این نکته هشدارهای مهمی برای مذاکرهکنندگان ایرانی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، فرزندان انقلاب و سربازان جبهه دیپلماسی هستند و نیز به تحلیلگران اعم از حامیان یا منتقدان و نیز به مردم فهیم و تیزبین کشورمان دارد.
با توجه به مجموعه مصاحبهها، سخنرانیها و گزارشهای مذاکره کنندگان آمریکایی و حتی رئیسجمهور اوباما، روشن است که آمریکاییان به دنبال حل جنجال هستهای بنحوی که در یک بازی برد ـ برد، طرف ایرانی پس از 13 سال چالش به حالتی عادی در بحث هستهای بازگردد، نیست.
این امر گرچه ظاهرا به بهانه نگرانی از مسلح شدن ایران به سلاح هستهای و نگرانی از امنیت متحدان آمریکا در خاورمیانه، خصوصا رژیم صهیونیستی و سران مرتجع عرب است، اما مجموعه مذاکرات و مواضع علنی و غیرعلنی مقامات رسمی و سیاسی و اندیشمندان 1+5 که صاحب این قلم در دوره خدمت سفارت نیز شاهد بعضی از آنها بودم به اضافه واقعیتهای علمی و حتی گزارشهای منتشره مجموعه سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و غرب حاکی از آن است که آنچه آمریکا را مغشوش و نگران میسازد، امکان دسترسی سریع جمهوری اسلامی ایران به بمب هستهای نیست و این موضوع، صرفا بستری برای فشار به ایران جهت کسب نتایج دیگری است.
به همین دلیل آنان بهرغم معیارهای شناخته شده پادمانها و مقررات ان.پی.تی، با ابتکار آینهورن و گری سیمور، مشاوران صهیونیست آمریکایی و آلبرایت، نظریه پرداز همپالکی آنها، معیارهای جدید و من درآوردی، همچون زمان گریز هستهای را در بحثها وارد کردهاند و حتی مونیز، وزیر انرژی آمریکا و عضو هیات مذاکرهکننده که خود، فیزیکدان هستهای ام.آی.تی است در مصاحبه اخیر خود گفت که بازه زمانی یکسال، برای گریز هستهای که نتیجه آن تعیین ذخیره مجاز اورانیوم غنی شده و تعداد مجاز سانتریفیوژهای ایران است، بر اساس محاسبات هیات آمریکایی و نه نظرات طرف ایرانی است که این یعنی حتی معیار فنی خاص مذاکرات را نیز آنها ابداع و تحمیل کردهاند.
اما مشغولیت فکری اصلی آمریکا نسبت به ایران چیست؟
گرچه رویکرد کلاسیک آمریکا نسبت به رژیم صهیونیستی تغییری نکرده و آمریکا تقویت و ضمانت امنیت این رژیم را ضمانتی برای امنیت غرب در برابر بیداری اسلامی و دلیل مناسبی برای عدم اعزام مستقیم نیرو برای سرکوب مسلمانان خاورمیانه میداند، به همین دلیل تحلیلگران آمریکایی، اسرائیل را ناوگان ثابت آمریکا میخوانند! اما واقعیات نظام در حال گذار و سیال بینالمللی، بخشی از سیاستمداران آمریکا را که اوباما و کری را نیز باید در زمره آنان دانست به این نتیجه رسانده که دیگر، همچون 4 دهه پس از جنگ دوم جهانی، آمریکا کنترل چندانی بر آشفتگیها و بینظمیهای صحنه بینالملل ندارد. تجربه بوش پسر نیز، ابزار حضور مستقیم نظامی در خاورمیانه را خارج از دستور کار ایشان قرار داده است.
اما این شرایط به معنی کوتاه آمدن آمریکا از هژمونی خود نیست، لذا این گروه از سیاستمداران به نظر استراتژی قدیمی «ستونها» در زمان نیکسون و کیسینجر بازگشتهاند که اساس آن همکاری با قدرتهای منطقهای ایران، عربستان، اسرائیل و ترکیه است تا به این ترتیب اراده آمریکا بر منطقه، نهادینه شود با این تفاوت که روابط آمریکا با ایران از پیروزی انقلاب اسلامی به این طرف، شرایط ویژهای را ایجاد کرده که در عمل، آمریکا نمیتواند به ستون ایران، به راحتی تکیه کند.
اما واقعیات دیگری نیز در این سالها بروز کرده است که بازگشت شبیهسازی شده دهههای پیش به این تئوری را ناممکن ساخته است. اینها عبارتند از: رشد سریع نفوذ جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر اندیشه و ایدئولوژی آن ـ گرایشها به اندیشه اسلامی (حتی از نوع متفاوت با ایران) در میان مردم ترکیه ـ ضعف و سستی و خاماندیشی در نظام حکومتی عربستان، خصوصا در زمان پادشاه جدید و علاوه بر اینها مشکلات روزافزون اجتماعی در اسرائیل و بیداری اسلامی در خاورمیانه و خارج از کنترل شدن جریانات غرب و عرب ساخته افراطی اسلامی مانند داعش و القاعده.
به تعبیر مارتین ایندیک، نظریهپرداز صهیونیست آمریکا که در دوره کلینتون، طراح سیاستهای خاورمیانهای دولت دموکرات بود، دو گزینه پیش روی آمریکاست: اول، حاکمیت مشاعی یا مشترک با ایران برای برقراری یک نظام منطقهای و مهار تروریسم و افراطگرایی در ازای توافق با ایران در مباحث هستهای و حزبالله و حماس و سوریه و یمن. دوم، وابستگی به متحدان سنتی یعنی عربستان و اسرائیل و ترکیه برای مهار ایران.
بدیهی است افرادی با تفکر مارتین ایندیک که شاید اکثریت زیادی از سیاستمداران و تحلیلگران هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات را در بر میگیرد، روش اول را نفی و روش دوم را ترجیح دهند، اما گروه کمی نیز بر این اعتقادند که با تغییر نسلهای اول و دوم انقلاب اسلامی ایران، امکان ایجاد تغییر در دیدگاهها و معیارهای انقلابی ایران در اثر وارد کردن فشارها از نوع اقتصادی و سیاسی وجود دارد.
نتیجه مطلوب برای آمریکا در این حالت این است که با بازی بین عربستان و ایران و ترکیه که هر یک شرایط متفاوتی از 40 سال پیش دارند، میتواند با ایجاد موازنه بین آنها از سرکشیهای جزئی و موردی آنها جلوگیری کند و در عین حال، توانمندیهای این کشورها را در جهت تحکیم سلطه آمریکا بدون نیاز به حضور مستقیم و پرهزینه و دردسرساز نظامی به کار گیرد.
اما علاوه بر مقالات مارتین ایندیک، میتوان به مقاله دیوید ایگناتیوس در واشنگتنپست در مورد نظریه و پارادایم «dual engagement» یا تعامل دوگانه (منظور تعامل با عربستان و ایران) اشاره کرد که طرفدار مدیریت آمریکا با بازیگران منطقه و بهرهگیری از تواناییها و حتی اختلافات ایشان است.
لکن اکثریت قریب به اتفاق جمهوریخواهان و بسیاری از دموکراتها این نظریه را به بهانههایی از قبیل مخدوش شدن اعتبار اقتدار آمریکا و امنیت اسرائیل رد میکنند که تجلی آن در مخالفتهای ایشان با مذاکرات هستهای و متهم کردن اوباما و کری به واگذاری امتیاز به ایران است لذا آنها حتی به قیمت مخدوش شدن اعتبار بینالمللی آمریکا، طرحهایی مانند منندز ـ کرک یا طرح تعدیلشده کورکر یا طرح مخرب کاتن را برای اعمال نفوذ در مذاکرات و حتی رد آن در کنگره، مطرح میکنند.
حتی خطر وتوی آمریکا را نیز میپذیرند تا اگر نه در کوتاه مدت ولی در میانمدت، توافق را مخدوش کنند. به این ترتیب میتوان گفت آنچه که کری به عنوان واقعیتهای پشت توافق به آنها اشاره کرده است امید به تغییر تدریجی مواضع اصولی ایران در منطقه برای تامین اسرائیل و تحکیم کمهزینه سلطه آمریکا در خاورمیانه است.
دکتر علیرضا شیخ عطار - سفیر سابق ایران در آلمان
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد