را به موسسه فیلمبران واگذار کنیم. پس مهمترین بحث، اقتصاد است و من هیچ وقت نتوانستم بدون دغدغه و دوندگی سرمایه فیلمم را تامین کنم. حرکت در خارج از چارچوب جریان اصلی سینمای ایران هم یکی دیگر از دلایل این دوری و کمکاری است، چون فیلمهایی که من میسازم ربطی به سازوکار رایج سینمای کشور ندارد. مثلا نمایش همین فیلم ایران برگر در جشنواره فیلم فجر، شبیه این است که شما انگار آمدهای یک عروسی را به هم بزنی. یعنی همه فیلمها در جهت خاص و معینی حرکت میکنند و کت و شلوار رسمی به تن دارند، اما ناگهان چیزی میآید که هیچ ربطی به اینها ندارد. برای همین داوران هم نمیدانند با آن چه کنند. مثلا سال 67 تصمیم گرفتم «در مسیر تندباد» را بسازم، اما هیچ کدام از این نهادهای دولتی و سینمایی مثل بنیاد سینمایی فارابی حاضر نشدند یک ریال روی فیلم سرمایهگذاری کنند تا اینکه آقای هارون یشایایی (پخشیران) برای تهیه فیلم آستین بالا زد. وقتی صحبت ساخت این فیلم را مطرح کردم، همه گفتند روایت قصهای درباره حضور متفقین در ایران چه فایدهای دارد؟ من هم میگفتم اتفاقا الان (سال 67) مهمترین فیلمی که میتواند ساخته شود، مربوط به همان دوران اشغال ایران است. برای همین یک سال برای پیدا کردن سرمایهگذار و تهیهکننده این فیلم دوندگی کردم یا برای اینکه بتوانم فیلم «سایه خیال» (فیلمی درباره حسین پناهی) را بسازم، مجبور شدم بروم کار دیگری انجام دهم و کارگردانی را هم به یکی از دوستانم (حسین دلیر) واگذار کنم. مجموع این عواملی که گفتم باعث میشود فیلمسازی مثل من دیر به دیر فیلم بسازد.
به جشنواره فیلم فجر اشاره کردید؛ عدهای معتقدند کیفیت فیلمهای برخی فیلمسازان بزرگ و پیشکسوت ما که در این جشنواره شرکت میکنند، نسبت به گذشته افت کرده است. شما چه دیدی به این مساله دارید و علت را در چه میبینید؟
دلیل اصلی چنین وضعیتی به اقتصاد مربوط میشود و شیوه فیلمسازی به لحاظ اقتصادی در سینمای ایران تغییر کرده و نوعی گروهک بازی محفلی سیاسی به وجود آمده است. الان سینمای ما درگیر دعوای امراللهی و فتحاللهی است (اشاره به دعوای امرالله خان و فتحالله خان، شخصیتهای اصلی فیلم ایرانبرگر) و پولهایی که باید صرف ارتقای صنعت سینما شود، صرف نوچهپروری میشود. انتقادات غرضورزانه و غیرفنی به بزرگان فیلمسازی ما هم نشأت گرفته از همین نگرش سیاسی ناپسند است. واقعیت این است بزرگانی که پیش از ما بودند، فیلمسازان بسیار خوبی هستند، اما در شرایط فعلی اصلا راهی برای شکل بهتر فیلم ساختن ندارند. آنها فقط باید طوری شنا کنند که بتوانند خودشان را از این آب و گل درآورند. مثلا فلان کارگردان باید برود شهرداری تا پولی بگیرد که یک فیلم بسازد. فیلمسازی در ایران بشدت گران شده است، مسالهای که دلایل مختلفی دارد. یکی از آنها نبود تشکیلات منسجم و یکپارچه است. در حالی که آن مردمسالاری که خواسته اولیه انقلاب اسلامی بود و هنوز هم است، با این شیوه به دست نمیآید. بلکه موقعی به دست میآید که تشکیلات به وجود بیاید و همه صنوف از صنعت تا خدمترسانی تا فرهنگ و هنر، بار عظیمی را از روی دوش دولت بردارند. در این زمان است که مردمسالاری دینی مطلوب و مورد نظر به وجود میآید و دولت بهعنوان نماینده و منتخب ملت، راهبردی و کلان حرکت میکند. سینمای ما هم از این امر جدا نیست و به همان بدی صنعت خودروسازی ماست. حالا آن بحث خودرو کمی پنهان است و ما آن را کمتر میبینیم، اما سینما به دلیل اینکه مساله روز ماست و لذت روحی از آن میبریم، بیشتر به چشم میآید و محل بحث است. ضمن اینکه اصلا فیلمسازی به سن و سال نیست و فیلمسازانی مثل اسکورسیزی، ایست وود و وودی آلن همچنان فیلمهای پختهای میسازند. کسی که رانندگی خوب بلد است، هروقت پشت فرمان بنشیند خوب رانندگی میکند. مشکل اساسی در سینمای ما شرایط ناعادلانه فیلمسازی است. آرام آرام فیلمسازانی وارد جریان حرفه فیلمسازی میشوند که فقط منویات تهیهکنندگان نزدیک به قدرت و کسانی را که دست در جیب دولت دارند تامین میکنند. درواقع معاملهگری و دسیسه موجود و این نوع فتحاللهی و امراللهی بازی کردن در سینما و نبودن هیچ تشکیلات منسجمی، کار را برای فعالیت فارغالبال فیلمسازان بزرگ و پیشکسوت بسیار دشوار میکند. ما الان در گروه تهیهکنندههای سینما، چهار نوع تشکیلات داریم که هیچ کدام همدیگر را قبول ندارند. بنابراین ما بهترین راننده را سوار ماشینی میکنیم که قراضه است و ترمز و فرمانش کار نمیکند و بعد به او میگوییم رانندگی کن. همین که این بنده خدا به در و دیوار نمیزند، باید به او یک اسکار بدهی! (میخندد) به نظرم کل این وضعیت یک دسیسه و یک بازی کودکانه است.
حالا در این میان، یک اتفاق جالب افتاده و اتفاقا یکی از مهمترین نکات اکران نوروزی امسال و اکران فعلی، نمایش چهار فیلم از چهار فیلمساز تقریبا همنسل است که نشان میدهد هنوز دود از کنده بلند میشود. درواقع میتوان گفت شما، ابوالحسن داوودی، کمال تبریزی و بهروز افخمی به نوعی برای نسل جدید خط و نشان کشیدید! به عبارت دیگر نشان دادید که حتی میتوان در چنین شرایطی هم فیلمهای خوب و استانداردی ساخت.
همه افرادی که نام بردید از دوستان خوبم هستند. اما الان بحث اشخاص نیست، اتفاقات خوبی دست به دست هم داد تا این کارگردانان فیلم بسازند. فقط همین، وگرنه خودمان هم تا روز آخر نمیدانستیم که میتوانیم فیلم بسازیم یا نه. حتی وسط فیلم گفتم که دیگر غذای گروه را هم نداریم که بدهیم! همان روز آقای حسین نجفزاده ـ یکی از سرمایهگذاران فیلم ـ با خانوادهاش آمد سر صحنه و دید من دمقم. به او گفتم دیگر پولی نداریم و نمیدانم پس فردا را چه کنیم. او رفت و فردا پول به حساب ما ریخت تا فیلم را ادامه دهیم!
اگر در صحنهها کمی صرفهجویی میکردید و آن همه غذا را بریز و بپاش نمیکردید، اواخر کار کم نمیآوردید!
(میخندد). خلاصه شانس آوردیم که این فیلم نیمهکاره نماند و توانستیم به هر زحمتی بود ایران برگر را تمام کنیم. بنابراین میخواهم بگویم فیلم ساختن من و این دوستان، بهطور اتفاقی با هم همزمان شده و باید شرایط فیلم ساختن مهیا باشد. ضمن اینکه فیلمسازی به سن و سال نیست و ممکن است جوانی بیاید فیلمی بهتر از اسکورسیزی بسازد یا اسکورسیزی فیلمی بسازد که کمتر جوانی بتواند نظیر آن را بسازد. چون هنر به خلاقیت و شکوفایی مربوط میشود که در هر سن و دورهای میتواند اتفاق بیفتد. اتفاقا به نظرم نسل جوان سینمای ما هم خوب کار میکند، اما فکر میکنم الان سینمای ما با چند معضل دست و پنجه نرم میکند که اگر اینها بررسی، کارشناسی و برطرف شود، میتوان یک سینمای خوب را طراحی و برنامهریزی کرد. یک بخش ماجرا به دولت برمیگردد؛ یعنی هیچ وقت دولت نیامده برنامهریزی کند و بگوید مثلا برای سال بعد فیلمهایی در ژانرهای مختلف داشته باشیم که سبد سلیقههای مختلف خانوادهها را تامین کند. به عبارت دیگر جوانی که عاشق سینمای اکشن است، نباید فیلمی باب طبع پدربزرگش را ببیند یا کسی که به سینمای خانوادگی و فیلمهای آرام علاقه دارد، مجبور نباشد به تماشای فیلمی اکشن بنشیند. یعنی وزارت ارشاد همیشه تا الان به قول معروف صبح کرکرهاش را بالا میکشد و منتظر میشود که ما فیلمسازان چه فیلمنامههایی را به آنها ارائه میکنیم تا آن را رد یا قبول کنند. دیگر اینکه دولت هیچگاه در کمک کردن به فیلمسازان جدی و موفق نبوده است. کمک کردن نه به معنای اعطای ویژگی خاصی، بلکه منظور همان برگرداندن پول ملت به آنهاست. هرگاه هم پول و سرمایهای برای ساخت فیلم بوده، در اختیار چند فیلمساز مشخص قرار گرفته است؛ مثل فیلم ایران برگر که هروقت فتحالله پیروز شده، افراد حزب فتحاللهی غذای خوبی خوردهاند و هر وقت هم امرالله برنده شد، افراد حزب امراللهی خوب غذا خوردهاند، اما همیشه این وسط عمو صمدها هستند که گرسنه میمانند و فقط موقع انتخابات و ژستهای انتخاباتی نامزدهای فرصتطلب، دلی از عزا درمیآورند. اگر همه این افطارهایی که در ماه رمضان در ارگانها و نهادهای مختلف داده میشود، به گرسنگان و نیازمندان واقعی داده شود، این مملکت آباد خواهد شد. کاش پول این همه هزینه را بدهند ما فیلم بسازیم. مثلا بگویند هرکس درباره طبقه کارگر فیلم خوبی ساخت، ما اینقدر به او کمک میکنیم. نه جعفری جوزانی، بلکه به تشخیص صنوف منسجم به هر فیلمسازی که فیلمنامه بهتری داشت، در این زمینه کمک شود. این کار باعث احیای سینما میشود. حالا در چنین سینمایی که هیچ چیزش سر جای خودش نیست، حرفهایی هم زده میشود که شرمآور است. یک روز برای آقای یدالله صمدی بغض کردم؛ نه برای اینکه فیلمش ـ پدر آن دیگری ـ در جشنواره سی و سوم فیلم فجر رد شد، چون او اصلا نیازی به حضور در جشنواره ندارد، بلکه به دلیل بیاحترامی که نسبت به او و دیگر فیلمسازان پیشکسوت صورت گرفت؛ اینکه هیات انتخاب پس از پایان بازبینی فیلمها به این نتیجه میرسد که بهتر است فیلمسازانی چون صمدی به بهانه پیشکسوت بودن و بها دادن به فیلمسازان جوانتر در بخش مسابقه جشنواره جایی نداشته باشند. در حالی که چنین چیزی جایی در قانون و فراخوان جشنواره فیلم فجر ندارد و اصلا به آن اشاره نشده است. اگر فیلم آقای صمدی و دیگران به هر دلیل فنی و سلیقهای راهی به جشنواره پیدا نکند، هیچ اشکالی هم ندارد، ولی اینکه با عبارت غیرقانونی جوانگرایی فیلم و فیلمسازی را کنار بگذاریم، تفکر خطا، اشتباه و غیرقابل بخششی است. هرگز هیچ جشنوارهای حق ندارد پس از انتخاب چنین حرفی را بزند. این توهین به همه فیلمسازانی است که در جشنواره شرکت کردهاند، اما مسئولان جشنواره این حق را دارند که پیش از انتخاب اعلام کنند که جشنواره فیلم فجر امسال ویژه فیلمسازان مثلا تا ٣٥ سال است. سیاستی که هیات انتخاب جشنواره سال گذشته فیلم فجر نسبت به آن اقدام کرد، باید پیش از شروع جشنواره و در فراخوان آن لحاظ و اعلام رسمی میشد، نه اینکه پس از تصمیمگیری و صرفا برای دلجویی از عدهای مطرح شود. چنین حرف و اقدامی، هم توهین به کسانی است که فیلمشان انتخاب شده و هم اهانت به فیلمسازان عزیزی است که فیلمشان انتخاب نشده است.
ایران برگر چطور شکل گرفت؛ صرفا بهانهای بود برای ورود دوباره پس از سالها یا از میان طرحها و ایدههای مختلف احساس کردید این یکی الان بهتر است؟
ایده اولیه فیلم ایران برگر در سال 80 و موقعی که داشتم فیلمنامه سریال در چشم باد را مینوشتم، به ذهنم رسید. همان موقع آن را با دکتر محمدهادی کریمی ـ فیلمساز و یکی از دو فیلمنامهنویس ایران برگر ـ در میان گذاشتم، چون انیس و مونس شبانهروزم بود. به او گفتم یک تراژدی همواره دارد در تاریخ ما تکرار میشود که دوست دارم آن را بنویسیم و بسازیم. ساخت در چشم باد متوقف شد و برای همین ما هم فیلمنامه را نوشتیم و سال 81 برای فیلم پروانه ساخت گرفتیم و رفتیم فیلم را بسازیم تا در صدمین سالگرد انقلاب مشروطه به نمایش بگذاریم. برای اینکه ما ملتی هستیم که صد سال دنبال آزادیهای مشروع خودمان دویدیم که رای بدهیم و رای بگیریم، رایدهنده و رایگیرنده قانونمدار باشند و قدرت باید به ملت پاسخگو باشد، اما هنوز هم این فتحالله و امراللهها نمیگذارند ما به یک وضعیت مطلوب برسیم. ما رایدهندهها از آرای خود پاسداری نکردیم و رایگیرندهها هم چلوکباب دادند، رایشان را گرفتند و رفتند پول چلوکبابشان را دربیاورند. البته این وضعیت همیشگی نبوده و برخی افراد در طول تاریخ مملکت این خصلت را داشتند. چراکه ما سیاستمداران فوقالعاده بینظیری هم داشته و داریم که به رای ملت احترام گذاشتهاند. خب، چنین قصهای تا مدتها با من بود و بارها درباره آن با دکتر صحبت کردیم. درواقع از بس که ما در مقاطع مختلف تاریخی با این قصه تراژیک و آدمهای فرصتطلب روبهرو بودهایم، به یک وضع کمدی رسیدیم. آن زمانی که مطرح شد مشروطه تمایلات غربی دارد، برخی آدمهایی که خود را روحانی جلوه میدادند، ناگهان تغییر شکل دادند و پاپیون زدند و به مجلس رفتند و پدر ملت را هم درآوردند. خلاصه اینکه درست زمانی که قصد ساخت ایران برگر را داشتیم و وارد مرحله پیشتولید شدیم، آقای ضرغامی به تلویزیون آمد و مرا برای ادامه ساخت در چشم باد صدا کرد. علاقه ویژه من به ایشان به دلیل خصلت ایرانی و پهلوانیاش هم باعث شد ایران برگر را رها کنم و به ندای آقای ضرغامی پاسخ مثبت بدهم و انصافا هم این مرد بامعرفت تا پایان پای این کار ایستاد. هنگام ساخت در چشم باد، مدام به ساخت ایران برگر هم فکر میکردم، اما امکان تولید آن پیش نیامد تا اینکه خوشبختانه شرایط ساخت آن سال گذشته فراهم شد و ما تولید آن را پس از سالها به جریان انداختیم. همه هدفم این بود فیلمی بسازیم که مردم ببینند؛ مردم یعنی آن کارگر خستهای که برای ساعتی فراغت به سینما میرود ببیند. یعنی آن کارگر خسته شرکت واحد که از صبح تا شب پیرش درمیآید از دیدن آن لذت ببرد و خستگی درکند. یعنی سوپرمارکتی و میوه فروش محله ببیند و از آن خوشش بیاید. خودمان بنشینیم و ببینیم و از دیدن آن لذت ببریم، فیلمی که اندیشهورزی پشت آن مانع از لذت مخاطب نشود، با ایران برگر میخواستیم تفریح را به سینما برگردانیم و از یک تراژدی از حد گذشته با مردم حرف بزنیم.
ژانر کمدی، قالب بسیار درستی برای طرح چنین موضوعی است، اما برخی منتقدان این اثر را کمتر از توانایی سازنده فیلمهایی چون «شیرسنگی» و «جادههای سرد» ارزیابی میکنند و فیلم را به دلیل نوع تیپسازیها و جنس شوخیها به شعاری و سطحی بودن متهم میکنند.
من منتقدان را دوست دارم و معتقدم هیچ صنعتی نمیتواند بقا پیدا کند، مگر اینکه به نقد متکی باشد. اما این حرفها را بیشتر شوخی میدانم. برای اینکه ساختن فیلمی مثل ایران برگر به مراتب مشکلتر از ساختن فیلم شیر سنگی است. برای اینکه این صنعت را میشناسم، شغلم این است و در این رشته تحصیل کردهام. به این حرفها هم عادت دارم، یک فیلم یا دارای شاخصههای خوبی است یا شاخصههای بدی دارد. به همین دلیل من هیچ وقت شخصی مثل زیگفرید کراکائر ـ نظریهپرداز آلمانی فیلم ـ در ایران ندیدم که بخوبی یک فیلم را تحلیل کند و البته از این بابت متاسف هم هستم. یکسری از کهنهکارها در این زمینه فعالیت میکنند که قلم و نگاه خوبی دارند و من نقدهایشان را میخوانم. در یک کلام من درباره ایران برگر مدعی هستم و آن را یک کار خوشساخت در زمینه صنعت سینمای ملی ایران میدانم. ضمن اینکه از بس ما عبوسیم و همه چیز را جدی میگیریم، اگر به هر چیزی بخندیم، فکر میکنیم چیز پیش پاافتادهای است. یعنی اصلا چیزهای خندهدار بد است و چیزهای گریهدار خوب است. در حالی که ما اولین ملتی در جهان بودیم که لطیفه نوشتیم و بزرگانی چون عبید زاکانی را داریم یا هنوز هم حکایتهای ملانصرالدین جذاب و خندهدار است. پس من به این حرفها گوش نمیدهم و بجز دو سه نقد مطلبی نبوده که چیزی از آنها درباره فیلم ایران برگر از آنها یاد گرفته باشم.
انتظار فروش میلیاردی را داشتید؟
این آرزوی ما بود و از اول دوست داشتیم که هر ایرانی دو بار این فیلم را ببیند؛ یکبار بدون فکر فقط قاه قاه بخندد و بار دیگر فکر کند که اصلا این فیلم برای چه ساخته شده است.
عنوان فیلم هم بامسما و بفروش است. عبارتی که به نوعی همان بحث ارتباط عجیب و غریب سنت و مدرنیته را مطرح میکند. خودتان اهل فستفود و برگرها هستید یا اهل آش رشته و آبگوشت؟!
من اصلا از فستفودها خوشم نمیآید. آنور دنیا و در آمریکا هم که بودم، علاقهای به فستفود و ساندویچ نداشتم. برای اینکه احساس میکنم به قول حسین پناهی خدابیامرز، غذای بیشکری است. اما این درست است که اصلا معنی فیلم ما در اسم آن نهفته است، یعنی اگر ما به تاریخ ایران درست دقت کنیم، میبینیم هر اندیشه، پدیده و ابزاری که وارد ایران شده، اول آن را با فرهنگ خودمان وفق دادیم، تبدیل به سلیقه خودمان کردیم و بعد از آن بهره بردیم و توانستیم موفق باشیم و تا موقعی که آن را تبدیل نکردیم و تغییرش ندادیم، نتوانستیم با آن کنار بیاییم.
علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد