اولین روزهای مدرسه تنها نگاه مهربان او بود که دلهره فضای جدید و غربت مدرسه و همکلاسی ها را برایمان شیرین و دوست داشتنی می کرد، همانگونه که با مادر و دست در دست او راه رفتن آموختیم، در کلاس درس با معلم تمرین زندگی کردیم.
او با ما همراه شد قدم به قدم، تا در جاده علم و دانش، واژه به واژه درس عشق و معرفت بیاموزیم، بارها تکرار کرد، «ا، ب، پ» و از این تکرار و سردرگمی ما که غرق در کلمه ها و جمله های ناآشنا بودیم، خم به ابرو نیاورد.
مداد سیاه را با راهنمایی او به دست گرفتیم تا تمرین کنیم که زندگی فراز و نشیب های بسیاری دارد که باید همانند این مداد، استوار و پابرجا در برابر مشکلات بایستیم، با مداد قرمز بین هر حرف و کلمه خط فاصله گذاشتیم تا یاد بگیریم برای رسیدن به دنیای خوبی ها و پاکی ها باید ار بعضی چیزها فاصله گرفت، آموختیم که دنیا فقط سیاه نیست، رنگارنگ است به زیبایی نوک مداد قرمز، دفتر مشق را پر کردیم از «ا، ب، پ، ت، ث» و بارها و بارها نوشتیم و تکرار کردیم تا بیاموزیم برای آموختن باید تکرار کرد، برای به دست آوردن هر آنچه خوبی و زیبایی است، باید بسیار تمرین کرد.
کتاب های درس را برای اولین بار لمس کردیم و شکل های رنگارنگ آن را به نظاره نشستیم تا یاد بگیریم زندگی مجموعه ای از تلخی ها و شیرینی ها و دنیای رنگارنگی است که هر کس با سعی و تلاش خود می تواند رنگی برای زندگی خود برگزیند.
پشت میز چوبی در کلاس درس نشستیم و با صدای بلند همراه با معلم حرف ها و کلمه ها را فریاد زدیم، تا بیاموزیم که زندگی مجموعه ای از انسان ها، رفتارها و روابط اجتماعی است و چگونه با هم بودن و یک صدا بودن را تمرین کردیم.
و اما از معلم، همان کسی که شمع وجودش را سوزاند تا روشنی بخش ذهن و فکر ما باشد، آموختیم که باید فداکار و با گذشت بود، که هنر آن است که هر آنچه داریم با جان و دل ببخشیم و به بار نشستن سعی و تلاشمان را نظاره کنیم و لذت ببریم.
از معلم یاد گرفتیم برای زندگی سعادتمندانه باید تکرار کرد و بارها آموخت و اگر تلاش ناموفقی داشتیم خم به ابرو نیاوریم، آموختیم که با ارزش ترین دارایی هر انسان همانا عشق و محبت اوست، که بدون هیچ چشمداشتی آن را نثار می کند و برای او رسیدن بچه های کلاس به مدارج بالای علمی کافی است تا لبخندی به لب آورد و از این ثمره تلاش خود آرامش بگیرد.
مرور روزهای مداد سیاه و قرمز، تخته سیاه و گچ و معلمی که گرد و غبار گچ را به جان می خرید تا بتواند دانش خود را بر قلب بچه ها حک کند، هنوز هم خاطره انگیز است و هنوز هم فراموش نشدنی است.
زیباتر از همه آن که او همچون رودخانه ای به جریان افتاد و از سرچشمه علم و دانایی خود سخاوتمندانه بخشید، تا گل های باغ زندگی از منبع نورانی دانش سرشار شوند و از این همه زحمت و مرارت، لبخندی بر لبانش با کارنامه ای پر از نمره های رنگارنگ کافی بود.
او شمع وجودش را بی هیچ توقع و چشمداشتی تنها با عشق به یاددادن و آموختن نثار کرد تا همچون باغبانی که روزها سختی و مرارت را به امید به بار نشستن میوه سپری می کند، روزی او نیز ثمره این تلاش را در جای جای این سرزمین به نظاره بنشیند.
به راستی این آموختن و فراگرفتن معامله ای جذاب است که در نهایت برای هر دو طرف سود آور است چه او (معلمی) که همه دانایی اش را در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم می کند و چه او (دانش آموزی) که دست نیاز خود را به سمت این بذل و بخشش سخاوتمندانه دراز می کند.
باشد که قدردان آنها باشیم و چه زیبا امیرمومنان حضرت علی (ع) فرمودند که هرکس کلمه ای به من بیاموزد، مرا بنده خویش کرده است.(ایرنا)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد